🏴شعر فاطمی
هی میشود در پیشِ چشمانم مجسم
آن خاطراتِ بینهایت تلخ چون سم
آن خاطراتی که گره خورده به هیزم
پشتِ در این خانه که شد خانهی غم
یک گله گرگ وحشی و یک گل میانش...
باز این تپشهای دلم شد نامنظم
ای سوره که بر پیکرت هر زخم، آیهست!
ای سینهی تو حافظِ آیات محکم!
بودم گواه غربتت مادر! چنانکه
عیسی گواه پاکی و ایمان مریم
تا بی هوا شب چیره شد بر روی ماهت
دنیای من شد تار و پودش رنگِ ماتم
سرریز کرد آتشفشان قلب من تا
بر یاس چشمانت نشست آرام شبنم
پشت سرت، چشم حسینت آب میریخت
وقتی دویدی سمت بابا...وای از آن دم
خلّوا ابن عمی...بازویت کار سپر کرد
ترسیدم و چشمان زینب را گرفتم
برگشتی اما مثل شمع و خواستی که
دل کندنِ ما از تو باشد آه... کم کم
"والصابرین..." در گوش من میخواند فضه
معنای صبر اما خودش یک گوشه نم نم...
جانا! تمام من خودت بودی که رفتی
بعد از تو خون، مردهست در رگهای عالم
پیش تو آرام است محسن، خوش به حالش
ای کاش میبردی در آغوشت مرا هم
حالا برایم چارهسازی جز دعا نیست
نزدیک کن امر فرج را! فارج الهمّ!
✍️منیره عابدی
پ.ن:
از حقوق ما بر شیعیان این است که پس از هر نماز واجب، دست خود را بر چانه گرفته و سه بار بگویند:
یا ربَّ محمد عَجِّل فَرَجَ آلِ محمدِِ
یا ربَّ محمد اِحفظ غيبةَ محمدِِ
یا ربَّ محمد اِنتَقِم لاِبنَةِ محمدِِ...
📚مکیال المکارم: ۷/۲
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
🏴پویش فاطمی
نکتهی مهم در زندگی حضرت زهرا سلام الله علیها، جمع بین زندگی یک زنِ مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظایفش در خانه از یک طرف و وظایف یک انسانِ مجاهدِ غیورِ و خستگیناپذیر در برخوردش با حوادث سیاسی مهم، بعد از رحلت رسولاکرم (صلیاللهعلیه وآله) از طرف دیگر است. او به مسجد میآید، سخنرانی و موضعگیری و دفاع میکند، حرف میزند. یک جهادگر به تمام معنا و خستگیناپذیر و محنتپذیر است.
✍️آمنه عسکری منفرد
🔗متن کامل در صفحه افکار بانوان حوزوی
ما بچه شیعهها روضه شنیدن، به روضه رفتن، از روضه گفتن و دربارهی روضه خواندن را از مادرانمان آموختیم.از همان روزی که در آغوششان بودیم و آنها برای مادر دو عالم لالایی میخواندند. از روزی که یادمان دادند برای فاطمیه باید مشکی بپوشیم.
✍️زهرا کبیری پور
🔗متن کامل در صفحه افکار بانوان حوزوی
قفل غم بر دل نشسته است، حس میکنم با شهادت مادرمان، کفار همان سنگی که بر سینهی تازه مسلمانها میگذاشتند بر قلب من نیز نهادهاند گویی از هُرم غم، نَفَس دارد در سینه گُر میگیرد.
کافران عجب داغی بر دلمان گذاشتند، آری گویی اینها مسلمان نبودند.
✍️ مرضیه رمضان قاسم
🔗متن کامل در صفحه افکار بانوان حوزوی
چه شد که "ام ابیها" را در سوگ پدر، روانه بیابان و بیت الاحزان نمودند؟ مگر نه اینکه خداوند"لولاک لما خلقت الافلاک" را در وصف او گفته بود! پس چه شد که حرمت او همانند بازویش شکسته شد؟ چه شد که شبانه غسل و کفن و دفن گردید؟ چه شد که مزارش مخفی و بی شمع و چراغ ماند؟
✍️سعیده موسوی فرد
🔗متن کامل در صفحه افکار بانوان حوزوی
کاش میشد آن روز سلمان و مقداد، لااقل دستهایشان را بالا میبردند و حساب آن نامردان را میرسیدند.
اصلا کاش مادر، نفرینشان کرده بود.
اما هربار این حرفها را به پدر میگویم، بغض میکند، گاهی اشک روی گوشهی چشمش راه میکشد و میگوید؛ پیش از این قول دادهام به پدربزرگ، ناچارم صبرکنم، اگر صبر نکنم، هزارسال بعد، چیزی از دین نمیماند.
✍️زهرا نجاتی
🔗متن کامل در صفحه افکار بانوان حوزوی
ای وای که زهرا همه جا ام ابیهاست
در خانه شوهر و پدر حامی جان هاست
نور فلک و جان دو عالم، مرو از حال
افتاده زمین جان پیمبر، مزن هی بال
✍🏻فاطمه شکیب رخ
🔗متن کامل در صفحه افکار بانوان حوزوی
#پویش_نوشتن
#فاطمیه
#نویسندگان_حوزوی
@HOWZAVIAN
مادر هرکاری کند بچهها یاد میگیرند...
مثلاً اگر شهید شود... 🥀
بعد از شنیدن این جمله هنوز عبارتی اینچنین هنرمندانه و در عین حال گویا در وصف نقش تربیتی مادر نشنیدهام.
اما میپسندم، شرحی کوتاه بر این عبارت بیان کنم...
اگر زینب (س)، ادامهی حسین (ع) شد و کربلا در کربلا نماند؛ دلیلش وجود الگوی شایستهای همچون زهرای اطهر (س) بود برای زینب(س)...
مادری که یاد داد روایتگری را به فرزندانش تا پای جان...
حال اگر افق نگاهمان فاطمهگونه زیستن باشد مسیرش جهاد تبیین است در جنگ روایتها...
جهادی که برای حضور در خط مقدمش، باید ابتدا، سنگر خانواده را مجهز کرد.
پس بیاییم در جبههی تبیین فعال باشیم تا کودکانمان فرابگیرند.
✍زینب نجیب
#جهاد_تبیین
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🏴شعر فاطمی
میان آسمان دیدم شبی ماهی هلالی را
اگر چشمان من میبارد این غم این زلالی را
به سینه شوق پرواز است تا آن آبی پنهان
و با آهم شکایت می کنم این بسته بالی را
سرم را می گذارم بر ضریحت چون کبوتر ها
خدا از من نگیرد این ملاقات خیالی را
پر از حرفم، پر از ذوقم، پر از اشکم، پر از شوقم
چگونه وصف باید کرد این فرخنده فالی را
کویری هستم اما چشم هایم غرق باران است
نسیم خاطرت انداخت از پا خشکسالی را
سر سجاده ام نامت همیشه می کند غوغا
سپردم دست تسبیحات تو دستان خالی را
همیشه این دل شوریده محتاج نگاه توست
نگاهی میکنی این شاعر حالی یه حالی را؟
دوباره خانه ام از عطر چای روضه سرشار است
قدم بگذار بر چشمم بیا و این حوالی را....
✍️طاهره سادات ملکی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🏴شعر فاطمی
فضای شهر پیمبر پر از غبار شده
نگاه روشن ایمان به شک دچار شده
هنوز داغ رسول خدا زمین مانده
که زخم کهنه ی یک عده آشکار شده
در این میانه چرا از غدیر حرفی نیست؟
از آیه های خدا سلب اعتبار شده؟
گرفته ترس وجود قریش را انگار
فدک به دست علی تیغ ذوالفقار شده
نشسته فاطمه در مسجد و گریسته؛ آه
تمام شهر از آن گریه بی قرار شده
و شکر کرد. چه شکری؟! چه با شکوه و تمام
که تا همیشه ی تاریخ ماندگار شده
و گفت «اشهد ان ابی رسول الله
پدر شفیع شما نزد کردگار شده
شما برای من از او حدیث میخوانید؟
حدیث نافی قرآن؟ چه خنده دار شده»
چه تهمتی به نبی بسته اند این امت
چه اجتماع حقیری که برقرار شده
علی نشسته و دلواپسِ نبودن توست
برس به داد علی! باغ بی بهار شده
✍️راضیه جبه داری
#خطبه_فدکیه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#آغاز_فعالیت
#صفحه_شعر_نویسندگان_حوزوی
هی الشهیده؛
باید برای سینه دلی دست و پا کنم
وانگه فدای حضرت خیرالنساء کنم
بسا شعری که در کنار شعور قرار میگیرد و راهبَر میشود. اینجا ما در عِداد شاعرانی هممسیر میشویم که جویای معرفتِ خویش و جماعتِ مخاطبشان هستند.
