🌴◾️🚩◾️🚩◾️🚩◾️🚩◾️🌴
↩️ فَاَسْاَلُ اللّهَ الَّذى اَکْرَمَنى بِمَعْرِفَتِکُمْ وَ مَعْرِفَهِ اَوْلِیائِکُمْ ،
وَ رَزَقَنِى الْبَراءَهَ مِنْ اَعْدائِکُمْ ،
اَنْ یَجْعَلَنى مَعَکُمْ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ ،
وَ اَنْ یُثَبِّتَ لى عِنْدَکُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِى الدُّنْیا وَ الاْخِرَهِ ،
وَ اَسْاَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللّهِ ،
وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى (ثارِکُمْ) مَعَ اِمامٍ هُدًى (مَهْدىٍّ)
ظاهِرٍ ناطِقٍ بِـالْحَقِّ مِنْکُمْ ، وَ اَسْاَلُ اللّهَ بِحَقِّکُمْ
وَ بِالشَّأْنِ الَّذى لَکُمْ عِنْدَهُ ، اَنْ یُعْطِیَنى بِمُصابى بِکُمْ
اَفْضَلَ ما یُعْطى مُصابًا بِمُـصیبَتِه ؛ مُصیبَهً ما
اَعْظَمَها وَ اَعْظَمَ رَزِیَّتَها فِى الْاِسْلامِ وَ فى جَمیعِ
السَّماواتِ وَ الْاَرْضِ . اَللّهُمَّ اجْعَلْنى فى مَقامى هذا
مِمَّنْ تَنالُهُ مِنْکَ صَلَواتٌ وَ رَحْمَهٌ وَ مَغْفِرَهٌ .
🌴 اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیاىَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ ،
وَ مَماتى مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ 🚩
اَللّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِه بَنُو اُمَیَّهَ ،
وَ ابْنُ آکِلَهِ الْاَ کْبادِ ، اَللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ ،
عَلى لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه ،
فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه .
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَباسُفْیانَ وَ مُعاوِیَهَ وَ یَزیدَ بْنَ مُعاویَهَ ،
عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَهُ اَبَدَ الاْبِدینَ ، وَ هذا یَوْمٌ فَرِحَتْ
بِه آلُ زیادٍ وَ آلُمَرْوانَ بِقَتْلِهِمُ الْحُسَیْنَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ .
اَللّهُمَّ فَضاعِفْ عَلَیْهِمُ اللَّعْنَ مِنْکَ وَ الْعَذابَ الاَلیمَ .
اَللّهُمَّ اِنّى اَتَقَرَّبُ اِلَیْکَ فى هذَا الْیَوْمِ ، وَ فى مَوْقِفى هذا ،
وَ اَیّامِ حَیاتى ، بِـالْبَراءَهِ مِنْهُمْ وَ اللَّعْنَهِ عَلَیْهِمْ ،
وَ بِـالْمُوالاهِ لِنَبِیِّکَ وَ آلِ نَبِیِّکَ عَلَیْهِ وَ عَلَیْهِمُ السَّلامُ .
3⃣
🌴◾️🚩◾️🚩◾️🚩◾️🚩◾️🌴
سپس صد مرتبه بگویید ↪️
اَللّهُمَّ الْعَنْ اَوَّلَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ،
وَآخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِکَ
اَللّهُمَّ الْعَنِ الْعِصابَهَ الَّتى جاهَدَتِ الْحُسَیْنَ،
وَ شایَعَتْ وَ بایَعَتْ وَ تابَعَتْ عَلى قَتْلِه
اَللّهُمَّ الْعَنْهُمْ جَمیعًا .
سپس صد مرتبه بگویید ↪️
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللّهِ ، وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى
حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللّهِ
اَبَدًا ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ ،
وَ لا جَعَلَهُ اللّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ .
🌴 اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ 🚩
🌴 وَ عَلى عَلىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ 🚩
🌴 وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ 🚩
🌴 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🚩
4⃣
🌴◾️🚩◾️🚩◾️🚩◾️🚩◾️🌴
🚩 آنگاه بگویید ↪️
اَللّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى،
وَ ابْدَاْ بِه اَوَّلاً ثُمَّ الْعَنِ الثّانِىَ وَ الثّالِثَ وَ الرّابِعَ .
اَللّهُمَّ الْعَنْ یَزیدَ خامِسً ، وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللّهِ بْنَ زیادٍ
وَ ابْنَ مَرْجانَهَ، وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْرًا ،
وَ آلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زیادٍ
وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ .
🚩 سپس به سجده رفته و بگویید ↪️
اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشّاکِرینَ لَکَ عَلى مُصابِهِمْ،
اَلحَمْدُ لِلّهِ عَلى عَظیمِ رَزِیَّتى .
🌴 اَللّهُمَّ ارْزُقْنى شَفاعَهَ الْحُسَیْنِ یَوْمَ الْوُرُودِ 🚩
وَ ثَبِّتْ لى قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ
وَ اَصْحابِ الْحُسَیْنِ ، اَلَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ عَلَیْهِ السَّلامُ .
5⃣
🇮🇷 ❤️
عشق به وطن نشانگر ایمان است.
پیامبر اکرم (ص)
📖الخزائن،ص 487
🌷⃟🌴🕌჻ᭂ࿐✰🌹
#عاشقان_اهل_بیت_علیه_السلام
@achegan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 آیا اهل بیت با #حجاب کاری نداشتند؟!
🎙 پاسخ #دکتر_غلامی
🌷⃟🌴🕌჻ᭂ࿐✰🌹
#عاشقان_اهل_بیت_علیه_السلام
@achegan
🌹داستان آموزنده🌹
روزی حضرت ابراهيم علیهااسلام در نزديكي بيت المقدس پيرمردی را ديد.
حضرت با پیرمرد مشغول صحبت شدند و پرسیدند منزلت كجاست؟
پاسخ داد كه منزلم پای آن كوه است؛
حضرت ابراهيم فرمودند مهمان هم ميپذيری؟
پيرمرد تاملی كرد و گفت عيبی ندارد ولی مانعی در مسير هست كه آبی است كه عبور از آن مشكل است و قایق هم نداریم!
حضرت پرسيدند خودت چطور عبور ميكنی؟
پيرمرد که حضرت ابراهيم را نميشناخت ، جواب داد از روی آب رد ميشوم!
حضرت فرمودند شايد ما هم رد شديم!
به همراه هم به سمت آنجا رفتند تا به آب رسیدند.
پيرمرد عابد از روی آب رد شد ، ناگهان ديد كه آن مهمان هم از روی آب عبور كرد!
پیرمرد تعجب کرد ومهمان را احترام کرد و به منزلش برد.
صبح روزبعد حضرت به عابد فرمودند دعايی كن كه من آمين بگويم.
پيرمرد درد دلش باز شد و خطاب به حضرت گفت:
چه دعايی بكنم!؟ دعای من مستجاب نميشود! سیوپنج سال است حاجتی دارم اما مستجاب نمیشود!
حضرت پرسیدند حاجتت چیست؟
عابد پاسخ داد سی وپنج سال است از خدا ديدار ابراهيم خليل را ميخواهم اما مستجاب نميشود!
حضرت فرمودند ابراهيم خليل من هستم!
گاهی در مستجاب نشدن حاجات اسراری است…
۳۵ سال آه ونالههای عابد باعث شده بود
چنان مقامی پیدا کند که از روی آب رد شود!
تا میتوانیم به درگاه خدا دعا کنیم و نتیجه
را به او واگذاریم…
طبیب مسیر (قسمت اول)
فاطمه زورمند
خانم دکتر «زینب صفخانی» متخصص قلب و عروق است که به عنوان پزشک جهادگر هم قدم زوار اربعین، رهسپار سفر عشق می شود و هر جا دردمندی در راه ببیند، مرهمی بر دردش می گذارد. او متولد اسفند ۱۳۶۴ است. سال ۱۳۸۲ با رتبه ۱۸ کنکور در رشته پزشکی و سال ۱۳۹۱ نیز با رتبه ۷۰ برای تحصیل در تخصص قلب و عروق دانشگاه تهران پذیرفته شد. زینب بانو به همراه خواهر و خواهرزاده هایش که همگی پزشک هستند، نیروهای جهادگر درمانی هستند که در داخل و خارج از مرزهای ایران اسلامی در قالب گروه های جهادی به ارائه خدمات درمانی می پردازند. به مناسبت ایام اربعین حسینی با این بانوی جهادگر به گفتگو نشستهایم. در بخش اول این گفتگو میخوانیم:
من و خواهر کوچک ترم الهه صفخانی که متخصص داخلی، بهاره صفی خانی (خواهر زاده ام) که متخصص رادیولوژی، محمد صفی خانی (خواهر زاده ام)که دندانپزشک و متین صفی خانی (خواهر زاده ام) که دانشجوی دندانپزشکی هستند اعضای جهادی خانواده هستیم.
شهریور سال ۱۳۹۵ از دانشگاه فارق التحصیل شدم و بورد تخصصی ام را گرفتم. قرار بود آذر ماه دوره طرح تخصصم شروع بشود. که بهاره خانم ـ خواهر زاده ام ـ تماس گرفت و گفت یک گروهی از هم کلاسی هایمان قرار است برای ارائه خدمات درمانی به عراق بروند. من هم اسم خودم، شما و خاله الهه (خواهر کوچکم) را نوشتم. چون ما همه در همین مدرسه درس خوانده و از بچه های سمپاد بودیم. خواهر زاده ام البته گفت که دیر ثبت نام کرده و جاها پر شده ولی اگر جایی خالی شد خبر می دهند. البته من برای رفتن مقداری تردید داشتم. چون هم خانواده نگران و مضطرب بودند و فکر می کردند عراق خیلی نابسامان است و ممکن است آسیب ببینم و هم خودم ترس داشتم. چند روز مانده به شروع راهپیمایی اربعین بود که خواهر زادم زنگ زد و گفت خاله جای خالی پیدا شده. باید سریع برویم پاسپورت بگیریم. خیلی جالب است که پاسپورت ها هم یکی دو روزه به دستمان رسید. خواهرم الهه در ایلام دوره طرحش را می گذراند. قرار شد با گروه زمینی به ایلام برویم و ایشان را آنجا سوار کنیم. من و بهاره تهران کارها را انجام دادیم و راهی شدیم. روز حرکت شد. پدر و مادرم برای بدرقه آمدند و چون خیلی به هم وابسته و احساساتی هستیم، با گریه و دعا و صلوات ما را راهی کردند. در محل تجمع یکی از دوستان دوران دانشگاهم به نام خانم دکتر «رقیه حمیدیان» که الان متخصص گوش و حلق و بینی در قم هستند را دیدم و متوجه شدم ایشان هم همراه ما می آیند. دیدن و حضور او باعث قوت قلب و امیدواری من شد.
طبیب مسیر (قسمت دوم)
فاطمه زورمند
✨عینک شکسته
خاطره دیگری که به یاد دارم این است که مقابل حرم حضرت امیر بودیم که دسته عینکم شکست. داشتم به دوستم می گفتم حالا چه کار کنم که دو تا آقا جلویمان ایستادند و گفتند ما عینک سازیم. ما درستش می کنیم. گفتم ما نمی توانیم بایستیم. گروه باید حرکت کند. گفتند درستش می کنیم عمود فلان می ایستیم و تحویلتان می دهیم. عینک را دادیم و راه افتادیم. به عمود مورد نظر که رسیدیم ازدحام جمعیت به حدی زیاد بود که امکان ایستادن نبود. به همین خاطر نتوانستیم توقف کنیم و رد شدیم. شب به موکب که رسیدیم یکی از دوستان عینکم را آورد و گفت آن آقایان از روی پارچه نوشته روی کوله ها متوجه شدند که ما با هم هستیم و عینک را به ما دادند که به دستت برسانیم.
✨هدیه سفر اول
همان طور که گفتم سفر اولم مصادف بود با اتمام دوره تخصص و آغاز دوره طرحم، روال کار به این صورت است که وقتی درسمان تمام می شود باید در وزارت بهداشت ثبت نام کنیم و آن ها تعیین می کنند که باید برای طرح به کدام شهر برویم. جواب ها هنوز نیامده بود که ما اعزام شدیم. در تمام طول مسیر به فکر محل گذراندن طرحم بودم. چون جزو رتبه های برتر کنکور و استعداد درخشان بودم مستقیم وارد مرحله تخصص شده بودم و بعدش باید طرحم را می گذراندم و در واقع هیچ راه دیگری نداشتم. مدام استرس داشتم که بالأخره کجا میفتم. همه همراهان مرا دلداری می دادند که بسپار به امام حسین علیه السلام مطمئن باش جای خوبی برایت در نظر می گیرد. وقتی برگشتیم نتیجه تعیین محل ها آمد من «لارستان» استان فارس افتادم. اصلا اسم لارستان را به گوشم نشنیده بودم. سی آبان رسیدیم تهران من فردایش یعنی یک آذر ۹۵ باید می رفتم لارستان تمام طول مسیر را گریه می کردم. تنهایی اذیتم می کرد. وقتی رسیدم گفتند حق انتخاب با شماست می توانید در «لار» بمانید یا به شهر «اوز» از توابع لار بروید. من خیال می کردم شهر بزرگ تر باید بهتر و با امکانات بیشتر و راحت تر باشد. اما در یک اتفاق غیرمنتظره همه چیز دست به دست هم داد تا من راهی اوز بشوم. خیلی ناراحت و ناراضی بودم. اما بعد از مدت کوتاهی متوجه شدم این منطقه یک قطعه از بهشت است و هر کسی به راحتی سهمیه این شهر نمی شود. مردمان، شهر و شرایط کاری... همه چیز عالی بود. من که رفته بودم دوسال و هشت ماه طرحم را آنجا بگذرانم و برگردم. نزدیک پنج سال و نیم در آنجا ماندم و این را از موهبت های همان سفر اول اربعین می دانم.
هم اکنون سالهاست خادم حضرت اباعبدالله الحسین هستم و هر سالی که توفیق حضور در پیاده روی اربعین رو داشته باشم پیشانی به زمین میسایم و سجده شکر بجا میآورم.
هر چه دارم از امام حسین دارم