🌿🌿🌿🌿🌿🌿
آشکار نمودن گناه
در آیه ۱۹ سوره #نور میخوانیم: " إِنَّ الَّذِينَ يُحِبُّونَ أَنْ تَشِيعَ الْفَاحِشَةُ فِي الَّذِينَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ... ""کسانی که دوست دارند زشتیها در میان مردم با ایمان شیوع یابد عذاب دردناکی برای آنها در دنیا و آخرت است."
جالب اینکه آیه میگوید: این دوست داشتن گرچه به مرحله عمل نرسد موجب عذاب دردناک خواهد بود، این تعبیر بیانگر نهایت تأکید در پرهیز از شیوع گناه است.
اگر خواهان جامعه سالم هستیم، یکی از راههای آن پوشانیدن گناه است تا گناهان بزرگ شمرده شوند و عادی نگردند.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
1.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مادر جانم
رفتنت نقطه پایان خوشی هایم بود
دلم از هرچه واز هرکس که بگویی سیر است😔💔
اگر انسان دنبال تکلیف خدا بگردد و آنجا که تکلیف میآید بایستد و عمل کند، همهٔ رشدها را خداوند برای او رقم میزند. اما اگر با تدبیر خود دنبال رشد خودش باشد، به هیچکجا نمیرسد!
خدای متعال، متناسب با شخص و ظرفیّتِ هر کس، زمینهٔ رشدی برای او فراهم کرده است و زمینهٔ رشدش، انجام تکلیفی است که متوجه اوست.
#استاد_میرباقری
4.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 سخنان شهید ناصر کاظمی در زمانی که فرماندار و فرمانده سپاه پاوه بود و نودشه و نیسانه را پاکسازی کرد
🌱 ۱۲ خرداد ۱۳۳۵ - سالروز تولد سردار گمنام سپاه اسلام، شهید ناصرکاظمی
20.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.
♻️ تعبیر جالب رسایی درباره دولت آقای رییسی؛
دولت آقای رییسی، دولت هولی است نه گازی!
باید از رأیمان حفاظت کنیم و با مطالبهگری از دولت، کمکش کنیم✌️
2.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
برکات حکم قصاص در اسلام، در بیان بنیانگذار انقلاب اسلامی
3.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥هر چه سریعتر فعالیت بانکهای خصوصی را متوقف کنیم، به نفعمان است
غلامحسن تقی نتّاج، عضو هیات عامل صندوق توسعه ملی:
🔹بانکهای خصوصی باید ادغام و یا فوری دولتی شوند.
🔹ادغام بانکهای مخرب خصوصی، هیچ مشکلی برای سپردهگذاران بوجود نمیآورد. دو سه سال دیگر مجبور میشویم بابت این بانکها به دولت هزینه وارد کنیم.
☘ سلام بر ابراهیم ☘
💥قسمت دوازدهم: پورياي ولي
✔️راوی : ايرج گرائي
🔸مسابقات #قهرماني باشگاهها در سال 1355 بود. مقام اول مسابقات، هم #جايزه نقدي ميگرفت هم به انتخابي کشور ميرفت. ابراهيم در اوج آمادگي بود. هرکس يک مسابقه از او ميديد اين مطلب را تأييد ميكرد. مربيان ميگفتند:امسال در 74 کيلو کسي #حريف ابراهيم نيست.
🔸مسابقات شروع شد. ابراهيم همه را يکي يکي از پيش رو برم يداشت. با چهار کشتي که برگزار کرد به نيمه نهائي رسيد. کشتيها را يا ضربه ميکرد يا با #امتياز بالا ميبُرد.
🔸به رفقايم گفتم: مطمئن باشيد، امسال يه کشتي گير از باشگاه ما ميره تيم ملي. در ديدار نيمه نهائي با اينکه حريفش خيلي #مطرح بود ولي ابراهيم برنده شد. او با اقتدار به فينال رفت.
حريف پاياني او آقاي «محمود.ك» بود. ايشان همان سال قهرمان مسابقات ارتش هاي جهان شده بود.
🔸قبل از شروع #فينال رفتم پيش ابراهيم توی رختکن و گفتم: من مسابقه هاي حريفت رو ديدم. خيلي ضعيفه، فقط ابرام جون، تو رو خدا دقت كن. خوب کشتي بگير، من مطمئنم امسال برا تيم ملي انتخاب ميشي.
🔸مربي، آخرين توصيه ها را به #ابراهيم گوشزد ميکرد. در حالي که ابراهيم بندهاي کفشش را ميبست. بعد با هم به سمت تشک رفتند. من سريع رفتم و بين تماشاگرها نشستم. ابراهيم روي تشک رفت. حريف ابراهيم هم وارد شد. هنوز داور نيامده بود. ابراهيم جلو رفت و با #لبخند به حريفش سلام كرد و دست داد. حريف او چيزي گفت كه متوجه نشدم. اما ابراهيم سرش را به علامت تائيد تکان داد. بعد هم حريف او جائي را در بالاي سالن بين تماشاگرها به او نشان داد!
