✅ارزش زمان
✍سه مسافر به شهری رسیدند که پیری دانا آنجا زندگی میکرد. نزد او رفتند و خواستند که به آنها پندی دهد.
پیر پرسید:
چقدر اینجا میمانید؟
اولی گفت:
تقریبا سه ماه.
جواب شنید:
به گمانم نتوانی تمام مناطق دیدنی شهر را ببینی.
دومی گفت:
شش ماه.
جواب شنید:
شاید تو از آن دوستت هم کمتر شهر را ببینی.
سومی گفت:
یک هفته.
جواب شنید:
تو از آن دو بیشتر شهر را خواهی دید!!
سپس گفت:
زمانی که آدمها فکر میکنند زمان زیادی در اختیار آنهاست به راحتی آن را تلف میکنند اما آن هنگام که اطمینان داشته باشند وقتشان اندک
است ارزش زمانشان را به خوبی درک میکنند.
💢 راستی ما چقدر وقت داریم؟
#پندانه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
🔴از تمام لحظات زندگی استفاده بهینه کنیم
✍ﺷﺨﺼﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﭘﻠﻮﯼ ﻏﺬﺍﯾﺶ ﺭﺍ ﺧﺎﻟﯽ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻏﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺷﺖ ﺁﺧـﺮ کاﺭ و ﻣﯽگـفت: ﻣﯽﺧﻮﺍﻫﻢ ﺧـﻮﺷﻤﺰﮔﯽﺍﺵ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺯﯾﺮ ﺯﺑﺎﻧﻢ.
ﻫﻤﯿـﺸﻪ ﻫﻢ ﭘﻠﻮ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻣﯽﺧﻮﺭﺩ، ﺳﯿﺮ ﻣﯽﺷﺪ، ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻍ ﻏﺬﺍ ﻣﯽﻣﺎﻧﺪ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸـﻘﺎﺑﺶ! ﻧﻪ ﺍﺯ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﺁﻥ ﭘﻠﻮ ﻟﺬﺕ ﻣﯽﺑﺮﺩ، ﻧﻪ ﺩﯾـﮕﺮ ﻣﯿﻠﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﮔـﻮﺷﺖ ﻭ ﻣـﺮﻏﺶ!
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺟﻮﺭﯼ ﺍﺳﺖ؛ ﮔﺎﻫﯽ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻣﯽﮐﻨﯿﻢ ﻭ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎﯼ ﺧـﻮﺑﺶ ﺭﺍ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻌﺪ! ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻣﺸـﮑﻼﺕ ﺗﻤﺎﻡ ﺷﻮﺩ.
ﮐﻤﺘﺮ ﻣﯽﺷﻮﺩ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺩﺭ ﻟﺤـﻈﻪ ﺭﺍ ﺑﻠﺪ ﺑﺎﺷــــﯿﻢ! ﻫﻤﻪ ﺧــﻮﺷﯽﻫﺎ ﺭﺍ ﺣﻮﺍﻟﻪ میکنیم ﺑﺮﺍﯼ ﻓﺮﺩﺍﻫﺎ، ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺸﮑﻠﯽ ﻧﺒﺎﺷﺪ، ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﻨﺠﻪ گـرم کرﺩﻥ ﺑﺎ ﻫﻤﯿﻦ مشکلات ﺍﺳﺖ.
یک ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ و ﻣﯽﺑﯿﻨﯿﻢ ﯾﮏ ﻋﻤـﺮ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺧـﻮﺭﺩﻥ ﭘُــلوی ﺧﺎﻟﯽ ﺯﻧﺪﮔﯽﻣﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩﺍﯾﻢ ﻭ ﮔﻮﺷﺖ ﻭ ﻣﺮﻍ ﻟﺤﻈﻪﻫﺎ ﺩﺳﺖ ﻧﺨﻮﺭﺩﻩ
ﻣﺎﻧﺪﻩ ﮔﻮﺷﻪ ﺑﺸﻘﺎﺏ.
#پندانه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
✍ شاکربودن انسان را مسرور میکند
🔹نویسندهای مشهور، در اتاقش تکوتنها نشسته بود. با دلی مالامال از اندوه، قلم در دست گرفت و چنین نوشت:
🔸«سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را درآوردند. مدتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت.
🔹در همین سال ۶٠ساله شدم و شغل مورد علاقهام از دستم رفت. ۳۰ سال از عمرم را در این مؤسسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم.
🔸در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت.
🔹در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکیاش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود.
🔸ازدسترفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد.»
🔹و در پایان نوشت:
«خدایا، چه سال بدی بود پارسال!»
🔸در این هنگام همسر نویسنده، بدون آنکه او متوجه شود، وارد اتاق شد و همسرش را غرق افکار و چهرهاش را اندوهزده یافت.
🔹از پشتسر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود، خواند. بیآنکه واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اتاق را ترک کرد.
🔸اندکی گذشت و دوباره وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد.
🔹نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود:
🔸«سال گذشته از شر کیسۀ صفرا که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم.
🔹سال گذشته در سلامت کامل به سن ۶۰ رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا میتوانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزونتر صرف نوشتن کنم.
🔸در همین سال بود که پدرم، در ۹۵سالگی، بدون آنکه زمینگیر شود یا متکی به کسی گردد، بیآنکه در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت.
🔹در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید.
🔸اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بیآنکه معلول شود، زنده ماند.»
🔹و در پایان نوشته بود:
«سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!»
🔸نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرمکننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته، بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیر شد.
🔹در زندگی روزمره باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار میکند بلکه شاکربودن است که ما را مسرور میسازد.
#پندانه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
🔅#پندانه
✍️ مشکلات و ناملایمات زندگی چیزی از ارزش شما کم نمیکند
🔹یک سخنران معروف در مجلسی که ۲۰۰ نفر در آن حضور داشتند، یک ۱۰۰دلاری را از جیبش بیرون آورد و پرسید:
چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
🔸دست همه حاضرین بالا رفت.
🔹سخنران گفت:
بسیارخب، من این اسکناس را به یکی از شما خواهم داد ولی قبل از آن میخواهم کاری بکنم.
🔸سپس در برابر نگاههای متعجب، اسکناس را مچاله کرد و پرسید:
چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد؟
🔹باز هم دستهای حاضرین بالا رفت.
🔸این بار مرد، اسکناس مچالهشده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگدمال کرد و با کفش خود آن را روی زمین کشید.
🔹بعد اسکناس را برداشت و پرسید:
خب، حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود؟
🔸و باز دست همه بالا رفت.
🔹سخنران گفت:
دوستان، با این بلاهایی که من سر اسکناس درآوردم، از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما همچنان خواهان آن هستید.
🔸در زندگی واقعی هم همین طور است. ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که میگیریم یا با مشکلاتی که روبهرو میشویم، خم میشویم، مچاله میشویم، خاکآلود میشویم و احساس میکنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم، ولی اینگونه نیست و صرفنظر از اینکه چه بلایی سرمان آمده، هرگز ارزش خود را از دست نمیدهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند، آدم باارزشی هستیم.
#پندانه
@aeenejan
eitaa.com/aeenejan
🔻 بعضی ها میگویند :
الان شرایط جامعه طوری شده
که اگه پسر پیغمبر هم باشی
نمیتونی دینت رو حفظ کنی...!
ولی اینا همه اش بهانه است...
تو حتی اگه همسر فرعون باشی
بازم میتونی بهترین باشی...
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🔻 بعضی ها میگویند :
الان شرایط جامعه طوری شده
که اگه پسر پیغمبر هم باشی
نمیتونی دینت رو حفظ کنی...!
ولی اینا همه اش بهانه است...
تو حتی اگه همسر فرعون باشی
بازم میتونی بهترین باشی...
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🔸خداوند به حضرت موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند!
🔹موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد.
🔸مدتی گذشت اما قحطی نیامد، موسی علت را از خدا پرسید، خدا به او گفت: من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند. من چگونه به این قوم رحم نکنم؟
✍️ نتيجه: به همدیگر رحم کنیم، که خدا هم به ما رحم کند. چه بسا خداوند ما را در بلاهای گوناگون قرار داده و راه دفع این بلاها را نيز در رحم کردن به همدیگر گذاشته است.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹🔸
☑️ شخصی از یک زاهد پارسا درخواست کرد که: تقوا را برای ما توصیف کن.
🔅گفت: هرگاه در زمین خاردار وارد شدی چگونه راه می روی؟
جواب داد: مواظب هستم خار به پایم نرود. او گفت: در دنیا اینگونه عمل کن (سعی کن گناه نکنی)تقوا همین است.1️⃣
☑️امام صادق(علیه السلام)فرمود:
🔅تقوا یعنی آنجایی که خداوند دستور داده حاضر باشی تو را غایب نبیند و آنجا که نهی کرده تو را مشاهده نکند.2️⃣
📚منابع:
1)سفینه البحار،ج2،ص678
2)بحارالانوار،ج67،ص285
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🍃 از رجبعلی خیاط ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺁﺭﺍمي؟
🍃 ﮔﻔت: ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﻣﻄﺎﻟﻌﻪ؛ ﺗﺠﺮﺑﻪو ﺯﻧﺪگي؛ دنیایﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﭘﻨﺞ ﺍﺻﻞ ﺑﻨﺎ ﮐﺮﺩﻡ:
🍃 1_دانستم ﺭﺯﻕ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ نميخورد، ﭘﺲ ﺁﺭﺍﻡ ﺷﺪﻡ!
🍃 2 _دانستم ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺍ ميبيند، ﭘﺲ ﺣﯿﺎ ﮐﺮﺩﻡ!
🍃 3 _دانستم ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﺮﺍ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺍﻧﺠﺎﻡ نميدهد، ﭘﺲ ﺗﻼﺵ ﮐﺮﺩﻡ!
