eitaa logo
کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
119 دنبال‌کننده
18هزار عکس
6.3هزار ویدیو
149 فایل
کپی فقط با صلوات برای سلامتی و ظهور امام زمان عج ارتباط با ادمین: @GAFKTH
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مگر می شود؟.mp3
3.63M
💢 مگر امکان داره کسی به ما اهل بیت پناه بیاورد و ما به او پناه ندهیم⁉️ ♦️مراقب رابطه ات با معدن نور و رحمت باش❗️ [ حجت الاسلام عالی ] عاشقان اهل بیت علیه السلام
📚 💌 📝 📅 قسمت : ترس از جوانی توی تاریکی نشسته بودم روی مبل ... و غرق فکر ... نمی دونستم باید چه کار کنم ... اصلا چه کاری از دستم برمیاد ... واضح بود پایان زندگی مشترک پدر و مادرمه ... نیمه شب بود که مامان از اتاق اومد بیرون ... عین همیشه توی حال، چراغ خواب روشن بود ... توی تاریکی پذیرایی من رو دید ... -چرا نخوابیدی؟ ... -خوابم نمی بره ... اومد طرفم ... -چرا چیزی بهم نگفتی؟ ... چند لحظه توی اون تاریکی بهش خیره شدم ... و سرم رو انداختم پایین ... ببخشید ... و ساکت شدم ... -سوال نکردم که عذرخواهیت رو بشنوم ... -از دستم عصبانی هستی؟ ... می دونم حق انتخابت رو ازت گرفتم ... اما اگه می گفتم همه چیز خراب می شد ... مطمئن بودم می موندی و یه عمر با این حس زندگی می کردی که بهت خیانت شده ... زجر می کشیدی ... روی بابا هم بهت باز می شد ... حداقل اینطوری مجبور بود دست و پاش رو جمع کنه ... هر آدمی ... کم یا زیاد ... ایرادهای خودش رو داره ... اگه من رو بزاریم کنار ... شاید خوب نبود ولی زندگی بدی هم نبود؛ بود؟ ... و سکوت فضا رو پر کرد ... - از دست تو عصبانی نیستم ... از دست خودم عصبانیم ... از اینکه که نفهمیدم کی اینقدر بزرگ شدی ... نمی دونستم چی بگم ... از اینکه اینطوری برخورد کرد بیشتر خجالت کشیدم ... - اینکه نمی خواستم بفهمی به خاطر کنکورت بود ... اما همه اش همین نبود ... ترسیدم غیرتت با جوانیت گره بخوره ... جوانیت غلبه کنه ... توی روی پدرت بایستی ... و حرمتش رو بشکنی ... بالا بری ... پایین بیای ... پدرته ... این دعوا بین ماست ... همون طور که تا حالا دعوا و کدورت ها رو پیش شما نکشیده بودیم ... امیدوار بودم این بار هم بشه مثل قبل درستش کرد ... که نشد ... مادرم که رفت ... من هنوز روی مبل نشسته بودم ...
