رضایتِخدا جایگزینِهرچیزیبوده،اماهیچچیز جایگزینِرضایتخدانمیشود.
-مولاعلی(ع)-
«اَبوترابࡆABOTORAB»
مرگ برادر، مرحب را سخت غمگین و متأثر کرد. او برای گرفتن انتقام برادر در حالی که زره یمانی بر تن و کل
امام علی علیه السلام نیز با خواندن اشعاری خود را چنین معرفی کرد:
من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر خوانده
مرد دلاور و شیر بیشه ها هستم
بازوان قوی و گردن نیرومند دارم.
در میدان نبرد مانند شیر بیشه ها صاحب منظری مهیب هستم .
«اَبوترابࡆABOTORAB»
امام علی علیه السلام نیز با خواندن اشعاری خود را چنین معرفی کرد: من همان کسی هستم که مادرم مرا حیدر
رجزهای دو قهرمان پایان یافت.
صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام و یهود، وحشت عجیبی در دل ناظرات پدید آورد.
ناگهان شمشیر برنده و کوبنده قهرمان اسلام بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و کلاهخود و سنگ و سر را دو نیم ساخت.
این ضربت آنچنان سهمگین بود که برخی از دلاوران یهود که پشت سر مرحب ایستاده بودند پا به فرار نهاده، به دژ پناهنده شدند.
«اَبوترابࡆABOTORAB»
رجزهای دو قهرمان پایان یافت. صدای ضربات شمشیر و نیزه های دو قهرمان اسلام و یهود، وحشت عجیبی در دل نا
علی علیه السلام یهودیان فراری را تا در حصار تعقیب کرد.
در این کشمکش یک نفر از جنگجویان یهود با شمشیر بر سر علی زد و سپر از دست وی افتاد..
امام علی علیه السلام فورا به سوی در دژ گردید و آنرا از جای خود کند و تا پایان کارزار به جای سپر به کار برد.
پس از آنکه آن را بر زمین افکند، هشت نفر از نیرومندترین سربازان اسلام سعی کردند آن در را از این رو به آن رو کنند ولی نتوانستند.
در حصار از سنگ و طول آن دو متر و پهنای آن یک متر بود.
اسب خود را در کنار مسجد قرار داد،
و افسار آن را به شخصی سپرد تا نگهدارد.
بعد از انجام کارهایش
و هنگام خارج شدن از مسجد؛
دید که آن شخص،
افسار اسب را باز کرده و دزدیده است..
«اَبوترابࡆABOTORAB»
اسب خود را در کنار مسجد قرار داد، و افسار آن را به شخصی سپرد تا نگهدارد. بعد از انجام کارهایش و هنگ
به قنبر فرمود:
برو و افساری تهیه کن.
از قضا قنبر در بازار همان شخص را دید
که قصد داشت افسار را بفروشد.
به او گفت:
افسار را چند میفروشی؟
گفت: دو دینار.
قنبر دو دینار داد و آن را خرید..
«اَبوترابࡆABOTORAB»
به قنبر فرمود: برو و افساری تهیه کن. از قضا قنبر در بازار همان شخص را دید که قصد داشت افسار را بفرو
قنبر برگشت و مولا به او فرمود:
چقدر برای آن پرداخت کردی؟!
گفت: دو دینار
فرمود:
من نیز قصد داشتم دو دینار
بابت کارش به او بپردازم؛
اما با طمع،
رزق حلال خود را به حرام تبدیل کرد..
📚-کلیدگنجسعادت،ص۲۱۳-