🍃دعوتید به محفل شاعران حوزوی👇
https://eitaa.com/joinchat/3921805394C8402216852
🌏 خبرگزاریها، نشریات و کانالها در مناسبتهای دینی و ملی به دنبال اشعار حوزویان هستند و اینجا گنجینه شعر آن عزیزان است.
پذیرای اشعار کلاسیک، نیمایی، سپید.....
🍃مدیر کانال شاعران حوزوی و ارسال اشعار
@mahta_sa
💠 #شاعران_حوزوی
💠 @shaeranehowzavi
@HOWZAVIAN
امشب حرم فاطمه زوّار ندارد
جز مهدی موعود عزادار ندارد
#فاطمیه
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
📌تصور کن
راوی آمده بود پشت تریبون و از جوانیهایش گفت، از جنگی که با او کمی نامهربان تر از بقیه هم بوده..
مثل وقتی شیمیایی شده و در اثر آن، دخترش بعد دوسال و پسرش بعد دوازده سال، جلوی چشمش پرپر شده.
صحبتهایش اشکها را توی چشمها جمع کرده بود، ولی همهچیز یک طرف، و این فرازش یک طرف؛ دست همسرم را میبوسم از شانزده سالگی من و پانزده سالگی خودش، زندگیام را مدیریت کرده، با بود و نبودم ساخته و با درذ ومجروحیت وشیمیاییام...
دلم میسوزد نه فقط برای مرد.
نه فقط برای امثال منی که معلوم نیست روز قیامت جواب عاشقانههایی که تبدیل شدهاند به حسرت را نمی توانیم بدهیم،
نه فقط برای حسرت سعادت خدمت به چنین کسانی،بیشتر به این خاطر که هنوز هم خیلی ازما زنها نفهمیدهایم چکارهایم.
هنوزهم امرار معاش و درآمد روزانه ووجههی اجتماعی، خیلی بیشتر از مادری و تربیت نسل آینده و فرهنگ سازی برایمان اهمیت دارد.
هنوز هم نقشهاش برای زنها را، «مارک زاکر برگ» برایمان بگوید تا بلکه باورمان شود دشمن
با هرچه میتوانسته روی ما بسته.
✔️روی ناپاکی دامنهامان،
✔️روی دل شستنمان از عشق به انقلاب.
✔️روی دلسردشدنمان از ارزشهای اسلامی وانقلاب.
✔️روی فاطمی نبودنمان...
✔️روی مصرفگرا بودنمان...
✔️روی ولایتمدار نبودنمان...
تصور کن میخواستیم به عنوان شیعهی فاطمی، آن قدر ولایتمدار باشیم که فرزندانمان را طبق آرزوی رهبرمان، کتابخوان، مهذب، اهل ورزش و تحصیل بار بیاوریم ،
و فقط به عشق او بیخیال همهی حرفها و مشکلات،فرزندآوری کنیم،
یا مثلاً همهی زنان ایران، به خاطر مقام ولایت، روی خرید جنس ایرانی پافشاری کنیم،
اهل خرید زیاد و بیش ازحد لوازم آرایش و جراحی زیبایی نباشیم،
الگوی مصرفمان را اصلاح کنیم و
قبل از خواب لااقل، همه کتاب بخوانیم...
فکرش را بکن، دنیا و ایرانی پر از زنهایی که فاطمهوار، ولایتمدار باشند، چه میشود!
من که فکر میکنم مهمترین درس فاطمیه، عشق و فداکاری در راه رهبر است، شما چطور؟
✍️زهرا نجاتی
#سبک_زندگی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔘درباره ی چادرش
قرار بود اولین برف خدا که بیاید همه چیز تمام شده باشد.
نمی دانم چطور حساب کرده بودند که به این تحلیل رسیدند !اما حساب و کتابشان از جنس صبحانه در بغداد ،ناهار در اهواز و شام در تهران بود و تصورشان از خاک وطن ،شهر هرت!
قرار بود اولین برف که بیاید بنشیند روی سلسله ی موی پریشانشان !این حرف ها وقتی به ذهنشان رسید که داشتند توی راهبندانی که وسط خیابان درست کرده بودند دل می دادند و قلوه می گرفتند!
گفتگویشان از جنس هفتاد به یک بود !با مشت و سنگ و تیزی.تجربه نشان می دهد این قماش قدرت داشته باشد از سیاهی، رویِ ادبیات چاله میدانی را سفید می کند وقتی مردها را کف خیابان لخت می کنند! فرقی ندارد که دراویش ریاکار باشند یا انجمن پادشاهی!بی ریشه ها در بی ریشهگی هم سلکند !