📚 💌 📝 📅 قسمت : قبیله مغول حس فرزند بزرگ بودن ... و حمایت از خانواده ... بعد از تموم شدن ساعت درسی ... نگذاشت برای کلاس های فوق برنامه و تست مدرسه بمونم ... و سریع برگشتم ... حدود سه و نیم، چهار بود که رسیدم خونه ... چند بار زنگ در رو زدم اما خبری از باز شدن در نبود ... خیلی تعجب کردم ... مطمئن بودم خونه خالی نیست ... از زیر در نگاه کردم ... ماشین بابا توی حیاط بود ... نه مثل اینکه جدی جدی یه خبری هست ... سریع کیفم رو از بالای در پرت کردم توی حیاط و از در رفتم بالا... رفتم سمت ساختمون ... صدای داد و بیداد و دعوا تا وسط حیاط می رسید ... مامان با دیدن من وسط حال جا خورد ... انگار اصلا متوجه صدای زنگ نشده بودن ... از روی نگاه مادرم، پدرم متوجه پشت سرش شد ... و با غیض چرخید سمت من ... تا چشمش بهم افتاد ... گر گرفتگی و خشمش چند برابر شد... مرتیکه واسه من زبون در آوردی؟ ... حالا دیگه پای تلفن برای عمه ات زبون درازی می کنی؟ ... و محکم خوابوند توی گوشم ... حالم خراب شده بود ... اما نه از سیلی خوردن ... از دیدن مادرم توی اون شرایط ... صورت و چشم هام گر گرفته بود ... و پدرم بی وقفه سرم فریاد می زد ... با رفتن پدر سر و صدا هم تموم شد ... مادرم آشفته و بی حال ... الهام و سعید هم ... بی سر و صدا توی اتاق شون... و این تازه اولش بود ... لشگر کشی ها شون شروع شد ... مثل قبیله مغول به خونه حمله ور می شدن ... مادرم رو دوره می کردن و از گفتن هیچ حرفی هم ابایی نداشتن ... خورد شدنش رو می دیدم اما اجازه نمی داد توی هیچ چیزی دخالت کنم ... یا حتی به کسی خبر بدم ... این حرف ها به تو ربطی نداره مهران ... تو امسال فقط درست رو بخون ... اما دیگه نمی تونستم ... توی مدرسه یا کتابخونه ... تمام فکرم توی خونه بود ... و توی خونه هم تقریبا روز آرومی وجود نداشت ... به حدی حال و روزم بهم پیچیده بود که ... اصلا نمی فهمیدم زمان به چه شکل می گذشت ... فایده نداشت ... تلفن رو برداشتم و زنگ زدم به دایی ... دایی تنها کسی بود که می تونست جلوی مادرم رو بگیره ... مادرم برای دفاع از ما سپر شده بود ... و این چیزی بود که من ... طاقت دیدنش رو نداشتم ...
📚 💌 📝 📅 قسمت : کنکور حدود ساعت 8 شب بود که صدای زنگ، بلند شد ... و جمله ی "دایی محمد اومد" ... فضای پر از تشنج رو ... به سکوت تبدیل کرد ... سکوتی که هر لحظه در شرف انفجار بود ... دایی محمد هیبت خاصی داشت ... هیبتی که همیشه نفس پدرم رو می گرفت ... با همون هیبت و نگاهی که ازش آتش می بارید ... از در اومد تو ... پدرم از جا بلند شد ... اما قبل از اینکه کلمه ای دهانش خارج بشه ... سیلی محکمی از دایی خورد ... صبح روز مراسم عقدکنون تون ... بهت گفتم ازت خوشم نمیاد ... و وای به حالت اشک از چشم خواهرم بریزه ... عمه سهیلا با حالت خاصی از جاش بلند شد ... و با عصبانیت به داییم نگاه کرد ... به به حاج آقا ... عوض اینکه واسه اصلاح زندگی قدم جلو بزارید ... توی خونه برادرم روش دست بلند می کنید ... بعد هم می خواید از خونه خودش بندازیدش بیرون؟ ... وقاحت هم حدی داره ... دایی زیرچشمی نگاهی بهش کرد ... مرد دو زنه رو میگن ... خونه این زنش ... خونه اون زنش ... دیگه نمیگن خونه خودش ... خونه اش رو به اسم زن هاش می شناسن ... حالا هم بره اون خونه ای که انتخابش اونجاست ... اصلاح رو هم همون قدر که توی این مدت، شما اصلاح و آباد کردید بسه ... اصلاحی رو هم که شما بکنید عروس یا کور میشه یا کچل ... عمه در حالی که غر غر می کرد از در بیرون رفت ... پدر هم پشت سرش ... غر غر کردن، صفت مشترک همه شون بود... و مادرم زیر چشمی به من نگاه می کرد ... اونطوری بهش نگاه نکن ... به جای مهران تو باید به من زنگ می زدی ... از اون شب، دیگه هیچ کدوم مزاحم آرامش ظاهری ما نشدن... و خونه نسبت به قبل آرامش بیشتری پیدا کرد ... آرامشی که با شروع فرآیند دادگاه، چندان طول نکشید ... مادر به شدت درگیر شده بود ... و پدرم که با گرفتن یه وکیل حرفه ای و کار کشته ... سعی در ضایع کردن تمام حقوق مادرم داشت ... مادر دیگه وقت، قدرت و حوصله ای برای رسیدگی به سعید و الهام سیزده، چهارده ساله رو نداشت ... و این حداقل کاری بود که از دستم برمی اومد ... زمانی که همه بچه ها فقط درس می خوندن ... من، بیشتر کارهای خونه ... از گردگیری و جارو کردن تا ... خرید و حتی پختن غذاهای ساده تر رو انجام می دادم ... الهام هم با وجود سنش ... گاهی کمک می کرد ... هر چند، مادرم سعی می کرد جو خونه آرام باشه ... اما همه مون فشار عصبی شدیدی رو تحمل می کردیم ... و من ... در چنین شرایطی بود که کنکور دادم ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خدایا! شاد کن دلی را که گرفته و دلتنگ است! بی نیاز کن کسی را که به درگاهت نیازمند است! امیدوار کن کسی را که ناامید به آستانت آمده! بگیر دستانی که اکنون بسوی تو بلند است! مستجاب کن دعای کسی که با اشکهایش تو را صدا می زند! حامی آن دلی باش که تنها شده است! با دستهای مهربانت ، با تمام قدرت و عظمت و تواناییت. ببار رحمتت را بر بندگانت ... آمین اى مهربان ترين ...
