eitaa logo
آدینه سبز
37 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
5.3هزار ویدیو
56 فایل
روزهادرگذرندودلم خسته ازاین آمدن طولانی وخودم درحیرت پرسشی بی پاسخ که توکی می آیی باز؟
مشاهده در ایتا
دانلود
خبر جدید از پشت پرده شیوع کرونا درایران! پردیس ثابتی دخترپرویز ثابتی از عوامل اصلی ساخت وگسترش کرونای منتشرشده درایران است.پرویزثابتی ازمقامات بهایی وارشد ساواک رژیم گذشته است که ماموریتهای مهمی برای موسادوسیا به انجام رسانده است.پردیس ثابتی باداشتن مدرک دکترای ژنتیک از دانشگاه هاروارد ؛روی بیماریهای همه گیرنظیر ابولا وکرونا مشغول تحقیق بوده ووظیفه اصلیش شناسایی توالی ژنوم ایرانیان برای ازمایشگاههای مخفی سازمان سیا درراستای جنگ بیولوژیک است😒
🍃﷽🍃 ‍ 💢روزمان را با بهترین آیه💢 قرآن آغاز کنیم 🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸 🍃🌸اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَهٌ وَلاَ نَوْمٌ لَّهُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الأَرْضِ🌸 🍃🌸مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاَّ بِإِذْنِهِ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یُحِیطُونَ بِشَیْءٍ🌸🍃 🍃🌸مِّنْ عِلْمِهِ إِلاَّ بِمَا شَاء وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ وَلاَ یَؤُودُهُ حِفْظُهُمَا وَهُوَ الْعَلِیُّ الْعَظِیم🌸 🍃🌸لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیُؤْمِن بِاللّهِ🌸🍃 🍃🌸فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ🌸🍃 🍃🌸اللّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُواْ یُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّوُرِ وَالَّذِینَ کَفَرُواْ🌸🍃 🍃🌸أَوْلِیَآؤُهُمُ الطَّاغُوتُ یُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ أُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ🌸🍃 🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸🍃 🍃سلام عزیزان خوبم 🍃روزگارتون پرازامید 🌸دنیاتون پرازمحبت 🍃رزق تون پرازبرکت 🌸لحظه هاتون پرازشادی 🍃عشق هاتون پرازپاکی و 🌸زندگیتون پرازارامش باشه @KhatmeNoor
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وای كه چقدر اين شعر زيباست لطفا كامل بخونين اگه گريه كردي و دلت شكست التماس دعا. خواب بودم، خواب دیدم مرده ام/ بی نهایت خسته و افسرده ام/ تا میان گور رفتم دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ روی من خروارها از خاک بود/ وای، قبر من چه وحشتناک بود! بالش زیر سرم از سنگ بود/ غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/ هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/ سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/ خسته بودم هیچ کس یارم نشد/ زان میان یک تن خریدارم نشد/ نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/ ترس بود و وحشت و دلواپسی/ ناله می کردم ولیکن بی جواب/ تشنه بودم، در پی یک جرعه آب/ آمدند از راه نزدم دو ملک/ تیره شد در پیش چشمانم فلک/ یک ملک گفتا: بگو دین تو چیست؟ دیگری فریاد زد: رب تو کیست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/ لرزه بر اندام من افتاده بود/ هر چه کردم سعی تا گویم جواب/ سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/ از سکوتم آن دو گشته خشمگین/ رفت بالا گرزهای آتشین/ قبر من پر گشته بود از نار و دود/ بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کار سیه دل، بسته پر/ نام اربابان خود یک یک ببر/ گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/ گوش گویا نامشان نشنیده بود/ نامهای خوبشان از یاد رفت/ وای، سعی و زحمتم بر باد رفت/ چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/ بار دیگر بر سرم فریاد کرد: در میان عمر خود کن جستجو/ کارهای نیک و زشتت را بگو/ هر چه می کردم به اعمالم نگاه/ کوله بارم بود مملو از گناه/ کارهای زشت من بسیار بود/ بر زبان آوردنش دشوار بود/ چاره ای جز لب فرو بستن نبود/ گرز آتش بر سرم آمد فرود/ عمق جانم از حرارت آب شد/ روحم از فرط الم بی تاب شد/ چون ملائک نا امید از من شدند/ حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه/ نامه اعمال تو باشد سیاه/ ما که ماموران حق داوریم/ پس تو را سوی جهنم می بریم/ دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود/ دست و پایم بسته در زنجیر بود/ نا امید از هرکجا و دل فکار/ می کشیدندم به خِفّت سوی نار/ ناگهان الطاف حق آغاز شد/ از جنان درهای رحمت باز شد/ مردی آمد از تبار آسمان/ دیگران چون نجم و او چون کهکشان/ صورتش خورشید بود و غرق نور/ جام چشمانش پر از خمر طهور/ چشمهایش زندگانی می سرود/ درد را از قلب انسان می زدود/ بر سر خود شال سبزی بسته بود/ بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/ کِی به زیبائی او گل می رسید/ پیش او یوسف خجالت می کشید/ دو ملک سر را به زیر انداختند/ بال خود را فرش راهش ساختند/ غرق حیرت داشتند این زمزمه/ آمده اینجا حسین فاطمه؟! صاحب روز قیامت آمده/ گوئیا بهر شفاعت آمده/ سوی من آمد مرا شرمنده کرد/ مهربانانه به رویم خنده کرد/ گشتم از خود بیک خود از بوی حسین (ع)/ من کجا و دیدن روی حسین (ع)/ گفت: آزادش کنید این بنده را/ خانه آبادش کنید این بنده را/ اینکه این جا این چنین تنها شده/ کام او با تربت من وا شده/ مادرش او را به عشقم زاده است/ گریه کرده بعد شیرش داده است/ خویش را در سوز عشقم آب کرد/ عکس من را بر دل خود قاب کرد/ بارها بر من محبت کرده است/ سینه اش را وقف هیئت کرده است/ سینه چاک آل زهرا بوده است/ چای ریز مجلس ما بوده است/ اسم من راز و نیازش بوده است/ تربتم مهر نمازش بوده است/ پرچم من را به دوشش می کشید/ پا برهنه در عزایم می دوید/ بهر عباسم به تن کرده کفن/ روز تاسوعا شده سقای من/ اقتدا بر خواهرم زینب نمود/ گاه میشد صورتش بهرم کبود/ تا به دنیا بود از من دم زده/ او غذای روضه ام را هم زده/ قلب او از حب ما لبریز بود/ پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/ با ادب در مجلس ما می نشست/ قلب او با روضه ی من می شکست/ حرمت ما را به دنیا پاس داشت/ ارتباطی تنگ با عباس داشت/ اشک او با نام من می شد روان/ گریه در روضه نمی دادش امان/ بارها لعن امیه کرده است/ خویش را نذر رقیه کرده است/ گریه کرده چون برای اکبرم/ با خود او را نزد زهرا (س) می برم/ هرچه باشد او برایم بنده است/ او بسوزد، صاحبش شرمنده است/ در مرامم نیست او تنها شود/ باعث خوشحالی اعدا شود/ گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/ قلب او بوی محبت میدهد/ سختی جان کندن و هول جواب/ بس بود بهرش به عنوان عقاب/ در قیامت عطر و بویش می دهم/ پیش مردم آبرویش می دهم/ آری آری، هرکه پا بست من است/ نامه ی اعمال او دست من است/ فقط به عشق آقا امام حسین پخش کن
