eitaa logo
قطعه‌ای از بهشت
432 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
181 فایل
امام على عليه السلام: اَلنّاسُ نيامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهوا؛ مردم در خوابند، چون بميرند بيدار میشوند ارتباط با مدیر👈 @K_ali_h_69
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹✨ امام سجاد عليه السّلام فرمودند: الرِّضا بِمَكْرُوهِ الْقَضاءِ اَرْفَعُ دَرَجـاتِ الْيَقينِ. خوشنودى به قضاى ناخوشايند الهى عالى ترين پايه هاى ايمان و يقين است. تحف العقول، ص ۳۱۸ ••✾🌸 ••✾🌸 🌿✨ @abdozahra_69
🕊🌹🕊 ✨ ✅از اوایل انقلاب،در کارهایی که در اختیار من بوده به جوانان مسؤولیت می‌دادم. : تجربه من این است که اگر ما به جوان اعتماد کنیم آن جوانی که شایسته دانستیم و صلاحیتش را داشت؛نه هر جوانی و هر مسؤولیتی از غیر جوان، هم بهتر و هم سریعتر پیش می‌برد هم کار را همراه با ابتکار بیشتری به ما تحویل خواهد داد. یعنی روند پیشرفت در کار حفظ می‌شود.برخلاف غیر جوان که ممکن است کار را بالفعل خوب انجام دهد،اما روند پیشرفت در آن متوقف خواهد شد. ۷۷/۰۲/۰۷ ••✾🌸 ••✾🌸 @abdozahra_69
✨🍃🌹 پسࢪك فلافل‌فࢪوش زندگينامھ وخاطرات طلبه‌ے جانباز، شهيدمدافع حرم ذوالفقاري ✨گروه فرهنگي شهيد ابراهيم هادي✨ 🌹
قطعه‌ای از بهشت
#قسمت‌21🌹✨ #بازاࢪ هادے بعد از دوراني كه در فلافل‌فروشي كار ميكرد، با معرفي يكي از دوستانش راهي باز
🌹✨ 🌿 دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همان مغازه‌اي برد كه خودش كار ميكرد. من اينگونه وارد بازار آهن شدم. به صاحبكار خودش مرا معرفي كرد و گفت: آقا مهدي برادر من است و در خدمت شما. بعد ادامه داد: مهدي مثل هادي است، همانطور ميتوانيد اعتماد داشته باشيد. من هم ديگر پيش شما نيستم. بايد به سربازے بروم. هادے مرا جاي خودش در بازار مشغول كرد. كار را هم به من ياد داد و رفت براي خدمت. مدت خدمت او به خاطر داشتن سابقه‌ي بسيجي فعال كم شد. فكر ميكنم يك سال در سپاه حفاظت مشغول خدمت بود. از آن دوران تنها خاطرهاي كه دارم بازداشت هادي بود! هادي به خاطر درگيرے در دوران خدمت با يكي از سربازان يك شب بازداشت شد. تا اينكه روز بعد فهميدند حق با هادے بوده و آزاد شد. هادي در آنجا به خاطر امر به معروف با اين شخص درگير شده بود. چند بار به او تذكر داده بود كه فلاݩ گناه را انجام ندهد اما بي‌نتيجه بود. تا اينكه مجبور شد برخورد فيزيكي داشته باشد. بعد از پايان خدمت نيز مدتي در بازار آهن كار كرد. البته فعاليت هادي در بسيج و زيادتر از قبل شده بود. پيگيري كار براي شهدا و مبارزه با فتنهگران، وقت او را گرفته بود. بعد هم تصميم گرفت كار در بازار را رها كند!✨ صاحبكار ما خيلي از اخلاق و مرام و صداقت هادي خوشش ميآمد. براي همين اصرار داشت به هر قيمتي هادي را پس از پايان خدمت نگه دارد. هادي اما تصميم خودش را به صورت جدي گرفته بود. قصد داشت به سراغ برود. ميخواست از فرصت كوتاه عمر در جهت شناخت بهتر بهره ببرد.❤️ 🌹
قطعه‌ای از بهشت
#قسمت‌22🌹✨ #بازاࢪ🌿 دوران خدمت من كه تمام شد، هادي مرا به همان مغازه‌اي برد كه خودش كار ميكرد. من اي
✨🌹 :یکی‌از‌دوستاݩ‌مسجد شخصيت هادے براي من بسيار جذاب بود. رفاقت با او كسي را نميكرد. در ايامي كه با هم در مسجد موسي ابن جعفر 7 فعاليت داشتيم، بهترين روزهاي زندگي ما رقم خورد. يادم هست يك شب وقتي كار بسيج تمام شد هادي گفت: بچه‌ها حالش رو داريد بريم زيارت؟ گفتيم: كجا؟! نداريم. هادي گفت: من ميرم ماشين بابام رو مييارم. بعد با هم بريم زيارت شاه‌عبدالعظيم.؏ گفتيم: باشه، ما هستيم. هادے رفت و ما منتظر شديم تا با ماشين پدرش برگردد. بعضي از بچه‌ها كه هادي را نميشناختند، فكر ميكردند يك ماشين مدل بالا و... چند دقيقه بعد يك استيشن درب داغون جلوي مسجد ايستاد. فكر كنم تنها جاي سالم اين ماشين موتورش بود كه كار ميكرد و ماشين راه ميرفت😁👌. نه بدنه داشت، نه صندلي درست و حسابي و... از همه بدتر اينكه برق نداشت. يعني لامپهاے ماشين كار نميكرد! رفقا با ديدن ماشين خيلي . هر كسي ماشين را ميديد ميگفت: اينكه تا چهارراه هم نميتونه بره، چه برسه به شهر رے. اما با آن شرايط حركت كرديم. بچه‌ها چند چراغ‌قوه آورده بودند. ما در طي مسير از نور چراغقوه استفاده ميكرديم. وقتي هم ميخواستيم راهنما بزنيم، چراغ‌قوه را بيرون ميگرفتيم و به سمت عقب راهنما ميزديم. خلاصه اينكه آن شب خيلي خنديديم. زيارت عجيبي شد و اين خاطره براي مدتها نقل محافل شده بود. بعضي بچه‌ها شوخي ميكردند و ميگفتند: ميخواهيم براي شب عروسي، ماشين هادي را بگيريم و... چند روز بعد هم پدر هادي آن پيكان استيشن را كه براي كار استفاده ميكرد فروخت و يك وانت خريد. 😊 🌹✨
📝 حسـین فـریـاد میـزنـد:«هـل مـن نـاصـر ینصـرنـے»؟ و مـن در حـالـے کـه نمـازم قضـا شـده اسټ میـگویـم: لبیـک یـا حسـین(ع)!لبیـک😊✋🏻... حسـین نگـاه میکـند لبخنـدۍ میـزنـد🙂✨ و بـه سمـت دشمـن تـاخـت میکـند،🏇 و مـن بـاز میگـویـم: لبـیک یـا حسـین(ع)!لبـیک😊✋🏻... حسـین شـمشـیر میخـورد،مـن سـر مـادرم داد میـزنم و میـگویـم: لبیـک یـا حسـین(ع)!لبـیک😊✋🏻... حسـین سنـگ میخـورد،مـن در مجلـس غیبـت میـگویـم: لبیـک یـا حسـین(ع)!لبـیک😊✋🏻... حسـین از اسـب بـه زمیـن مـے افـتـد عـرش بـه لـرزه در مـے ایـد و مـن در پـس نگـاه هـاۍ حـرامـم👀 فـریـاد میـزنـم: لبـیک یـا حسـین(ع)!لبیـک😊✋🏻... حسـین رمـق نـدارد بـاز فـریـاد میـزنـد:«هـل مـن نـاصـر ینصـرنـے؟» مـن محـتاطـانـه دروغ میگـویـم🙊 و بـاز فـریـاد میـزنـم: لبـیک یـا حسـین(ع)!لبـیک😊✋🏻... حسـین سینـه اش سنـگیـن شده اسټ،کسـے روۍ سینـه اسټ،حسـین بـه مـن نگـاه میکند میگـویـد: تنهـایـم یـارۍ ام کـن...😭🌾 مـن گنـاه میکـنم و بـاز فـریـاد میـزنـم:لبیـک...😢✋🏻 خـورشیـد غـروب کـرده اسټ...🌄 مـن لبخنـدی میـزنم و میـگویـم: اللهـم عجـل لـولیـک الفـرج.. به چشمـان مهـدۍ خیـره میشوم و میـگویـم: دوستـت دارم تنهـایٺ نمیگـذارم...!❤️✋🏻 مهدی(عج)بـه محـراب میـرود و بـراۍ گنـاهـان مـن طلـب مغفـرت میکنـد...😞🌾 مهـدۍ تنهـاسټ...حسـین تنهـاسټ.. مـن ایـن را میـدانـم امـابـاز گـنـاه میڪنم😕💔 اللـهم الـرزقـنـا شفـاعـه الحسـین🖤✨ |❁ @abdozahra_69 ❀•┈❀•┈❀•┈❀•┈❀•┈
11.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 استاد 📝 «شناخت امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف» 🔹 اصلی‌ترین وظیفه هرکس شناخت امام زمانشه 🌐 دانلود با کیفیتهای مختلف👇 https://masaf.ir/RaefipourClips/post/58176 🔗 @abdozahra_69
:) 💔
قطعه‌ای از بهشت
:) 💔
[آنھاکہ‌ازپل‌صراط‌ مےگذرند ، قبلاازخیلی‌چیز‌هاگذشتہ‌اند؛ بایدبگذری‌تابگذرے. . !🕊••]
22.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ انیمیشنی 📍نسخه کم حجم 🎤با صدای : ➖🔝🌻اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🌻🔝➖ ➬@abdozahra_69(عج) 🌻
قطعه‌ای از بهشت
بی اراده میزنم دلو به جاده ...💔
میدانۍ اربعیݩ ڪرب‌بلایم نبرے مـ ـیـ مـ ـیـ ـر ـم ...