وقتی جلو در بهشت شهدای کف خیابان صفاًصفا ایستاده بودند ، مادر عالم چادرش را تکاند، برف ها ریختند روی سر شهر! برف های روی سیاهی چادرش آمده بود کثیفی های دوماه را بشویند و ببرند.
عطر فاطمیه که توی کوچه و خیابان پیچید رفته بودند توی دخمه هایشان....
همه چیز برگشته بود سر جای خودش بود.
✍️طیبه فرید
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
⚪️شیشه نانو
امروز اخبار گفت: شیشهای به همت دانشمندان نانو در ایران اختراع شده که حرارت را عبور نمیدهد، خوشحال از این اکتشاف، دلم ناخواسته راهی کوچههای مدینه میشود.
شب، تاریکی و کوچههای خشت و گلی، که نه عایق صوتاند و نه حرارت.
آنوقت علی (ع) میماند و کودکان یتیم
فاطمه(س) که باید آرامشان کند و تنها به وصیت دختر پیامبر جامه عمل بپوشاند. اما کسی هست که علی(ع) را آرام کند؟
این حجم از غربت برای سکان زمین و آسمان چقدر غیر محاسبه است. دیوارهایی که آه علی(ع) را هم عبور میدهند و درهایی که عایق حرارت نیستند و به سرعت آتش میگیرند.
علی (ع) میماند از کهکشانی از غم که اگر تا آخر دنیا هم بین شیعیانش تقسیم شود، باز هم از درد علی (ع) کم نمیکند.
✍️فاطمه میری
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
☑️تلنگر
گاهی اوقات اینقدر که از دیدن چای، در استکان بلوری احساس خوشایندی داریم از نوشیدن آن این احساس را نمیکنیم. این حال دل ما ناشی از نگاهی است که پروردگار عالم نسبت به حفاظت آن سفارش داشتهاست.
امام علی علیه السلام فرمودهاند:« العُيونُ طلائعُ القُلوبِ/چشم ها، پيشقراولان دل هايند.»
یعنی چشم میبیند و دل تاثیر میپذیرد و ما از چشمانی که مشغول به دیدار تصاویر و مکانها و افرادی که در مسیر خداوند مبتلا نیستند، چگونه میتوانیم انتظار ابتلا به معنویت و آرامش را داشته باشیم!؟
و چه بسا آن لذتی که از داشتههای دیگران می بینیم بههنگام کسب، نه به طعم ظاهرش خوش باشد و نه آن طور وسوسه انگیز.
✍🏻 فاطمه شکیب رخ
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🕊🏚
دلم کبوترانه ز لانه پر میکشد تا آشیانه بگیرد در حریمت...
کبوترانی که جلد حرماند، لانهزاد شدهاند و دیگر کبوتر هرجایی نیستند و به هر بامی پرنمیکشند، آخر غیر از حریم شما بارگاهی به این با صفایی کجا بیابند تا کولهبار غم و رنجشان را بر آن وانهند و سبکبال شوند؟!
برخی کبوترها نیز با وجود اینکه از حرم دورند اما جلد حرماند و خانهزاد حرم.
در وادی عشق، عاشق برای وصال به معشوق پر نمیخواهد، به زبان کبوترانه محب و محبوب، عاشق و معشوق همپرند، بگذار بهتر بگویم همدل و یکدلاند پس بُعد منزلی بینشان نیست هر چند به ظاهر فرسنگها از هم فاصله دارند اما چون تار و پودشان یکیست، حال و قالشان هم عین یکدیگر میشود اصلا گویی در هم حل شدهاند.
چه خوب که دل، جلد بامت شد و مبتلایت...
✍️مرضیه رمضانقاسم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#خبر_خوب
📘کتاب شهید الکرخ به قلم لیلاگودرزیانفرد، عضو تحریریه مجتهده امین به دست کتابخوانها رسید
این کتاب روایتی مستند از زندگی شهید احمد روستایی است که در زندان الکرخ بغداد به شهادت میرسد و بعد از ۳۵ سال پیکرشان تفحص و به میهن میگردد.
این کتاب توسط انتشارات حماسه ماندگار و به قلم لیلا گودرزیان فرد نوشته شده است و کتاب برگزیده اولین همایش بین المللی نهضت ترجمه است که بیش از۷۰۰ فرهیخته از ۲۰ کشور جهان درآن حضور داشتند.
در این همایش برای نخستین بار رییس جمهور محترم حجت السلام والمسلمین رئیسی پیام تقدیر فرستادند.
کتاب شهید الکرخ توسط فرهیختگان غیر ایرانی به پنج زبان عربی، انگلیسی، اردو، اسپانیایی، کردی و سورانی ترجمه شده است .
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔖خون تازه در رگهای نظام
🏴یکبار دیگر زمین، رنگ آسمان گرفته و عِطرِ بهشت، هوا را تسخیر کرده، گویی از آسمان به زمین پلی از جنس نور زدهاند. دوباره فاطمیه از راه رسید و به برکت ذکر مادر سادات، عطر حضور شهدایی از جنس سلمان و ابوذر، عمار و مالک اشتر، خاک سرزمین ما را عطرآگین کردهاند. ملت شهیدپرور ایران مانند فاطمیه چند سال اخیر، از چند روز مانده به شهادت بزرگ بانوی دو عالم حضرت صدیقه کبری (سلام الله علیها) منتظر قدوم سربازان خمینیاند تا برای ساعاتی خود را به دریای نور و رحمت الهی بسپارند که تطهیر شوند.
🏴به گمانم عهدی است بین این شهدا و مادر سادات، درست مانند عهدِ امام انقلاب که در روزهای شهادت مادرشان رزق هر سال کشور از مادر میگیرند.- رزق یک سال کشور را در شبهای فاطمیه میگیریم. (رهبر انقلاب، فاطمیه سال۹۰).-
🏴آری تو گویی سربند «یا زهرا» و «میرویم تا انتقام سیلی زهرا بگیریم» که بر پیشانی این شقایقهای گلگون مهر شده، کارگر افتاده که این گلهای پرپر شده را بعد از سالها دوری از خاک وطن، در ایام شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) به آغوش ملت برمیگرداند تا حال و هوای قلبها، مغزها و روحهای خوابزده و غافل ما را غبارروبی کنند. روز تشییع شهدا روز میعاد دوبارهی ملت خداجوی ایران با امامین انقلاب، شهدای عزیز و آرمانهای والای انقلاب اسلامی است. گویی خون تازهای از آرمانهای انقلاب به رگهای پیکر این نظام تزریق میشود و حیات مجدد به آن میبخشد، چرا که »مظهر قدرت ایران» شهدا هستند. ما معتقدیم، خون شهیدان «تضمینکنندهی استقلال ملت و سربلندی اسلام» است و نظام جمهوری اسلامی امروز «امانت شهیدان» است و برکت خون آنهاست که انقلاب را پابرجا و تضمین کرده است.
🏴به فرمودهی رهبر انقلاب: «باور به شهادت، باور به عظمت شهیدان برای یک ملت، عمق معنوی شخصیت و هویت آن ملت است. چطور میشود که یک ملت در چشم مردم دنیا با عظمت شناخته شود؟ چطور میشود که یک ملت به جای اینکه از عوامل گوناگون سیاسی دنیا تأثیر بپذیرد، بر روی همهی حوادث دنیا اثر میگذارد؟ چطور یک ملتی به چنین مقامی دست پیدا میکند؟ چطور میشود که یک ملت بدون اینکه ابزارهای پیچیدهی نظامی داشته باشد و بدون اینکه امکانات تبلیغاتی وسیعی داشته باشد، آنچنان در دنیا و در میان ملتها اثر میگذارد که ملتها مجذوب او میشوند؟ وقتی یک ملتی آحادش، جوانهایش، پدر مادرهایش، ایثار در راه خدا، فداکردن خود در راه هدف الهی را به عنوان یک ایمان پذیرفتند، این ملت یک عمق عظیم قدرت پیدا میکند؛ به طور طبیعی این ملت مقتدر میشود، قوی میشود، یک ملت سرآمد میشود؛ بدون اینکه سلاح داشتهباشد، بدون اینکه ثروت فوقالعادهی نقدی در اختیارش باشد.» (بیانات رهبر انقلاب، ۸۹/۸/۲۷).
✍️آمنه عسکری منفرد
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
هدایت شده از 🍃 شاعران حوزوی 🍃
و اما صبر
اشک ،آه و ناله دیگر کارسازنبود.
ندایی از طوفان درونم میآمد، قوی باش، ایستاباش مثل دیوار، مانع شو برای تمام غصه ها،ترس ها وسردی ها.
چاره ای جز برگشت نبود، عمر و جوانی در حال گذر است. من اما باید به زندگی، به فردا به خوشبختی،به امید بازمی گشتم.
در هیاهوی احساسات و افکار تاریکم به دنبال طلوعی بودم ازجنس نور، به گرمی عشق و به استواری کوه.
امید روزنه ی کوچکی در وجودم بودکه نویدصبحی روشن را می داد.
شایدمعنای تمام اینهایک واژه سه حرفی باشد،صبر.
ص مثل:صلابت
ب مثل:بردباری
ر مثل:رهایی
صلابت دربرابر تاریکی ودرد،بردباری دربرابر رنج سختی تابه آرامشی رسیدهمانندرهایی،اینگونه است صبروتحمل آدمی ،اماصبرزینبی چگونه است!؟
همه این واژههاکافی نیست و نمی تواند اوج صبر زینب کبری (س)راتوصیف کند،بلندمرتبه بانویی که صبرش فراتروسنگین ترازحدتصورماانسان هاست.
✍سیده ناهید موسوی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
و تویی
🌀و تویی که بهفرمودهی قرآن به مرگ مبتلا نگشتی و نزد پروردگار عالم روزی داری.
از ثقل جسم خاکی رهیدی و با رهایی از بند دنیا به حیات طیب دست یافتی.
تو خود بگو با کدام منطق می توان داغ این فراق را باور نمود که در سومین سالگرد عروجت، دل ها هنوز با نبودت نا آشنایی می کند.
چشم ها باران دارد و عطر حضورت بیش تر از گذشته حس می گردد.
🌀بیچاره آنکه می پنداشت؛ با حذف جسمانی تو، رهایی از حضورت را خواهد چشید.
حال آنکه مردان خدا را جز شهادت به رزق حیات طبیه نخواهد رساند.
✍🏻فاطمه شکیب رخ
#حاج_قاسم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
"برایم چای بریز"☕️
آنگاه که آسمان دل مبدل به ظُلـمـتکده شود تنها صحبتها و دلداریهای اوست که چون اخترتابناکی آسمان دل را پر فروغ میکند، شب غم به سر میرسد، ابرهای سیاه دلتنگی پا به فرار میگذارند و لبخند رضایت روی لبانم نقش میبندد.
از زندگی که دلسرد و آشفته شوم، فقط چائی با گل محمدی از دستان مهربان اوست که میتواند دلگرم و آرامم کند؛ گلگفتههایش همچون عطر گل محمدی در چای، خستگی را از تن و جان به در میبرد.
او باغبان باغ زندگی من است، باغبانی چیرهدست که با دستان پر مهرش غم را از دل خزانزدهام میچیند و باغ دل را پایش میکند و نور عشق و امید را از قلبش میتاباند در زندگیام.
سیارهای سراسر نور است، آغوشش بهترین مکان جهان برای خالی کردن بغضها و طوفان دلتنگیها؛ آنگاه که قلبم گره میخورد به قلب همچون آئینهاش، از صدای تپش قلبم تمام دلگویههایم را میشنود، آنگاه موسیقی ضربان قلبم موزون میشود، به ناگاه سرم خم میشود روی شانههای مهربانش و تمام دلهرهها، نگرانیها و اضطرابها همچون مذاب آتشفشان، از چشمهایم سرازیر میشود روی گونهها.
یک بغل درد و دل و بغض آوردهام پس آغوش پر مهرت را باز کن مادر...
تقدیم به مادر عزیزم و همهی مادران زمینی که فرزندانشان در هر سنی که باشند مراقب آنها هستند و همچنین مادران آسمانی که یادشان در دل فرزندانشان هنوز زنده است.
✍️مرضیه رمضانقاسم
#سواد_فرزندی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🔔دشمنی
در جلسه نشستهام و برای چندمین بار در جلسههای مشابه، میپرسم؛ دشمن اصلی حضرت زهرا که بود؟!!
با جوابی که میشنوم، مغزم سوت میزند؛ هیچ کس جوابی ندارد. در جلسهی دیگری، کسی داد زد؛ یزید ...
مادرها سکوت کردهاند، جوانترها بر و بر نگاهم میکنند.باورش سخت است ولی نه آنقدرها هم.
نه وقتی همین الان هم داریم چوب دشمن نشناسیمان را میخوریم.
همین حالا که دشمنی دشمن، همه جوره ثابت شده.
با همان دروغی که حالا دیگر همه فهمیدندش.همه، یعنی همهی کسانی که میخواهند که بدانند، نه کسایی که گوشهایشان را گرفته و چشمهایشان را بستهاند.
