eitaa logo
کودکان مهدوی
445 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
3.5هزار ویدیو
142 فایل
🍀✧﷽✧🍀 کارتون ایرانی برای بچه های خوب ایران🇮🇷 کاردستی✂ بازی🤹‍ نقاشی🎨 حاشیه دفتر🖍📗 ایده هنری💌🎀 قصه های شیرین😴 مفاهیم دینی 🌹 مطالب تربیتی و.. برای سربازان کوچک امام زمان(عج)🌸 ✅کپی مطالب با ذکر③صلوات برای هرپست🌱آزاداست✅ @afchanginahjolblagheh
مشاهده در ایتا
دانلود
Hossein Taheri - Lalaye Gole Parpar [SevilMusic].mp3
43.88M
لالایی گل پرپر🥀 🎤 کربلایی_حسین_طاهری     ᘜ⋆⃟݊🖤•✿❅⊰━━━•─ https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در معنای تلظی این طور آمده: زمانی که ماهی از آب دور می‌شود اندک زمانی که می‌گذرد دهانش را باز و بسته می‌کند بدون آنکه بدنش تکان بخورد نیرویش کم شده آن زمان اگر ماهی به آب برگردانده شود باز هم می‌میرد. تلظی، معنای دیگری هم دارد و آن آتش گرفتن است.   ᘜ⋆⃟݊🖤•✿❅⊰━━━•─ https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃♥️ سوࢪه واقعہ هرشبت رزق و روزیتو زیاد میکنه حواست هست؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💐روزے یڪ صفحہ از ‌ ڪریم💐 ✅به همراه ترجمه و تفسیر😍 🌟 ⊰᯽⊱≈─🕊📖─≈⊰᯽⊱ https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زیارت عاشورای امروز رو به نیت سلامتی آقا صاحب الزمان (عج) و این شهید عزیز بخونیم شهید_عبدالمطلب_اکبری✨✨ بنّا بود،چون کر و لال بود، خیلی جدی نمی‌گرفتنش. یه روزکنار قبر پسر عموی شهیدش با انگشت یه قبر کشید، نوشت”شهید عبدالمطلب اکبری! خندیدیم! هیچی نگفت فقط یه نگاهی به سنگ قبر کرد و نوشته‌‌‌اش رو پاک کرد و سرش رو انداخت پایین و رفت. فردای اون روز عازم جبهه شد و دیگه ندیدیمش. ۱۰ روز بعد شهید شد و پیکرش رو آوردن. ‏دقیقا جایی دفن شد که برای ما با دست قبر خودش رو کشیده بود و ما مسخره بازی درآورده بودیم! 🥀 📌‏وصیت نامه‌ش خیلی سوزناک بود؛ نوشته بود: "بسم الله الرحمن الرحیم یک عمر هرچی گفتم به من می‌خندیدند... یک عمر هرچی می‌خواستم به مردم محبت کنم، فکر کردند من آدم نیستم و مسخره‌ام کردند... یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم. خیلی تنها بودم. اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام امام زمان حرف می‌زدم... آقا خودش بهم گفت: تو شهید می‌شی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد." 😢 ᘜ⋆⃟݊🖤•✿ꕥ⊰••""••━━━•─ https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
◖🖤🖐🏻◗ چشمی که در عزای تو تر می‌شود حُسین ؛ بی‌حرمتی‌ست خیره به نامحرمی شود . . ᘜ⋆⃟݊🖤•✿ꕥ⊰••""••━━━•─ https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
من اگر روضه‌خوان بودم برای شب تاسوعا، روضه را از آخرِ واقعه می‌خواندم! آرام و غمگین جوری که غصه توی صورتم موج بزند رو به مستمع‌ها می‌گفتم: این زن‌ها و بچه‌ها که از دور دیده بودند اباعبدالله چطور قدمهایش را روی زمین می‌کشیده و خودش را با چه ضرب و زوری به چادر علمدار رسانده، با همان دهان‌های خشک و قلبهایی که نزدیک بوده از جا کنده شود، سرجایشان ایستاده‌ و فقط تماشا کرده‌اند. اول با این مقدمه دلشوره به جان مستمع می‌انداختم و بعد خواهش می‌کردم این صحنه را تصور کنند، چشم هشتاد زن و بچه از دور تا دورِ خیمه‌گاه به حسین دوخته بوده، ابی‌عبدالله با آن کمری که از داغ عباس شکسته، زیر سنگینیِ این نگاههای منتظر چطوری قرار بوده خودش قاصد ماجرا شود و خبر را به حرم بدهد؟ تمنا می‌کردم مستمعها با خودشان حساب کنند آن لحظه‌ی ابی‌عبدالله چقدر سنگین بوده؟ چقدر نفس‌گیر؟ و بعد فرصت می‌دادم تا با دهانهایی باز و چشمهای مضطرب چند لحظه فقط نگاهم کنند و در دل تکرار کنند: چقدر سنگین؟ چقدر نفس‌گیر؟ و بعد ادامه می‌دادم: ابی‌عبدالله بی هیچ حرفی، بدون حتی یک کلمه صحبت، دست گرفته به عمودِ خمیه و با یک تکان، عمود و چادر را روی زمین انداخته. با فروافتادن چادر و تکانی که باد به پَرَش انداخته یک‌مرتبه دلهای این بچه‌ها فروریخته و همینکه عمود کوبیده شده روی زمین و صدایش در پهنه‌ی دشت پیچیده، انگار مُهرِ سکوت از خیمه‌گاه برداشته شده و یکدفعه ولوله افتاده توی حرم. حالا این حسینی که چند لحظه پیش داغی به آن سنگینی دیده چجوری باید به حرم تسکین می‌داده؟ با این صحبتها اول دل مستمع را خوب ورز می‌دادم و بعد اینطور گریز می‌زدم به شروع واقعه: آخر اصلا قرارِ جنگ نبوده که حسین اینجور بد، تلفات داده! قرار فقط برای آوردن آب بوده، پس چی شده که حسین شهید داده؟ با این سوالها دل جمع را می‌لرزاندم ولی باز هم سمت شرح واقعه نمی‌رفتم. آخر روضه‌ی عباس روضه‌ی مردهاست، جایی که زن و بچه نشسته باید فقط با کنایه حرف زد. آخر حسین خودش روضه‌ی عباس را اینجوری خوانده، گریه‌های بلند بلندش را کنار علقمه وسط مردها کرده ولی سمت زنها که رسیده هیچ کس حتی صدایش را نشنیده! همینقدر جگرسوز، آرام و بی سر و صدا فقط سوخته! من اگر روضه‌خوان بودم برای مثل امشبی فقط با دل مستمع بازی می‌کردم و سمت مقتل نمی‌رفتم. همه‌ی سعیم را می‌کردم تا مستمع را به حالی دچار کنم که ابی‌عبدالله در آن ساعتِ سختِ فروافکندنِ خیمه‌ی عباس داشته. می‌گفتم برای ما از کنار علقمه و گریه‌های حسین زیاد گفته‌اند، از افتادنِ دستهای عباس، از عمود آهنی و فرق ابالفضل، از مشک پاره و ناامیدی علمدار، از زمین خوردن حسین و از داد برآوردنش، از هلهله‌ی لشکر و از انکسار حسین زیاد خوانده‌اند، اما برای ما روضه‌ی "حالا چطوری خبر را به بچه‌ها بدهم" کمتر خوانده‌اند! هیچ مردِ پُر عاطفه‌ای غیر از حسین در یک صبح تا عصر اینهمه مجبور به خبر بد دادن به اهل و عیال نشده، هیچ مردی غیر از حسین زیر بارِ شرم از نگاه هشتاد زن و بچه اینطور لِه نشده... غیر از حسین هیچ داغ‌دیده‌ای خودش، همه‌ی زحمتها را به دوش نکشیده... من اگر روضه‌خوان بودم شب تاسوعا بیشتر از ماجرای عباس، مردم را برای ماجرای حسین می‌گریاندم... آرام، بی سر و صدا با شرحِ حالِ حسین جگرها را به آتش می‌کشاندم... بعد هم می‌گفتم زنها را بفرستید بروند، فقط مردها بمانند، می‌خواهم کمی از علقه بخوانم... ✍ملیحه سادات مهدوی اجر این روضه و اشکهایش تقدیم به همسرِ باوفای امیرالمؤمنین، مادرِ پر افتخارِ سردار علقمه، بانو ام‌البنین https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گویی که در خلقت عباس خدا از افق ‹ احسن الخالقین › خویش هم فراتر رفته است و عباس را چون نشان افتخاری بر سینه ‹ احسن الخالقین › خویش آویخته است. 🖤 ᘜ⋆⃟݊🖤•✿ꕥ⊰••""••━━━•─ https://eitaa.com/afchanginahjolblagheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا