eitaa logo
اشعار محمد جواد شیرازی
1.3هزار دنبال‌کننده
36 عکس
9 ویدیو
0 فایل
این کانال توسط ادمین اداره می شود. مشاهده بانک جامع اشعار در وبلاگ: http://Sabuo.blog.ir
مشاهده در ایتا
دانلود
پای جانان، نثارِ جان عشق است طعنه خوردن از این و آن عشق است   نیمه شب فرصت تقرّب ماست یادِ معشوق، در نهان عشق است   هر که ظرفش شکست بالا رفت چون که همراهِ امتحان عشق است   همه دنبال سود و منفعتند ضرر و نفعِ عاشقان عشق است   هرچه جز عشق بی گمان فانی است آنچه باقی است بی گمان عشق است   اول صبح با تمام وجود ذکر یا صاحب الزمان عشق است   خیر من وصل یا که هجران است؟ هرچه او خواسته همان عشق است   بگذارید در به در بشوم... وسط صحن جمکران، عشق است   اربعین، رفتنِ به سوی حسین بی قرار و جَزع کنان عشق است   پابرهنه به شارع العباس برسم لحظه ی اذان عشق است https://eitaa.com/abdorroghaye
ازین همه فراق، دل کباب شد بیا دگر زمانه بی تو بر سرم خراب شد بیا دگر   سکینه ی زمین و آسمان، امام مهربان زمانه، سینه اش پُر اضطراب شد بیا دگر   مرا زیاد در گناه دیدی و دلت شکست دلم شکست و از خجالت آب شد بیا دگر   خجالت آور است گفته ام، نمایِ شهرمان چقدر بی حیا و بد حجاب شد بیا دگر   فقیرها به زیر پای اغنیا فدا شدند دوباره از حقیقت اجتناب شد بیا دگر   هوا بدون بودنت، جهنم است بی گمان نفس زدن برای ما عذاب شد بیا دگر   هزار و یک طریق خواندمت بیا، نیامدی به هر دری زدم دلم جواب شد بیا دگر   هنوز می رسد نوا، حسین زیر دست و پا... میان خون محاسنش خضاب شد بیا دگر https://eitaa.com/abdorroghaye
چه رأس ها که نرفته به دار هجرانش ولی به وصل نشد ختم، کار هجرانش   پر از غم است دلم با وجود این اصلا غمی نمانده برایم کنار هجرانش   به جز بهشتِ وصالش مرا مداوا نیست چنان زده است به جانم شراره هجرانش   در این زمان که همه بی خیال آقایند خوشا کسی که بماند دچار هجرانش   رسید صبحِ وصالش به شیخ انصاری به ما رسید فقط شام تار هجرانش   کجاست سید بحر العلوم تا باشد در این زمانه ی دشوار یار هجرانش   "کجاست هم نفسی تا به شرح، عَرضه‌ دهم که دل چه می ‌کشد از روزگار هجـرانش"*   کجاست چشم پر آبی که یار من باشد به اشکِ دیده شود داغدار هجرانش   ز بس که دوریِ کرب و بلا نصیبم شد نشسته بر سر و رویم غبار هجرانش   حسین رفت و عقیله به دردسر افتاد شکست خواهر او در فشار هجرانش *بیت ستاره دار از جناب حافظ https://eitaa.com/abdorroghaye
چون منِ بی سرو پا که نشدم دعوت، کیست؟ هرچه کردم نشد آخر، چه کنم؟ قسمت نیست از گدایی که‌ خودش سوخته و جا مانده هی نپرسید چرا و چه شده؟ علت چیست؟ http://eitaa.com/abdorroghaye
یک اربعین آتش گرفتم از فراقت آتش گرفتم از غم و رنج و مصیبت   تا که دوباره زائرت باشم برادر چله گرفتم، چله در رخت اسارت   یادم نرفته تشنه بودی بین گودال هَل مِن مُعینت ماند آخر بی اجابت   یک لقمه نان هم بعد تو راحت نخوردم حتی ننوشیدم پس از تو آب، راحت   یادم نرفته لحظه ای که نیزه خوردی تکیه زدی بر نیزه ای غرق جراحت   در خاطرم مانده سرت را می بریدند در خاطرم مانده زمان سخت غارت   با گریه افتادم به روی پیکر تو با کعبِ نی بُردند من را از کنارت   دور از نگاه ساقی لشکر ابالفضل خیلی به ما شد شام عاشورا جسارت   دیدی مرا بر ناقه ی عریان نشاندند؟! دیدی چگونه شد ادا اجر رسالت؟!   