از ابتدای بعثت یک جهاد مرکّبِ همه جانبه ی دشوار آغاز کرد. جهاد او در درون خود، جهاد با مردمی که از حقیقت هیچ ادراکی نداشتند و جهاد با آن فضای ظلمانی مطلق بود. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۲۹ یعنی استقرار عدالت اجتماعی در جامعه. تشکیل یک همراه با ، یک کار است؛ کار مدیران یک کشور است. این . کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۱ در وجود ندارد؛ به طور مرتب، حرکت، کار و پیشرفت است. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۳ باید عقاید و اندیشه های صحیحی وجود داشته باشد تا یک بر پایه ی آن افکار بنا شود. این و را در قالب کلمه ی و و بقیه ی معارف اسلامی در دوران سیزده سالِ مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه، به این و آن تعلیم داد. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص ۳۴ سیره در دوران ده ساله ی حاکمیت اسلام در مدینه، یکی از دوره های حکومت در طول تاریخ بشری است. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵ هدف از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسدِ سیاسی و اقتصادی و اجتماعی ای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه با کفار مکه نبود؛ مسئله، مسئله جهانی بود. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵ به مجرّد اینکه وارد مدینه شد، کار را شروع کرد. دیده نشد که از فشاندن و و لحظه ای باز بماند. کتاب انسان ۲۵۰ ساله، ص۳۵
12 💢 ما یه چیزی داریم به نام "اشتباه" و یه چیزی به نام "انحراف" 🚨 انحراف خیلی خطرناک تر از اشتباه هست. 👈🏻 اشتباه یعنی یه نفر یه حرف و حرکت غلط انجام بده. 👈🏻 انحراف یعنی "پافشاری نابجا و بی موقع بر روی یه حرف درست". توی اخرالزمان این روش ابلیس هست برای جلوگیری از ظهور. ⭕️ فرزندان ابلیس هم مدام میان و حرفای درستی که اولویت نداره رو در جامعه مطرح میکنن 🔷هرچقدر هم که جلو میریم انحراف ها بیشتر توی "تغییر اولویت ها" پیش میاد اوایل انقلاب اگه یه نفر کمونیست میشد میگفتن منحرف شده اما الان که حق هر روز آشکارتر میشه اون کسانی که اولویت هارو برای مردم قاطی میکنن منحرف هستن 😒 ✅ توی جلسات دینی و کانال ها و گروه های انقلابی یکی از بحث های مهم "تشخیص اولویت های هر زمانی" باید باشه 🚨 معنا نداره آدم توی یه هیات یا مسجد یا گروه مذهبی بره ولی صرفا یه لیستی از کارهای خوب و بد رو برای مخاطبین بگه! آقا بگو اولویت الان جامعه چیه؟ اولویت زندگی ما چیه؟ از این برام بگو... 😒 💥مساله اولویت ها موضوعی هست که خیلی باید ذهنمون درگیرش باشه الان اولویت جامعه ما چیه؟ ✅ از هر راهی که وارد میشیم به این میرسیم که اولویت الان جامعه ما "اصلاح و تقویت مدیریت هست". 