دشمن کارش دشمنیاست، این را هم سال۷۸، هم ۸۸, هم ۹۸, هم حالا همین الان همین لحظه با همهی ابزارهایش ثابت کرده.
حتی همان وقتی که دولت ایران، دارو ندارش را گذاشت برای برجام، اما نشد که بشود، آن هم فقط به خاطر دشمنی.
دشمنیِ همان دشمنی که از سال ۲۸، با کودتاش، دشمنیاش را ثابت کرد ولی بعد این همه سال، هنوزهم کسانی به زور و برخلاف ادعای خودش، تلاش دارند مبراش کنند.
اما درد، این است که وقتی دشمن را نشناسی، وقتی نفهمی از کجا چوب میخوری، هیچ وقت مشکلت حل نمیشود.
آن هم وقتی که دقیقا دشمن به همین، دلخوش کرده.وقتی دقیقا دشمن اعتراف میکند به پروژهی هزار چاقو، اما هنوز بعضی باور نکردهاند بالارفتن قیمت دلار، بخشی از همین پروژه است که ماههاست با ایجاد اغتشاش، دارد کلید میخورد.
هنوز هم باور نکردهاند دشمن در دشمنی شوخی ندارد. از بی بی سی و اینترنشنال، توقع دارند از رهبری تعریف کند که تمام ترس آنها از اوست.
یادشان رفته دشمن در دشمنی صراحت دارد و آن لفاظیهای اندکش هم، به قدری ضد ونقیض دارد که بشود زیربارش نرفت.
بعضی انگار یادشان رفته اگر زمان امیرالمومنین علیهالسلام به معاویه، و زمان امام حسین علیه السلام، به یزید ، میگفتند دشمن شماره یکت کیست؟ بیشک امام علی و امام حسین علیهما السلام را معرفی میکردند.
امروز دشمن با هزارچاقوی جنگ فرهنگی، ایجادشبهه عقیدتی، فساد، تحریم،جنگ اقتصادی، ایجادناامنی، اغتشاش، به جنگ نام جمهوری اسلامی آمده...
درد این است که تولی را با غرق روزمرگی ها شدن و تبری را با همین نا آگاهیها و فریب دشمن از یاد بردهایم همانها که زمانی در شعر «فروع دین»، ورد زبانهایمان بود اما حالا بچههایمان اصلا آن شعر را بلد نیستند...
همان که طبق حدیث،اگر فردی تمام نمازهایش را بین رکن ومقام، روزهایی را روزه و. شبهای را یاقیام وشب زندهداری بگذراند، اما به قدر ذره خردلی،حب یکی از آن دو نفر،توی دلش باشد، با سر به جهنم خواهد افتاد، اما هنوز خیلیهامان نه دشمنان خودمان را شناختهایم نه دشمنان زهرای بتول را، نه حتی وقتی به آیهی «لتجدن اشدالناس عداوه للذین آمنوا، الیهود والذین اشرکوا، میرسیم» دنبال تطبیقی برایش می گردیم..
درد این است که هرقدر از عمر و ابوبکر ویهود و امریکا، کمتر بدانیم وبگوییم، دیرتر و کمتردشمن را خواهیم دید، کمتر خواهیم شناخت و پیشبینی خواهیم کرد.
درد این است که اگر تولی،کنار تبری نباشد، ایمان ما ونسل آیندهمان خواهد لرزید...
درد این است که تولی و تبری نباید مظلوم بماند، اگر دنبال رشد هستیم...