🌸💛🌸 💛مرا از بچگــی احساس دادند 🌸مرا عادت به بوی یاس دادند 💛کلیــــد قفــل هـایم را از اول 🌸به دست حضرت‌عباس دادند 💛 ولادت ماه بنی هاشم "ع" 💛 🌸و روز جانبــــــــاز مبارک باد 🌸 ➖➖➖🔷🔷➖➖➖ ⏰ @shomareshmakooszohor
📌 حکایتی خواندنی که با اوضاع امروزه کاملاً همخوانی دارد! ✍ این متن عالیه با اوضاع الانمون کاملا همخوانی داره! ❇️ در روزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. ❇️ قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس همسایه اول به بازار رفت و از عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا بخورد. همسایه دوم سم را سرکشید و به خانه اش رفت. ❇️ قبلا به خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از آب گرم پر کنند و یک ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. ❇️ صبح روز بعد سالم بیدار شد و به سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. ❇️ او به بازار رفت و نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با چوب بکوبید! ❇️ همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. ❇️ کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و تشویش سراسر وجودش را میگرفت. ❇️ هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را مهلک تر میکرد. روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از ترس مرده بود!! 💢 این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. 💢 خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری.لطفا خبرهای بد را نشر ندهیم و تلاشمان فقط آگاهی دادن در مورد پیشگیری و درمان باشد. 🔰 یک عزم همگانی برای عبور از این بحران لازم است. بیایید خودمان به فکر باشیم و فقط اخبار و اطلاعات درست را نشر دهیم. •┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈• @tebeslami_ir
‌❤️•.¸¸.¸.•´❤️ •.¸¸.¸.• ❤️ •.¸¸.¸.•´❤️ 💢چترها را باید بست زیر باران باید رفت فکر را خاطره را زیر باران باید بُرد با همه مردم شهر زیر باران باید رفت دوست را زیر باران باید دید ‌❤️•.¸¸.¸.•´❤️ •.¸¸.¸.• ❤️ •.¸¸.¸.•´❤️ ‌‌📌 @mehrabanee
بررسی ژنتیک ایرانی‌ها، توسط «فرقه‌ای خاص» در ایالات متحده/ «نبرد بیولوژیک» محتمل است 🔹پرویز ثابتی از سال 1345 تا آستانۀ انقلاب مسئول ادارات مختلف ساواک بود و «زندان کمیتۀ مشترک ضد خرابکاری» در ادارۀ سوم (امنیت داخلی) و دفتر بازجویی ساواک زیر نظر او اداره می‌شد. وی بر اساس اسناد ساواک، در نهم آبان سال 1357 با نام مستعار «عالیخانی» از طریق فرودگاه بین‌المللی مهرآباد، تهران را به مقصد لندن ترک کرد. 🔹پردیس ثابتی فرزند پرویز که در سال 1357 به همراه خانواده‌اش جلای وطن کرد و در آمریکا ساکن شد، روی بیماری‌های همه‌گیر مانند ابولا مطالعه می‌کند و اکنون مأموریت یافته توالی ژنومی ایرانیان را شناسایی کند. 