🍃 4 _دانستم ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﮐﺎﺭﻡ ﻣﺮﮒ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﻣﻬﯿﺎ ﺷﺪﻡ!
🍃 5 _دانستم ﮐﻪ نیکي ﻭ ﺑﺪﯼ ﮔﻢ نميشود ﻭ ﺳﺮﺍﻧﺠﺎﻡ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﻣﻦ ﺑﺎﺯ ميگردد ، ﭘﺲ ﺑﺮ ﺧﻮبي ﺍﻓﺰﻭﺩﻡ ﻭ ﺍﺯ ﺑﺪﯼ ﮐﻢ ﮐﺮﺩﻡ.
✍️مرحوم رجبعلی خیاط از مردان الهی و عارفان بصیر و از شاگردانِ مرحوم آیت الله بهجت بودند که از راه خیاطی کردن روزگار میگذراندند؛ کتابِ کیمیای محبت؛ شرح حال و زندگی و خاطراتِ ایشان، دوستان و... است.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🔸روزي سوداگری بغدادی از بهلول سؤال نمود، که ای بهلول دانا من چه بخرم تا منافع زياد ببرم؟
🔹بهلول جواب داد: آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقدارى آهن و پنبه خريد، آنها را انبار نمود و اتفاقا پس از چند ماه فروخت و سود فراوان برد.
🔸باز روزی به بهلول برخورد. اين دفعه گفت: بهلول ديوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول اين دفعه گفت: پياز بخر و هندوانه.
🔹سوداگر اين دفعه تمام سرمايه خود را پياز و هندوانه خرید و انبار نمود. اما پس از مدت كمى تمام پياز و هندوانه هاي او پوسيد و از بين رفت و ضرر فراوان نمود. فورى به سراغ بهلول رفت و به او گفت: دفعه اول كه با تو مشورت نمودم، گفتى آهن بخر و پنبه، نفعی بردم ولي دفعه دوم اين چه پيشنهادی بود كردى ؟ تمام سرمايه من از بين رفت.
🔸بهلول در جواب آن مرد گفت: روز اول كه مرا صدا زدی گفتى آقاي شيخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودى من هم از روى عقل به تو پاسخ دادم ولى دفعه دوم مرا بهلول ديوانه صدا زدی، من هم از روى ديوانگی به تو جواب دادم. مرد از گفته دوم خجل شد و مطلب را درک نمود.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
🔸باغ پر میوه و زیبایی در اختیار پیرمرد مؤمنی بود. او به قدر نیاز از آن برمی گرفت و بقیه را به نیازمندان می داد. هنگامی که چشم از دنیا پوشید، فرزندانش گفتند: ما خود به محصول این باغ سزاوارتریم و مستمندان را محروم ساختند. در بین آنها برادر مؤمنی بود که برادران دیگر را از بخل ورزیدن و چنین کار زشتی باز می داشت، اما کسی به حرفش گوش نمی داد.
🔹پس از این تصمیم، شب هنگام که همه آنها در خواب بودند، بلایی فراگیر از ناحیه پروردگار بر باغ فرود آمد و آتش سوزان، آن باغ خرم و سرسبز را به مشتی خاکستر تبدیل کرد. صبحگاهان به یکدیگر گفتند: اگر می خواهید میوه بچینید، به سوی باغ حرکت کنید، مبادا کسی سخنشان را بشنود و از تصمیمشان با خبر شود.
🔸هنگامی که به باغ رسیدند، چنان وضعی بود که گفتند: این باغ ما نیست، ما راه را گم کرده ایم. در این میان آن برادر مؤمن با قدی سرفراز و زبانی گشوده و منطقی قوی، آنان را زیر رگبار ملامت قرار داده و گفت: آیا به شما نگفتم خدا را به عظمت یاد کنید و از مخالفت او بپرهیزید، شکر نعمت او را به جا آورید و نیازمندان را از اموال خود بهره مند سازید.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb
💎 مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کنه کفشهاش رو گذاشت زیر سرش و خوابید! طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند.
💎 یکی از اون دو نفر گفت: طلاها رو بزاریم پشت اون جعبه. اون یکی گفت: نه اون مرد بیداره وقتی ما بریم طلاها رو بر میداره ! گفتند: امتحانش کنیم کفشهاشو از زیر سرش برمیداریم اگه بیدار باشه، معلوم میشه!
💎 مرد که حرفای اونا رو شنیده بود، خودشو بخواب زد. اونها کفشهاش رو برداشتن و مرد هیچ واکنشی نشون نداد. گفتند: پس خوابه! طلاها رو بزاریم زیر جعبه.
💎 بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد و رفت که جعبه طلای اون دو رو برداره اما اثری از طلا نبود و متوجه شد که همه این حرفا برای این بوده که در عین بیداری کفشهاش رو بدزدن !!
✍️ نتيجه: یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم، که متضرر خواهیم شد.
#پندانه
@Aeenejan_tb
Eitaa.com/aeenejan_tb