در آسمان کردی طلوع و سر شکستم وقتِ غروبت جان سپردم در حقیقت   هر جا که رفتم مثل حیدر خطبه خواندم نام تو را بردم برادر با جسارت   من دشمنت را بر سر جایش نشاندم با ذوالفقار صبر و تیغ استقامت   اما دلم خیلی پر است از دشمنانت بر حرمله، بر ابن سعد و شمر لعنت   هر کس که می افتاد ما را می کشیدند حتی به ما یک دم نمی دادند مهلت   قبل از ورود شام با صوت حزینم گفتم به نیزه دار از یک راه خلوت...   ... این دختران را وارد این کوچه ها کن لج کرد با ما آن خبیث بی مروت   دروازه ی ساعات ما را دوره کردند خیلی در آن ساعات افتادم به زحمت   از صبح دَم تا عصر در بین اراذل... باشد نمی گویم بماند تا قیامت   تا سنگ خوردی سنگ خوردم، بین عشاق گونه به گونه می رود صورت به صورت یک خواهشی دارم بیا و جان زینب چیزی نپرس از دخترت از آن امانت   داغ رقیه مثل داغ مادرم بود نگذار تا این که بمیرم از خجالت   خیلی برایت درد و دل کردم ببخشید آخر رسیده بر دلم غم بی نهایت   غم گر غم یار است شیرین است این غم باشد برادر جان دگر خوردم شکایت   من می روم باور مکن زنده بمانم من می روم دیگر از این وادی غربت https://eitaa.com/abdorroghaye
عزیزم کجایی که خواهر رسید فراق من و تو به آخر رسید مرا مثل سابق صدا کن حسین بیا حاجتم را روا کن حسین پس از تو ندارم دگر سایه بان پس از رفتنت، قامتم شد کمان شده خواب راحت برایم حرام امان از شلوغی و از ازدحام همان کس که سیلی به سجاد زد قدم به قدم بر سرم داد زد بیا اشک چشم مرا پاک کن مرا در کنار خودت خاک کن دعا بود کارم ولیکن حسین مرا خارجی خواند دشمن حسین امان از غم و غصه ی بی حساب امان از رسیدن به بزم شراب اگرچه به سختی تکان می خورم نیفتاده از روی سر چادرم تمام تنم از کبودی پر است دلم از نگاه یهودی پر است بیا خاطرات مرا زنده کن کمی مثل سابق فقط خنده کن پس از تو دگر گریه شد کار من گواهش همین دیده ی تار من چهل شب شنیدم فقط از رباب علی لایی لایی، علی جان بخواب چه ها دیده ام من درین اربعین شنیدی شدم من خرابه نشین بپرس از هر آن روضه در این مسیر ولی از رقیه سراغی نگیر https://eitaa.com/abdorroghaye
ببار ابر دو دیده که ماتم عظماست میان عرش برین، بین اولیاء غوغاست ببار، ختم رسالت شهید شد با زهر عزا، عزای غریبانه ی ابالزهراست * همان رسول که دلسوز اهل عالم بود همان که رحمت ربانیِ مجسم بود همان که با همه ی مشکلات و سختی ها برای عزت دین، مثل کوه، محکم بود * همیشه گفت علی بعد من امیر شماست چراغ راه به تاریکی مسیر شماست اگر که حرمت بیت علی شود محفوظ خدایِ عزّ و جلّ یار و دستگیر شماست * سبب شدند دو ملعونه، سوز آهش را گرفته اند به سم، رحمت نگاهش را خدا کند که فقط لحظه ای نگاه کند دوباره دختر مظلوم و پا به ماهش را * رها شود به زمین، پیکرِ نبی فردا فقط علی است دگر محضرِ نبی فردا همان که گفت لَیَهجُر به مصطفی امروز به تازیانه زند دختر نبی فردا * بریزد از ستم این آبرو، زبانم لال علی و خانه نشینی؟! بگو زبانم لال دو دست شیر خدا بسته می شود با صبر زنند فاطمه را پیش او؟! زبانم لال * نداشت تاب شنیدن، نداشت تاب سخن نگاه کرد پیمبر به چشم تر به کفن به ظرف آب نظر کرد و سوخت تا جگرش چه بود در نظرش؟ روضه ی حسین و حسن * نگاه کرد حسن را و چشم تر را دید میان طشت، نبی پاره ی جگر را دید به قتلگاه نظر کرد و دید جسم حسین به روی نیزه ی دشمن، بریده سر را دید * به قلب سوخته تسکین به چشم گریان داد سپس به گریه ی خود بر حسین، پایان داد میان گریه ی زهرا کنار جسم پدر خبر رسید به عرش خدا، نبی جان داد https://eitaa.com/abdorroghaye
رسید موعد داغی که سخت، سوزان بود غمی که در اثرش فاطمه پریشان بود   رسید لحظه و ساعات آخر مردی که اوج دغدغه اش یاری فقیران بود   رسید روز وداع رسول خوبی ها همان که بر همگان رحمتی فراوان بود   به یاد یا ابتا گفتنش به پیغمبر دو چشم ام ابیها عجیب گریان بود   دوباره یاد اُحد بود و یاد دندانش دوباره خسته ازین لشگر دو رویان بود   همان زمان که بنای سقیفه برپا شد دمِ شهادت خاتم، زمانِ هجران بود   اگرچه زهر گرفت از وجود او طاقت ولی هنوز رخش مثل شمس تابان بود   چقدر تشنه شد و سوخت لحظه ی آخر همان نبی که دلیل نزول باران بود   هنوز جای همان سنگ های اهل جفا به روی بال و پر خسته اش نمایان بود   هنوز اهل کسا مست عطر او بودند هنوز خانه پر از خاطرات جانان بود   چقدر حیف نگاهش اگرکه بسته شود همان نگاه که اوج یقین سلمان بود   چقدر حیف نفس های آخرش باشد همان نفس که معطر به عطر قرآن بود   کلامِ راه گشا را نبی به لب آورد رسید نطفه حرامی و گفت هذیان بود   چقدر خون به دل پاک و خسته اش کردند چقدر خسته ز شر فلان و بهمان بود   رسول رفت و فدک غصب شد در آن اوضاع امان ز حال علی... سخت نابه سامان بود   رسول رفت و در این خانه چادر زهرا میان دود لگدمالِ حزب شیطان بود   رسول رفت و علی را کشان کشان بردند بتول در عقبش بین راه بی جان بود   رسول رفت و به بازوی او غلاف زدند همان دمی که در آن کوچه راه بندان بود   رسول رفت و به اشک بتول خندیدند سه ماه فاطمه از خلق، روی گردان بود   پس از رسول فقط بود جنگ حیدر صبر جهاد فاطمه رفتن به بیت الاحزان بود https://eitaa.com/abdorroghaye
قد رعنای رسول الله آخر سر شکست پایه های عرش از این داغِ درد آور شکست   رحمةٌ للعالمین بود و مصیبت ها چشید صبر کرد و حرمتش در بین هر معبر شکست   جز علی و چند تن دور و برش یاری نبود در اُحد تنها شد و دندان او آخر شکست   فتنه ی آن دو یهودی عاقبت کاری شد و... ... زهر آتش زد به جان او، دل دختر شکست   گوشه ای از شهر غوغای سقیفه شد بلند جسم او جان داشت اما حرمت منبر شکست   خواست پیغمبر بگوید باز هم حق با علی است مردکی پرخاش کرد و قلب پیغمبر شکست   بال خود را بست و سوی عرش اعلی پر کشید سخت تنها شد امیرالمؤمنین، حیدر شکست   بعد پیغمبر شرر بر خانه ی عصمت زدند در میان غربت این شهر نیلوفر شکست   در میان دود و آتش با لگد بر در زدند در شکست و سر شکست و حرمت مادر شکست   بار شیشه داشت در آغوش خود خیرالنساء پشت در اصلا چه شد آیینه سرتاسر شکست   پیش چشمان ولی الله زهرا را زدند پیش همسایه غرور فاتح خیبر شکست روز عاشورا که شد شبه پیمبر را زدند با شتاب نیزه، پهلوی علی اکبر شکست https://eitaa.com/abdorroghaye
کار و بار دو جهان ریخت بهم غوغا شد   چشم زهرا و علی در محنت دریا شد   رفتی و خنده به کاشانه ی تو گشت حرام رختِ مشکیِ یتیمی به تن زهرا شد   عهد و پیمان غدیرت به فراموشی رفت حُکم، بر خانه نشینیِ علی امضا شد   بعدِ تو حرمت کاشانه ی حق حفظ نشد پای اولاد حرامی به حریمت وا شد   دخترت پشتِ در و... آتش و دود و مسمار... خوب فرمانِ مودت به خدا اجرا شد   خبر پر زدن فاطمه حیدر را کشت چند باری به زمین خورد علی تا پا شد   روضه ها هست، بمانند... ولی عاشورا تشنه لب شاه غریبی که تک و تنها شد...   از بلندی فرس تا به زمین خورد شنید صحبت از غارت معجر ز سر زن ها شد   زینتت بود سر دوش ولی کرب و بلا منزلش خار و خس بادیه و صحرا شد   داد زد زینب کبری: به روی سینه نرو... گوش قاتل نشنید و قد مادر تا شد   سر او تا که جدا شد زره اش را بردند زره اش هیچ... سرِ پیرهنش دعوا شد   هرچه زینب پی انگشتر او گشت، نبود عاقبت دست کسی خاتم او پیدا شد   اجرِ پیغمبری ات بود که مردم دادند ظلم هایی که پس از تو به ذَوِی القُربی شد   https://eitaa.com/abdorroghaye
السلام ای امین وحی خدا السلام ای وصیتت تقوا معدن خیر، رحمت سرشار ای پسر عمّ حیدر کرار آبروی همه بنی هاشم روح اسلام، یا ابالقاسم باطنِ آیه های قرآنی هرچه گویم فراتر از آنی ای مقرّب به صاحبِ معراج أنتَ بابُ الکَرَم، أنَا المُحتاج گر نباشی شهید، یا احمد پس شهادت چه ارزشی دارد؟! چقدر حرص دین ما خوردی سنگ از روی بام ها خوردی تیره شد دیده ی محبانت در اُحد تا شکست دندانت کور دل ها به داغت افزودند سال ها فکر کشتنت بودند کرد نورت به تیرگی غلبه شام تاریکِ تنگه ی عَقبه حال از فتنه ی فلان و فلان جگرت آمده میان دهان همسرانت بلا به تو دادند زهر، جای دوا به تو دادند ننگ بر دختران لات و هبل پا مکش روی خاک، وقت اجل شعله بر سینه ات زده، ای ماه جمله ی "حَسبُنا کتابَ الله" به که گویم غمِ " لَیَهجُر" را بستنِ معدنِ پُر از دُر را باز هم دم بزن علی حق است بی علی هر مسیر مُنشَق است حسنِین اند مست آغوشت بنشان هر دو را سر دوشت دم آخر به گریه افتادی به علی حکم صبر را دادی حرف رفتن نزن رسول خدا باردار است دخترت زهرا می روی گریه اش عجیب شود بین شهر پدر، غریب شود شاید اصلا به او جسارت شد دخترت پشت در اذیت شد یک زمان در شرر بماند چه؟! دخترت زیر در بماند چه؟! وقت غسلت سقیفه بر پا شد مرتضی یکه ماند و تنها شد در کنارت، چهار تن داری خوب شد لااقل کفن داری لب گشودی به حمد و ذکر و دعا نیزه داری نبود شکر خدا تا به لب نامِ آب را بُردی آب از دست مرتضی خوردی نور خورشید بر تنت نرسید اسب بر پشت و سینه ات ندوید https://eitaa.com/abdorroghaye
هر که ز عشقت شده دلسوخته بر دو جهان مِهر تو نفروخته جز نظر مرحمتت یا رضا نیست مرا توشه و اندوخته سرد نشد آتش عشقی که رب روز ازل در دلم افروخته آهوی آواره ی صحن دلم چشم به لطف نظرت دوخته رحمت حق بر نفس مادرم نوکری ات را به من آموخته عشق، کشانده است مرا سوی طوس عبد توام حضرت شمس الشموس * حل بشود یا نشود مشکلم فرق ندارد، به درت سائلم دار و ندارم فقط این گریه است رد نکن این هدیه ی ناقابلم نقص مرا حال که پوشانده ای با نظر خویش نما کاملم دُر گران است بهای صدف معرفتت هست عیار دلم خواست حق بوده که عبدت شوم ریخته از خاک درت در گلم کاش بماند به سرم سایه ات کاش شوم خادم و همسایه ات * ای که پناه دل هر مضطری هر دو جهان دین مرا محوری کس نخریده است متاع مرا بار یخ عمر مرا می خری؟ حالِ مرا با نفسی چاره کن زیر و رویم کن به دمی حیدری جان جوادت که مراد من است باز مرا کرب و بلا می بری؟ بر رد زخم روی پلکت قسم از همه ی خلق حسینی تری روضه بخوان ابن شبیبت شوم گریه کن جد غریبت شوم *** شرح بده علت جنجال را داغ حسین و غم گودال را چکمه نفهمید مقامات او ریخت بهم آن همه اجلال را خنجر اگر کُند شود، بی حساب زجر دهد تشنه ی بدحال را با که بگویم غم آن سینه ی... زیر سم اسب لگدمال را غارت پیراهن او بس نبود؟! برد کسی از کمرش شال را هلهله در معرکه تا پا گرفت خولی ملعون سر او را گرفت https://eitaa.com/abdorroghaye