🔹وی دوره‌های کارشناسی، ارشد و دکتری ژنتیک را به ترتیب در دانشگاه‌های MIT، آکسفورد و هاروارد طی کرد و اکنون استادتمام دانشگاه هاروارد در حوزۀ ژنتیک است. این پروژه نقاط ضعف و قوت ساکنان این سرزمین را به‌خوبی به‌دست می‌دهد. در یک فیلم که از دانشگاه استنفورد و از تیم این پروژه منتشر شده آمده است: 🔻«99.9 درصد مردم روی زمین ژن‌های یکسانی دارند و این ژن‌ها اکثراً مشابه هستند ولی تغییرات کوچکی در بخش‌های مختلف ژنوم ما وجود دارد که باعث تفاوت در جمعیت‌ها می‌شود. 🔻من به‌عنوان «پزشک آینده» بی‌صبرانه منتظر «پزشکی شخصی‌سازی شده»ای هستم که از اطلاعات ژنوم برای تجویز دارو و تشخیص بیماری استفاده می‌کند. 🔻طی چند سال گذشته از ژنتیک یاد گرفتیم که داشتن یک مبنای خیلی خاص در پیشینۀ اطلاعات ژنومی، برای فهمیدن نحوۀ بیماری‌زایی تفاوت جمعیت‌ها بسیار اهمیت دارد.» 🔹به این ترتیب روشن است که اطلاعات ژنتیکی و خصوصیت‌های مردم ایران ــ که حتی مطابق اذعان فوق برای بیماری‌شناسی و تجویز (و قهراً حملۀ بیولوژیک) نیز کاربرد دارد ــ توسط «فرقه‌ای خاص» در اختیار کانون‌های قدرت آمریکا قرار دارد. همچنین باید توجه کرد که این، تنها یکی از کانون‌ها و آزمایشگاه‌های بیولوژیک آمریکاست. 🔹گرچه پروپاگاندای رسانه‌های غربی، تلاش کرده با بی اساس جلوه دادن فرمایش‌های رهبر فرزانه و حکیم انقلاب طی روزهای گذشته اصل موضوع را منکر شود، اما واقعیت این است که پزشکی شخصی‌سازی شده ــ خصوصاً با ابزار دانش ژنتیک ــ در حال مستحکم کردن پایه‌های تئوریک خود است؛ پلت‌فرمی مفهومی که اصطلاحاً به «پزشکی آینده» شهرت یافته است. ✍ ادامه مطالعه در لینک زیر: 🔗 https://tn.ai/2230703 @tebeslami_ir
16.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فیلم دیده نشده از مرقد ۴ پیامبر. ۱- حضرت ابراهیم علیه السلام ۲- حضرت یعقوب علیه السلام ۳- حضرت یوسف علیه السلام ۴- حضرت اسحاق علیه السلام در سرزمین فلسطین اشغالی @adinehmoeud
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🌺 امام باقر علیه السلام نقل می کنند : 🌺 پدرم امام سجّاد علیه السلام با عده ای نشسته بودند ، 🌺 ناگهان‌ آهویی از صحرا آمد و مقابل ایشان ایستاد ، 🌺 همهمه می کرد و دستانش را به زمین می کوبید . 🌺 بعضی از اصحاب گفتند : 🌺 یا ابن رسول الله این آهو چه می گوید ؟ 🌺 گویا شما را می شناسد ! 🌺 حضرت فرمودند : 🌺 آهو می گوید : یکی از پسران یزید از پدرش بچه آهویی خواسته ، و او به صیادها دستور داده تا یکی را شکار کنند . 🌺 دیروز بچه مرا گرفتند و بردند در حالی که به او شیر نداده بودم ، 🌺 می خواهم بچه ام‌ را برگردانند وقتی شیرش دادم به آنها برش می گردانم . 🌺 امام شخصی را به دنبال شکارچی فرستادند ، 🌺 وقتی آمد به او گفتند : 🌺 این آهو بچه اش را شیر نداده ، از تو می خواهم بچه اش را به او برگردانی . 🌺 شکارچی گفت : 🌺 یابن رسول الله من (از ترس یزید) جرئت این کار را ندارم . 🌺 حضرت فرمود : 🌺 پس بچه آهو را به او بده تا شیرش دهد و سپس برگرداند . 🌺 شکارچی پذیرفت و بچه آهو را آورد . 🌺 وقتی آهو بچه اش را دید ، صدای سوزناکی از او شنیدیم و اشک از چشمانش جاری شد ! 🌺 حضرت فرمود : 🌺 ای شکارچی به خاطر من بچه اش را به مادرش ببخش . 🌺 شکارچی قبول کرد . 🌺 آهو با بچه اش می رفت و می گفت : 🌺 شهادت می دهم شما از خاندان رحمت هستین ، و بنی امیه از خاندان لعنت ! 📚خرائج و جرائح ، ج ۱ ، ص ۲۵۹ 🌺🍃ولادت سیدالساجدین ، زین العابدین ، امام سجاد علیه السلام مبارک🌺🍃 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