🔸من هم برگشتم و نگاه کردم. ديدم پيرزني تنها، تسبيح به دست، بالاي سکوها نشسته. نفهميدم چه گفتند و چه شد. اما ابراهيم خيلي بد کشتي را شروع کرد. همه اش #دفاع ميکرد. بيچاره مربي ابراهيم، اينقدر داد زد و راهنمائي کرد که صِدايش گرفت. ابراهيم انگار چيزي از فريادهاي مربي و حتي داد زدنهاي من را نميشنيد. فقط وقت را تلف ميکرد!
🔸حريف ابراهيم با اينکه در ابتدا خيلي ترسيده بود اما #جرأت پيدا کرد. مرتب حمله ميکرد. ابراهيم هم با خونسردي مشغول دفاع بود. داور اولين اخطار و بعد هم دومين اخطار را به ابراهيم داد. در پايان هم ابراهيم سه اخطاره شد و #باخت و حريف ابراهيم قهرمان 74 کيلو شد!
وقتي داور دست حريف را بالا م يبرد ابراهيم خوشحال بود! انگار که خودش قهرمان شده! بعد هر دو کشت يگير يکديگر را بغل کردند.
🔸حريفِ ابراهيم در حالي که از خوشحالي گريه ميکرد خم شد و دست ابراهيم را بوسيد! دو کشتي گير در حال خروج از سالن بودند. من از بالاي سکوها پريدم پائين. باعصبانيت سمت ابراهيم آمدم. داد زدم و گفتم: آدم عاقل، اين چه وضع کشتي بود؟ بعد هم از زور عصبانيت با مشت زدم به بازوي ابراهيم و گفتم: آخه اگه نميخواي کشتي بگيري بگو، ما رو هم معطل نکن. ابراهيم خيلي #آرام و با لبخند هميشگي گفت: اينقدر #حرص نخور!
🔸بعد سريع رفت تو رختکن،لباسهايش را پوشيد. سرش را پائين انداخت و رفت.
از زور عصبانيت به در و ديوار مشت ميزدم. بعد يك گوشه نشستم. نيم ساعتي گذشت. کمي آرام شدم. راه افتادم که بروم. جلوي در ورزشگاه هنوز شلوغ بود. همان حريف فينال ابراهيم با مادر و کلي از فاميلها و رفقا دور هم ايستاده بودند. خيلي #خوشحال بودند. يکدفعه همان آقا من را صدا کرد. برگشتم و با اخم گفتم: بله؟! آمد به سمت من و گفت: شما رفيق آقا ابرام هستيد، درسته؟ با عصبانيت گفتم: فرمايش؟!
🔸بي مقدمه گفت: آقا عجب رفيق با مرام يداريد. من قبل مسابقه به آقا ابرام گفتم، شک ندارم که از شما ميخورم، اما هواي ما رو داشته باش، #مادر و برادرام بالاي سالن نشستند. كاري كن ما خيلي ضايع نشيم. بعد ادامه داد: رفيقتون سنگ تموم گذاشت. نميدوني مادرم چقدر خوشحاله. بعد هم گريه اش گرفت و گفت: من تازه #ازدواج کرد هام. به جايزه نقدي مسابقه هم خيلي احتياج داشتم، نميدوني چقدر خوشحالم. مانده بودم كه چه بگويم. کمي سکوت کردم و به چهر هاش نگاه كردم.
🔸تازه فهمیدم ماجرا از چه قرار بوده. بعدگفتم: رفيق جون، اگه من جاي داش ابرام بودم، با اين همه تمرين و سختي کشيدن اين کار رو نميکردم. اين کارا مخصوص آدماي بزرگي مثل آقا ابرامه. از آن پسر خداحافظي کردم. نيم نگاهي به آن پيرزن خوشحال و خندان انداختم و حرکت کردم. در راه به کار ابراهيم فکر ميکردم. اينطور گذشت کردن، اصلاً با عقل جور درنمياد!
🔸با خودم فکر ميکردم، پوريايِ ولي وقتي فهميد حريفش به قهرماني در مسابقه احتياج دارد و حاکم شهر، آنها را اذيت کرده، به حريفش باخت. اما ابراهيم...
ياد تمرينهاي سختي که ابراهيم در اين مدت کشيده بود افتادم. ياد لبخندهاي آن پيرزن وخوشحالي آن جوان، يكدفعه گريه ام گرفت. عجب آدميه اين ابراهيم!
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم 👉
شهید #ابراهیم_هادی🌹
34.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺خیـــــــــــانـــــــــت فرهنگی "
هشدار ها و فریاد هایی که شنیده نشد!!!
آن روزها به امثال استاد حسن عباسی با برچسب تندرو و افراطی مانع شدند صدایشان به گوش همه برسد. حالا میبینبم که چقدر امثال عباسی ها دقیق میگفتند و میگویند...
#خائنین_به_غیرت
#مسئولان_مسامحه_گر