eitaa logo
ابو وهب
1.1هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
2.4هزار ویدیو
69 فایل
کانالی به یاد و نام قافله سالار شهدای🌹مدافع حرم #شهید_حاج_حســــین_همدانی❤ 🇮🇷 با مدیریت خادمین الشهداء استان همدان ♻ #کپی_حلال
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹گل های عاشقی... شهید حسن آبشناسان ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
🦋جرعه‌ای از معرفت شهدا... 💎شهید علی شاهسنایی ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
🌷🌷🌹🌷🌷 به صورت لباس شخصی سوار اتوبوسی در کردستان شد. آنقدر اتوبوس تکان می‌خورد که کودکِ کُردی که همراه پدرش کنار آنها نشسته بود دچار استفراغ شد. او کلاه زمستانی‌اش را زیر دهان کودک گرفت. کلاه کثیف شد. پدر بچه خواست بچه‌اش را تنبیه کند. با لبخند، مانع شد و گفت: کلاه است می شوییم پاک می‌شود... مدت‌ها بعد در عملیاتی سردار خرازی و رفقایش محاصره شدند. کاری از دستشان برنمی‌آمد. رئیس گروه دشمن که با نیروهایش به آن‌ها نزدیک شده بود ناگهان اسلحه‌اش را کنار گذاشت، سردار را در آغوش گرفت و بوسید؛ صورتش را باز کرد و گفت: من پدر همان بچه‌ام... با رفتار آن روزت مرا شیفته‌ی خودت کردی. حالا فهمیدم که شما دشمن ما نیستی. 📚 حدیث خوبان ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
☕️ قهوه 🌺شهید مصطفی چمران ♦️شهادت یک حادثه‌ی اتفاقی نیست ، بلکه حاصل یک سبک زندگی است ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
5.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💌 🔻یه نامحرم ندیده بود❗️ 🌹شهیدعباس دانشگر ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
🌺تازه از جبهه اومده بود. همه لباسهارا شست ظهر ناهار درست کرد ظرفها را هم شست 🌿مادرم ازش خواهش کرد که این کارها را نکنه و بذاره به عهده من 🌺او هم گفت : وظیفه منه این چند روزی که هستم به خانمم کمک کنم شهیدحاج یونس زنگی آبادی راوی : همسرشهید ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
همسر شهید باکری فرمانده دلاور لشکر 31 عاشورا تعریف می کند روزی در حالی که آقا مهدی از خانه بیرون می رفت به او گفتم چیزهایی را که لازم داریم بخر... گفت : بنویس... خواستم با خودکاری که در جیبش بود بنویسم... با شتاب و هراس گفت : مال بیت المال است و استفاده شخصی از آن ممنوع است.... 🖐 وحتی اجازه نداد چند کلمه با آن بنویسم...☝️ شهید مهدی باکری🌷 ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
🔹امورات خانواده 💎شهید بهشتی ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
🎁 تشکر 🧡شهیدعلی صیاد شیرازی ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
🔰 🔸شهید احمد عبداللهی 🌟شب عروسی اش،میهمان ها نشسته بودند که صدای اذان از بلندگوی مسجد محل بلند شد. احمد که با لباس دامادی کنارم نشسته بود، مودبانه گفت:با اجازه شمامیرم مسجد نمازم رو می خونم و زود بر میگردم. در مقابل چشمان حیرت زده ی میهمان هایی که هنوز او را به خوبی نمیشناختند و با اخلاق او آشنا نبودند، بلند شد، وضوگرفت و رفت به طرف مسجد. وقتی برگشت ، نمازش را به جماعت خوانده بود. 🎙راوی: همسر شهید ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
🦋خستگی اش را بروز نمی داد .. 💎شهید حسن باقری ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯
🌺شهید والامقام حمید محمودی🌺 نوجوانی 16ساله بود یه نوار روضه حضرت زهرا(س) زیر و روش کرد. بلند شد اومد جبهه... یه روز به فرماندمون گفت: من از بچگی حرم امام رضا(ع) نرفتم، می ترسم شهید بشم و حرم آقا رو نبینم... یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم حرم امام رضا (ع) زیارت کنم و برگردم... اجازه گرفت و رفت حرم امام رضا(ع) دو ساعت توی حرم زیارت کرد و برگشت جبهه... توی وصیت‌نامه اش نوشته بود: در راه برگشت از حرم امام رضاع توی ماشین خواب حضرت رو دیدم... آقا بهم فرمود: حمید اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود... نیمه شبا تا سحر می خوابید داخل قبر گریه می کرد و میگفت:یا امام رضاع منتظر وعده ام... آقاجان چشم به راهم نذار... توی وصیت‌نامه ساعت شهادت، روز شهادت و مکان شهادتش رو هم نوشته بود... شهید که شد، دیدیم حرفاش درست بوده دقیقا توی روز،ساعت و مکانی شهیـد شد که تو وصیت‌نامه اش نوشته بود! ───────╮ @abu_vahab 🔰 ───────╯