🌎خداوند در آخرالزمان قراره امامان و مدیران صالح رو برای حکومت جهانی قرار بده 💢 نمیشه که مومنین هیچ چیزی از مدیریت ندونن بعدش خدا مدیران صالح رو برای ما قرار بده اگه ما نحوه مدیریت صحیح رو نشناسیم، امام جامعه رو هم نمیشناسیم ⭕️ اگه از مدیریت سر در نیاریم از کجا بفهمیم که امام زمان در فلان مساله درست عمل کردن؟! بنا نیست مردم تشخیص ندن و همینجوری سرشون رو بندازن پایین و چشم بگن! اینجوری باشه مردم طی امتحانات سخت الهی کم میارن... ⭕️ اگه بدون فهم مدیریت مردم بخوان سرشون رو پایین بندازن و دستورات امام رو انجام بدن ممکنه امام یه دستوری بدن که حتی شیعیان قوی هم کم بیارن و انجام ندن مثل داستان شیعه تنوری. 💢 امام صادق علیه السلام بهش گفت برو توی تنور گفت آقا این چه دستوریه!😐 حتی به اصل امامت حضرت هم شک کرد!!! 💢 متاسفانه ما در مورد "امام شناسی" خیلی کتاب داریم ولی در مورد "امامت شناسی" کتاب خاصی نداریم! 👈🏻اینکه یه امام دقیقا چطور امامت و مدیریت میکنه 🚨 یه امام چطور به نخبگان و خواص خائن فرصت رشد میده تا خود مردم با نگاه هوشمندانه خودشون اونا رو حذف کنن... پایان بخش دوازدهم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به مناسبت سالروز رحلت حضرت معصومه سلام الله علیها ♦️بدون تردید نقش (سلام اللَّه علیها) در قم شدن قم و عظمت‌ یافتن این شهر عریقِ مذهبىِ تاریخی، یک نقش ما لا کلام فیه است. این بانوی بزرگوار، این دختر جوانِ تربیت‌شده‌ی دامان اهل‌بیت پیغمبر، با حرکت خود در جمع یاران و اصحاب و دوستان ائمه (علیهم‌السّلام) و عبور از شهرهای مختلف و پاشیدن بذر معرفت و ولایت در طول مسیر در میان مردم و بعد رسیدن به این منطقه و فرود آمدن در قم، موجب شده است که این شهر به عنوان پایگاه اصلی معارف اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) در آن دوره‌ی ظلمانی و تاریکِ حکومت جباران بدرخشد و پایگاهی بشود که انوار علم و انوار معارف اهل‌بیت را به سراسر دنیای اسلام از شرق و غرب منتقل کند. ❤️رهبر معظم انقلاب اسلامی؛ ۸۹/۷/۲۹📝
کارگاه خویشتن داری_26.mp3
15.41M
۲۶ ✍ مادامی که مهمترین وظیفه آدمی در دنیا، حفظ آرامش است؛ تغافل نسبت به هر آنچه که آرامش ما را متزلزل کرده، و قلب و فکرمان را بخود مشغول می‌کند؛ ❌ نه تنها یک فضیلت اخلاقی، بلکه یک وظیفه‌ی شرعی و واجب‌ترین شاخه‌ی خویشتن‌داری‌ست. @achegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حلقه وصل.mp3
3.77M
💢انحراف بزرگی که اتفاق افتاد‼️ ♦️ارتباط امت با معادن رحمت و نور و هدایت داشت قطع میشد ♦️مأموریت حضرت زهرا س [استاد عالی ] @achegan
السلام علیک یا فاطمه معصومه یابنت موسی ابن جعفر یاوجیهة عندالله اشفعی لنا عندالله باعرض تسلیت محضر امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و اعضای محترم گروه شفاعت عمه سادات نصیب تان به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
1_414483086.mp3
1.22M
🏴▪️👆🏻👆🏻 دعای عهد 👤باصدای استاد فرهمند اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده.... خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستوده را به من بنمایان.. عاشقان اهل بیت علیه السلام
🍃🌸هر صبح آیة الکرسی را بخوانید و تا شب در امان خدا هستید. 🌟آیةالکرسی عظیم ترین آیهدر قران کریم است برای حفظ ایمان و مال وجان خودهر روز آیة الکرسی بخوان. 💐💐💐💐💐 🔸