‍ پنج شنبه و ياد درگذشتگان😔 🍃🥀اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🥀🍃 🙏التماس دعا 🙏 🥀🍃🥀🍃🥀🍃 آه‌ از‌ آن‌ رفتگان‌ بی‌بازگشت🖤 😔 🥀در این پنجشنبه خرداد ماه ✨به یاد مسافران بهشتی، 🥀تمام سفرکرده ها..... ✨پدران و مادران آسماني، 🥀پدر بزرگ ها و ✨مادر بزرگ های  بهشتی 🥀وهمه درگذشتگان ✨بخوانیم فاتحه و صلوات 🥀پروردگارا تمام اسیران ✨خاک را ببخش و بیامرز روحشون شاد و قرین رحمت الهی🖤🥀

🔺انتشار به مناسبت چهلمین روز شهادت شهید الداغی 🔸شهید حمیدرضا الداغی ، شهیدی که که هشتم اردیبهشت، در دفاع از نوامیس مردم در برابر اراذل و اوباش ایستادگی کرد، و با ضربات چاقوی آنان، به شهادت رسید! #حجاب #شهید_غیرت #حمیدرضا_الداغی

شب جمعه دلم هوایت نکند میمیرم ارباب خوبم حسین

نگرانی‌های امام صادق علیه السلام از مردم آخر الزمان از رواج همجنسبازی تا خلوت شدن مساجد

فرق "درآمد" با "روزی" توصیه‌ای مهم برای افزایش رزق و روزی

🌷به یاد معلم شهید محمد یوسف زاده کوهبنانی شهید محمد یوسف زاده در سال ۱۳۴۸ در دهکده استاج از توابع کوهبنان چشم به جهان گشود. تحصیلات خود را در سن شش سالگی در دبستان شهید محمد منتظری محله انصار، آغاز کرد. در تحصیلات، فرد موفقی بود. و همواره نمرات خوبی کسب میکرد در سال تحصیلی ۶۴-۶۳ کلاس اول علوم انسانی را در دبیرستان شهید باهنر کوهبنان با موفقیت به پایان رساند و در آبان ماه سال ۶۴ در مرکز تربیت معلم شهید دستغیب شهداد شروع به تحصیل کرد. پس از سن ۱۴ سالگی خود را وقف جبهه و جنگ کرد. با این که ۱۴ سال بیش نداشت، عید فطر ۶۲ به اتفاق برادران شهید نوح اله مجیدی ، شهید سیدحسن روح الامینی، شهید عبدالمجید محمدحسنی و علیرغم این که به سن قانونی نرسیده بود، با اصرار به جبهه اعزام شد. در عملیات والفجر ۳ آنچنان از خود شجاعت نشان داده بود که شهید سیدحسن روح الامینی از شجاعتهای او تعریف میکرد و میگفت:این نوجوان ۱۴ ساله ، اصلا ترسی از خمپاره و توپ و مسلسل نداشت. وی مجددا در مهر ماه ۶۲ به جبهه رفت و مجروح شد و پس از آن که جراحت وی تا اندازه ای بهبود یافت، مجدداً در بهمن ۶۲ به جبهه شتافت و در عملیات خیبر شرکت کرد. بار دیگر در اُردیبهشت ماه سال ۶۵ نیز به جبهه رفت. در تابستان ۶۵ که به مرخصی آمده بود، اخلاق و روحیات او کاملاً تغییر کرده بود و معلوم بود که عزم جزم کرده تا به سوی معبودش بشتابد. سرانجام پس از هفت ماه رزم متوالی و در حالی که عضو داوطلب گردان غواص بود، در تاریخ ۴ دی ۱۳۶۵ به سوی معبود شتافت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد...

❣دیدار با حضرت روح‌الله (ره) در بهمن‌ماه سال ۱۳۶۱ روایتی از زندگی و مجاهدت سردار شهید عبدالله رنجبر عبدالله در پنجمین روز از مهرماه سال ۱۳۴۱ در شهر بهبهان متولد شد. پدرش شکرالله، کارمند مبارزه با بیماری مالاریای وزارت بهداشت و مادرش شکرانه، بانویی متدین و خانه‌دار بود. او هفت برادر و دو خواهر داشت و دوران کودکی را در جمع این خانواده شلوغ و باصفا گذراند تا این‌که به سن مدرسه رسید. پس از پایان مدرسه راهنمایی به‌هنرستان آیت‌الله سعیدی رفت. همزمان با تحصیل به کارگری ساختمان هم مشغول بود. در زمان انقلاب به اتفاق پدر به فعالیت‌های انقلابی می‌پرداخت و پس از پیروزی انقلاب در یکی از اردوهای انجمن اسلامی دانش آموزی هنرستان اسم خود را از منوچهر به عبدالله تغییر داد. در شهریور سال ۱۳۶۰ و در بسیج سپاه پاسداران بهبهان آموزش‌های نظامی را گذراند و در مهر همان سال به جبهه آبادان اعزام شد و در کناره‌های اروند به فعالیت پرداخت. در عملیات طریق‌القدس به قرارگاه عاشورا اعزام شد و زیر نظر اطلاعات عملیات حدود پنج ماه مسئولیت نگهداری اسرای عراقی به او محول شد. دیدار عبدالله با امام خمینی (ره) در بهمن سال ۱۳۶۱ برای وی و همراهانش نقطه عطفی بود که در بالا بردن روحیه آنان نقش بسزایی داشت  

روز سـوم عمليات بود حاجی هم می ‌رفت خط و برمی ‌گشت. آن روز ،‌ نمازظهر را به او اقتدا كرديم سر نمازعصر ،‌ يک حاج آقای روحانی آمد . به اصرار حاج همت ، نماز عصر را ايشان خواند . مسئله‌ ی دوم حاج آقا تمام نشده حاج همت غـش كرد و افتاد زمين ضعف كرده بود و نمی ‌توانست روی پا بايستد سرم به دستش بود و مجبوری ، گوشه‌ ی سنگر نشسته بود با دست ديگر بی سيم را گرفته بود و با بچه‌ ها صحبت مي‌كرد ؛‌خبر می گرفت و راهنمایی می ‌كرد اين‌جا هم دست از کار برنداشت. #شهید_محمد_ابراهیم_همت

شب جمعه به یاد امام و شهدا به یاد فرمانده گردان ۴۱۰ غواصی لشکر ۴۱‌ ثارالله کرمان "شهید سردار حاج‌ احمد امینی" شب عملیات والفجر۸ یکی از بچّه‌ها پیشانی حاجی را بوسید و پرسید: حاجی، امشب دوست داری ترکش به کجای بدنت بخوره؟ "بی‌هیچ توضیحی دست گذاشت روی پیشانیش و گفت: «دوست دارم امشب یک قسمت از بدنم را در راه خدا بدهم. امام‌حسین(ع) در این راه سر داد، منم دوست‌دارم یک‌قسمت از سرم باشد» وقتی خبر شهادتش در کنار اروند پیچید؛ گفتند ترکش قسمتی از سر حاجی را بُرده! #السلام_علی_الحسین #السلام_‌علی_انصارالحسین #یاد_کنید_شهدا_‌را_باصلوات