همین
✍️زهرا نجاتی
#سبک_زندگی
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
#طنز
🔅دو قدم مانده که اخلاق به یغما برود
✍️سمیه رستمی، عضو تحریریه مجتهده امین
تقریباً هرسال حول حوش دو قدم مانده که پاییز به یغما برود و هجوم استوری باران روی شیشه، چغندر پخته و باقالی داغ با گلپر؛ وارونگی هوا هم رخی نشان میدهد، نشان دادنی. اینجور که به نظر میرسد هوای گرم برای هوای سرد شاخ میشود و میرود بالاتر از او میایستد. همزمان با این پدیده است که غول بیشاخودم آلودگی ظاهر میشود و مردم را با یک فن اِشگل گربه، خفت میکند. البته جای شکرش باقی است که وارونگی هوا و غول آلودگی هوا ته تهش دو ماه از سال سروکلهشان پیدا میشود. اما وارونگیهایی هم هستند که کل یوم شرف حضور دارند، صبح تا غروب مشغول کار خفتگیریاند. مثلاً وارونگی جیب که اغلبِ مردم را در مینوردد. واقعش این است که سابقبراین دخلوخرج مردم با هم میخواند. خوب هم میخواند. گاهی در دستگاه شور گاهی همایون. بلکه یک چیزی هم آن تهمَهها میماند، اسمش پسانداز بود. البته مدتی هست که منقرض شده. الان میزان خرج با اینکه کمتر از قبل است، اما بالاتر از میزان درآمد میایستد. اتفاقاً این وارونگی جیب هم تولید غول فقر میکند لاکردار که این یکی بهمراتب از آلودگی هوا بدپیلهتر بوده و دارای تعداد قابلتوجهی دم و شاخ است. کلاً جوری است که شاعر میفرماید: «از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود، زنهار از این مخارج، این غول پرشاخ و دم»
🔗متن کامل در صفحه شخصی نویسنده
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
🍃جلوهای از اسم اعظم
✍️فاطمه رجبی بهشت آباد، عضو تحریریه مجتهده امین
در دنیای نوشتن، آدم بخواهد از مادر حرف بزند، بیشتر یاد «پروست» میافتد. رمانی به مثابه یک نامه بزرگ به مادر. گزیدهشده و گذرا اما عمیقِ آن را در رمان «جویس» میبینیم. وقتی «استیون ددالوس» در خوابگاه مدرسه بیتاب شب بهخیرگفتنهای مادرش میشود و گریه میکند.
وقتی خاطراتتان را مینوشتید، بیشتر از همه از مادر مینوشتید. وابستگی و مهر و محبت شما به مادرتان از جنس علاقه «پروست» و «جویس» نبود. از شیرخوردنتان نوشتید و جای گرم و نرمتان بر پشت مادر و بعد همه جا دنبال او بودن. یک علاقه تمامعیار که وقتی در چهارده سالگی برای پیدا کردن کار به شهر رفتید، همان ساعات اول، اندوهی در شما بیدار شد و در چشمانتان اشک حلقه زد؛ اندوهی به نام دلتنگی برای مادر. روزها را به سختی سر میکردید تا برسید به شب که اشکها را در سکوت شب زیر لحاف به یاد مادر رها کنید.
بیشک اگر سفرها و دفاع از وطن وقتی برایتان میگذاشت و میخواستید ادامه علاقه خود را به مادرتان لابهلای روزنوشتهایتان جاودانه کنید، عمیقتر و صمیمیتر از او مینوشتید و شبیه رمانی میشد که شخصیت اصلیاش مادر بود.
آن موقع نمیدانستید این سفر آغاز سفرهایی دیگر است و دوری هر چه بیشتر از مادر. سفرهایی که بر قصه زندگیتان اثر گذاشت. وقتی نمیتوانستید زودتر خودتان را به مادر برسانید و فقط زنگ میزدید، او از پشت گوشی شما را میبوسید. انگار صدایتان، قاسم را تمام و کمال برایش مجسم میکرد و صورت و گردنتان را سفت میبوسید.
یکی از سفرها، ناخواسته طولانی شده بود. پیش از سفر رفته بودید که بگویید فقط دو شب مأموریت میروم، زود بر میگردم. ولی قبول نمیکرد. بیمقدمه گفت «اینقدر نگو امریکا امریکا، من مادرتم! شاید دیگر من را نبینی». قصه نارضایتی مادرها خیلی کشدار نیست و زود راضی میشوند. لبخندی به لبتان آمد و کف پایش را بوسیدید. بعدها، طبق همان پیشبینی خودش که شاید دیگر من را نبینی، او را روی تخت بیمارستان دیدید. سوریه بودید. خودتان را به او رساندید. به همه گفتید بروید، خودم امشب پیش مادر میمانم. تا صبح فقط کف پایش را بوسیدید و به صورتتان کشیدید و گریه میکردید که ببخش من فرزند خوبی برایت نبودم.
هرچند «پروست» در رمان بلند خود هیچ وقت از مرگ مادرش حرفی نزد و در ادبیات جاودانهاش کرد، شما نیز بعد از رفتن مادر، به نیابتش به مادر شهدا سر میزدید. این گونه مادر را برای خود جاودانه کردید و باز به او وصل شدید. مادر نرفت، همان حوالی خانواده شهدا عطرش را حس میکردید.
#حاج_قاسم
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI