📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #سرزمین_زیبای_من
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #پنجاه_و_هشتم و آخر: دنیا از آن توست
هادی پسر یکی از بزرگ ترین سیاستمدارهای جهان بود ... به راحتی به 10 زبان زنده دنیا حرف می زد ... و به کشورهای زیادی سفر کرده بود ... .
بعد از مسلمان شدن و چندین سال تقیه ... همه چیز لو میره ... پدرش خیلی سعی می کنه تا اون رو منصرف کنه... حتی به شدت پسرش رو تحت فشار می گذاره ... اما هادی، محکم می ایسته و حاضر به تغییر مسیر نمیشه ... پدرش، هم با یه پاسپورت، هویت جدید و رایزنی محرمانه با دولت وقت ایران ... مخفیانه، پسرش رو به اینجا می فرسته ... هادی از سخت ترین لحظاتش هم با خنده حرف می زد ...
بهش گفتم ... چرا همین جا ... توی ایران نمی مونی؟ ...
نگاه عمیقی بهم کرد ... شاید پدرم برای مخفی کردن مسلمان شدن من و حفظ موقعیت سیاسیش ... من رو به ایران فرستاد ... اما من شرمنده خدام ... پدر من جزء افرادیه که علیه اسلام فعالیت و برنامه ریزی می کنه ... برای حفظ جان پسرش به ایران اعتماد می کنه ... اما به خاطر منافع سیاسی، این حقیقت رو نادیده می گیره ...
وظیفه من اینه که برگردم ... حتی اگر به معنی این باشه که حکم مرگم رو... پدر خودم صادر کنه ... .
اون می خندید ... اما خنده هاش پر از درد بود ... گذشتن از تمام اون جلال و عظمت ... و دنبال حق حرکت کردن ... نمی دونستم چی باید بهش بگم؟ ... .
ناخودآگاه خنده ام گرفت ... یه چیزی رو می دونی؟ ... اسم من، مناسب منه ... اما اسم تو نیست ... باید اسمت رو میزاشتی سلمان ... یا ... هادی سلمان ... .
- هادی سلمان؟ ... بلند خندید ... این اسم دیگه کامل عربیه ... ولی من برای عرب بودن، زیادی بورم ... .
تازه می فهمیدم ... چرا روز اول ... من رو کنار هادی قرار دادن... حقیقت این بود ... هر دوی ما مسیر سخت و غیر قابل تصوری رو پیش رو داشتیم ... مسیر و هدفی که ... قیمتش، جان ما بود ...
من با هدف دیگه ای به ایران اومدم ... اما هدف بزرگ تر و با ارزش تری در من شکل گرفت ... امروز، هدف من ... نه قیام برای نجات بومی ها ... که نجات استرالیاست ... .
من این بار، می خوام حسینی بشم ...
برای خمینی شدن باید حسینی شد ... .
وسایلم رو جمع کردم و اومدم بیرون ... گریه ام گرفته بود ... قدرتی برای کنترل اشک هام نداشتم ...
پایان
💠سند حديث خروج ماه صفر و بشارت بهشت
🔻سوال: آيا حديث پیامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) که مي فرمايد:«هر کسی مرا بخروج ماه صفر بشارت دهد من او را به بهشت بشارت می دهم». درست است؟
👈چنين گفتاري صحيح نيست و سنديت ندارد!. آنچه در احاديث آمده است بشارت بهشت به جناب ابوذر در ماه آذر رومي هست نه در ماه صفر!. و اين بشارت شخصي، عمومي و همگانی نيست.
1️⃣- هيچ حديث معتبري وجود ندارد كه بيان كند «هر کسی مرا بخروج ماه صفر بشارت دهد من او را به بهشت بشارت می دهم»!. و اين مطلبي جعلي است.
2️⃣- روزهاي سال با هم يكسان هستند، معنا ندارد، بدون علت ماهي بر ساير ماه ها برتري اين چنيني پيدا كند كه به صرف بيان تمام شدن آن ماه بهشت لازم و بشارت داده شود!.
3️⃣- در رواياتي كه اشاره به ماه آذر شده است ، منظور بيان برتري و جايگاه ويژه جناب ابوذر در طي يك حادثه است تا ماندگاري آن بيشتر شود. البته برخي از اهل سنت مانند احمد حنبل اين روايت را قبول نكرده اند، شايد چرايي آن اين باشد كه ابوذر از حاميان اصلي اهل البيت عليهم السلام بوده و اثبات چنين فضيلتي براي آنان گران تمام مي شده است.
4️⃣- خبر ساير اصحاب به اتمام ماه آذر سبب بشارت آنان به بهشت نشد! لذا نمي توان براي ساير مسلمانان در نسلهاي بعد اين حديث را جاري بدانيم.
5️⃣- براي اينكه كسي به اشتباه نيفتد در حديث به خوبي آمده است كه پيامبر صلي الله و عليه وآله وسلم ماه را مي دانستند و ملاك صرف خبر به خروج ماه نبوده است، بلكه مقصود بيان فضيلتي براي ابوذر بوده است.«قَدْ عَلِمْتُ ذَلِکَ یَا أَبَا ذَرٍّ وَ لَکِنِّی أَحْبَبْتُ أَنْ یَعْلَمَ قُومِی أَنَّکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ »
6️⃣ - لازم است از انتساب هر مطلبي به اهل البيت عليهم السلام تا زماني كه درستي آن اثبات نشده، خودداري نماييم. تا دچار نسبت هاي دروغ و ايجاد بدعت ها نشويم.
💠 رهبرانقلاب: ماه #ربیع_الاول، بهار زندگی است
🔹ماه ربیع الاول، به معنای حقیقی کلمه، ربیع حیات است، بهار زندگی است؛ زیرا در این ماه، وجود مقدس پیامبر گرامی حضرت محمد رسول الله و همچنین فرزند بزرگوارش حضرت ابیعبدالله جعفربنمحمدالصّادق ولادت یافتهاند و ولادت پیغمبر سرآغاز همهی برکاتی است که خدای متعال برای بشریت مقدر فرموده است.
۹۱/۱۱/۱۰
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
1_414483086.mp3
1.22M
🏴▪️👆🏻👆🏻
دعای عهد
👤باصدای استاد فرهمند
اللهم ارنی الطلعه الرشیده و الغره الحمیده....
خدایا آن جمال با رشادت و پیشانی ستوده را به من بنمایان..
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
4_6043897005636322652.mp3
11.65M
🔴 زیارت عاشورا
🎤 با صدای علی فانی
#اللهم_عجلـــ_الولیڪ_الفرجـ
عاشقان اهل بیت علیه السلام
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
🍃🌸هر صبح
آیة الکرسی را بخوانید و تا
شب در امان خدا هستید.
🌟آیةالکرسی عظیم ترین
آیهدر قران کریم است
برای حفظ ایمان و مال
وجان خودهر روز
آیة الکرسی بخوان.
💐💐💐💐💐
🔸
هدایت شده از کانال "عاشقان و خادمین اهل بیت علیه السلام
🍃🌺🍂
🍂🍃
🌸
#خودنمایی_حرام
خودنمايى🕺به منظور به #گناه انداختن ديگرى #حرام ⛔️ است.
مثلاً خانمى 👩⚖ به گونه اى خودنمايى كند كه نگاه مرد 👨⚖ نامحرم به او جلب شود. #راه_رفتن🚶♀به گونه اى خاص، #حرف_زدن 💁♀ انجام حركات خاص 👯♂ #لبخند زدن 😊 به نامحرم يا #شوخى كردن 🤪 يا نگاه كردن به قصد خودنمايى نمونه هايى از خودنمايى هاى حرام هستند.
#خودنمايى_مردان🕺نيز براى به حرام انداختن نامحرم، #حرام ⛔️ است.
مواردى مثل #پوشيدن_لباس 👕 خاص و يا #باز_گذاشتن بازو و سينه به منظور جلب نظر نامحرم 🧕 انداختن گردن بند 🎖حرف زدن 🗣 نگاه كردن و راه رفتن و انجام رفتارهاى شهوانى🕺 به منظور #جلب_نظر_نامحرم 🧕 و ... از اين قبيل خودنمايى ها هستند.
📗 #منابع:
۱. احکام روابط زن ومرد ص ۱۸۰
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حلول ماه ربیع الاول مبارک 🌺🌺🌹🌹
نمک گیر.mp3
4.89M
🔊
🎼 پادڪست بســیار زیـبا
🎤حجت الاسلام عالــی
✅ #نــمک_گــــیر
عاشقان اهل بیت علیه السلام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 داستان زیبای عنایت امام رضا ع به تاجر ورشکسته
صلی الله علیک _یا سلطان_ علی بن موسی الرضا المرتضی
#استادعالی
#شهادت_امام_رضا_علیه_السلام
عاشقان اهل بیت علیه السلام
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #اول: نسل سوخته
مقدمه نویسنده:
این داستان و رخدادهای آن براساس حقیقت و واقعیت می باشند ... و بنده هیچ گونه مسئولیت و تاثیری در این وقایع نداشته ... و نقشی جز روایتگری آنها ندارم ...با تشکر و احترام
سید طاها ایمانی
دهه شصت ... نسل سوخته ...
هیچ وقت نتونستم درک کنم چرا به ما میگن نسل سوخته... ما نسلی بودیم که ... هر چند کوچیک ... اما تو هوایی نفس کشیدیم که ... شهدا هنوز توش نفس می کشیدن... ما نسل جنگ بودیم ...
آتش جنگ شاید شهرها رو سوزوند ... دل خانواده ها رو سوزوند ... جان عزیزان مون رو سوزوند ... اما انسان هایی توش نفس کشیدن ... که وجودشون بیش از تمام آسمان و زمین ارزش داشت ... بی ریا ... مخلص ... با اخلاق ... متواضع ... جسور ... شجاع ... پاک ... انسان هایی که برای توصیف عظمت وجودشون ... تمام لغات زیبا و عمیق این زبان ... کوچیکه و کم میاره ...
و من یک دهه شصتی هستم ... یکی که توی اون هوا به دنیا اومد ... توی کوچه هایی که هنوز شهدا توش راه می رفتن و نفس می کشیدن ... کسی که زندگیش پای یه تصویر ساده شهید رقم خورد ...
من از نسل سوخته ام ... اما سوختن من ... از آتش جنگ نبود ...
داشتم از پله ها می اومدم بالا که چشمم بهش افتاد ... غرق خون ... با چهره ای آرام ... زیرش نوشته بودن ... "بعد از شهدا چه کردیم؟ ... شهدا شرمنده ایم" ...
چه مدت پای اون تصویر ایستادم و بهش نگاه کردم؟ ... نمی دونم ... اما زمان برای من ایستاد ... محو تصویر شهیدی شدم که حتی اسمش رو هم نمی دونستم ...
مادرم فرزند شهیده ... همیشه می گفت ... روزهای بارداری من ... از خدا یه بچه می خواسته مثل شهدا ... دست روی سرم می کشید و اینها رو کنار گوشم می گفت ...
اون روزها کی می دونست ... نفس مادر ... چقدر روی جنین تاثیرگذاره ... حسش ... فکرش ... آرزوهاش ... و جنین همه رو احساس می کنه ...
ایستاده بودم و به اون تصویز نگاه می کردم ... مثل شهدا ...
اون روز ... فقط 9 سالم بود ...
برای ادامه داستان به کانال اهل بیت علیه السلام ....بپیوندید
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #دوم: عزت نفس
اون روز ... پای اون تصویر ... احساس عجیبی داشتم ... که بعد از گذشت 19 سال ... هنوز برای من زنده است ...
مدام به اون جمله فکر می کردم ... منم دلم می خواست مثل اون شهید باشم ... اما بیشتر از هر چیزی ... قسمت دوم جمله اذیتم می کرد ...
بعضی ها می گفتن مهران خیلی مغروره ... مادرم می گفت... عزت نفس داره ...
غرور یا عزت نفس ... کاری نمی کردم که مجبور بشم سرم رو جلوی کسی خم کنم و بگم ...
- ببخشید ... عذرمی خوام ... شرمنده ام ...
هر بچه ای شیطنت های خودش رو داره ... منم همین طور... اما هر کسی با دو تا برخورد ... می تونست این خصلت رو توی وجود من ببینه ...خصلتی که اون شب ... خواب رو از چشمم گرفت ...
صبح، تصمیمم رو گرفته بودم ...
- من هرگز ... کاری نمی کنم که شرمنده شهدا بشم ...
دفتر برداشتم و شروع کردم به لیست درست کردن ... به هر کی می رسیدم ازش می پرسیدم ...
- دوست شهید داشتید؟ ... شهیدی رو می شناختید؟ ... شهدا چطور بودن؟ ...
یه دفتر شد ... پر از خصلت های اخلاقی شهدا ... خاطرات کوچیک یا بزرگ ... رفتارها و منش شون ...
بیشتر از همه مادرم کمکم کرد ... می نشستم و ازش می خواستم از پدربزرگ برام بگه ... اخلاقش ... خصوصیاتش ... رفتارش ... برخوردش با بقیه ...
و مادرم ساعت ها برام تعریف می کرد ...
خیلی ها بهم می خندیدن ... مسخره ام می کردن ... ولی برام مهم نبود ... گاهی بدجور دلم می سوخت ... اما من برای خودم هدف داشتم ...
هدفی که بهم یاد داد ... توی رفتارها دقت کنم ... شهدا ... خودم ... اطرافیانم ... بچه های مدرسه ... و ... پدرم .....
📚 #داستان_دنباله_دار_واقعی
💌 #نسل_سوخته
📝 #به_قلم_شهید_مدافع_حرم_سید_طاها_ایمانی
📅 قسمت #سوم: پدر
مدام توی رفتار خودم و بقیه دقت می کردم ... خوب و بد می کردم ... و با اون عقل 9 ساله ... سعی می کردم همه چیز رو با رفتار شهدا بسنجم ...
اونقدر با جدیت و پشتکار پیش رفتم ... که ظرف مدت کوتاهی توی جمع بزرگ ترها ... شدم آقا مهران ...
این تحسین برام واقعا ارزشمند بود ... اما آغاز و شروع بزرگ ترین امواج زندگی من شد ...
از مهمونی برمی گشتیم ... مهمونی مردونه ... چهره پدرم به شدت گرفته بود ... به حدی که حتی جرات نگاه کردن بهش رو هم نداشتم ... خیلی عصبانی بود ...
تمام مدت داشتم به این فکر می کردم که ...
- چی شده؟ ... یعنی من کار اشتباهی کردم؟ ... مهمونی که خوب بود ...
و ترس عجیبی وجودم رو گرفته بود ...
از در که رفتیم تو ... مادرم با خوشحالی اومد استقبال مون ... اما با دیدن چهره پدرم ... خنده اش خشک شد و مبهوت به هر دوی ما نگاه کرد ...
- سلام ... اتفاقی افتاده؟ ...
پدرم با ناراحتی سرچرخوند سمت من ...
- مهران ... برو توی اتاقت ...
نفهمیدم چطوری ... با عجله دویدم توی اتاق ... قلبم تند تند می زد ... هیچ جور آروم نمی شد و دلم شور می زد ... چرا؟ نمی دونم ...
لای در رو باز کردم ... آروم و چهار دست و پا ... اومدم سمت حال ...
- مرتیکه عوضی ... دیگه کار زندگی من به جایی رسیده که... من رو با این سن و هیکل ... به خاطر یه الف بچه دعوت کردن ... قدش تازه به کمر من رسیده ... اون وقت به خاطر آقا ... باباش رو دعوت می کنن ...
وسط حرف ها ... یهو چشمش افتاد بهم ... با عصبانیت ... نیم خیزحمله کرد سمت قندون ... و با ضرب پرت کرد سمتم ...
- گوساله ... مگه نگفتم گورت رو گم کن توی اتاق؟ ...
سلام حلول ماه ربیع الاول را خدمت همگی شما بزرگوار ان تبریک عرض میکنم باین مناسبت داستان جدید دیگری از شهید سید طاها ایمانی را تقدیم میکنیم ان شاالله مورد قبول واقع شود
🔴 #رهبر_انقلاب:
💠 اگر مرد خانه، فعالیتی چه علمی و چه جهادی و سازندگی و چه برای کسب روزی و چه برای کارهای عمومی دارد، #زن سعی کند فضای خانه را برای او مساعد کند که او بتواند با روحیهی خوب سرکار برود و با شوق به خانه برگردد.
۷۳/۹/۲
#خانواده
ربیع الاول
🔶وقایع مهم این ماه:
حادثه مهم و تاریخی لیلة المبیت، هجرت حضرت محمد صلی الله علیه و آله از مکه به مدینه، ولادت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امام جعفر صادق علیه السلام، ازدواج حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم با حضرت خدیجه سلام الله علیها، آغاز امامت امام مهدی علیه السلام (عید الزهرا) و هلاکت یزید بن معاویه از جمله حوادث فرخنده این ماه است.
همچنین غزوه بنی نضیر در سال 4 قمری، صلح امام حسن مجتبی علیه السلام با معاویه در سال 41 قمری، شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 قمری، واقعه احراق مکه در هنگام جنگ یزید با عبدالله بن زبیر در سال 64 قمری، حادثه صاحب زنج و قتل سیصد هزار نفر از مردم بصره به دست موفق عباسی در سال 258 از دیگر حوادث مهم ماه ربیع الاول است
•••🍃
#اهلِدل ڪھ باشے
دو چیز ࢪا خوب یاد مےگیࢪی↓
﴿ جُدا شدن از زمین
پࢪیدن بہ آسمان..🕊﴾
#شهیدبابکنوری✨
#تولدتمبارڪداداش🙂♥️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حرکت جالب
✅ #شهید_ابراهیم هادی، وقتی فهمید دخترها به اون نگاه میکنند!
✅ اگر کار برای خدا باشه،،،
#تصویری
🌸🌸🌸🌸
ماه بهار زندگی مبارک
عاشقان اهل بیت علیه السلام