eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
679 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📜 شهید تورجےزاده مداح بود و عاشق بعد از شهادت یہ شب که اومد بہ خوابم بهش گفتم: محمدرضا این همہ ازحضرت زهرا گفتے و خوندے چہ ثمرے برات داشت؟ شهید تورجی زاده بلافاصلہ گفتند: همین کہ توے آغوش فرزندش جان دادم برام کافیہ... {خاطره اےاز زندگی محمد رضا تورجے زاده💔} 🌴 @afsaranjangnarm_313 🌴
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
🌹 #بسم_رب_العشق ❤️ #برای_همیشه 🌹 #قسمت_سیزدهم موقع نماز بود. منم دلم میخواست نماز بخونم، یاد اون
🌹 ❤️ 🌹 ((رفتم سمت ضریح میخواستم برم توی حرم اما در بسته بود. هیچکس نبود،نگاهی به خودم انداختم دیدم که چادری که سر کرده بودم روی سرم نیست و موهام بیرونه ، نگاهم به آینه کنار در افتاد که یه چوب لباسی هم کنارش بود و روش یه چادر بود ، رفتم جلوی آینه صورتم پر از آرایش بود ،خجالت کشیدم توی حرم این جوریم😔 دستمال کنار آینه رو یرداشتم و تمام ارایشم و پاک کردم ،روسریمو درست کردم و چادر رو انداختم روی سرم. در باز شد، آروم آروم قدم برداشتم و رفتم جلو ایستاده بودم دوقدمی ضریح بازم هیچکس دیگه نبود فقط و فقط خودم بودم دلم می خواست نماز بخونم ،با خودم گفتم از این خلوت استفاده کنم و دو رکعت نماز بخونم و بعد به بابام زنگ بزنم. دورکعت نماز خوندم بعد نماز خیلی دلم اروم گرفته بود می خواستم زمان همین جوری متوقف بشه . گوشیمو در اوردم تا به بابا زنگ بزنم میخواستم بگیرم رو به حرم تا با امام رضا حرف بزنه مثل خیلی های دیگه که صبح دیده بودم این کار رو میکنن ،شمارشو گرفتم ،جواب داد. با صدایی پر از خنده گفت:می خوام یه خبر خوب بهت بدم باورت نمیشه اما انگار از دعاهای تو بوده. الان دکترا از جواب ازمایشایی که دیروز دادم تعجب کردن. میگن عجیبه اما هیچ اثری از سرطان توش نیست،به زودی میام پیشت دخترم. )) یهو از خواب پریدم دیدم همین طور که نشسته بودم خوابم برده بود نمی دونستم چیکار کنم می خواستم زنگ بزنم بابا اما ساعت۲بود. همه بدنم می لرزید اشکام بند نمیومد. با قدمای تند راه افتادم سمت هتل😔 * تو لابی هتل عمو اینارو دیدم. مشخص بود گریه کردم،یه سلام کوتاه به همشون کردم و با یه ببخشید سریع رد شدم. سمیه دنبالم اومد گفت: _آتنا خوبی؟ +آره خوبم،راستی کارت اتاقو میشه بدی؟ _داشتیم می رفتیم حرم،کارتو تحویل دادم وایسا بگیرم کنار آسانسور منتظر موندم مدام خوابم تو ذهنم تکرار می شد اصلا حالم خوب نبود خیلی گیج بودم _بیا اتنا،میخوای منم بمونم پیشت؟ +نمیدونم _وایسا به مامان بگم میام باهم رفتیم بالا. خودمو انداختم روی تخت و شروع کردم گریه کردن نمیدونستم چرا،من الان باید خوشحال باشم،ولی میترسیدم از اینکه خوابم برعکس تعبیر شه. _اتنا جونم چیزی شده؟ +خواب دیدم..... خوابمو براش تعریف کردم اونم گریش گرفت: _اتناالان برای چی گریه میکنی؟امام رضا دعاتو قبول کرده،جواب دله شکستتو و داده،فردا زنگ می زنیم بابات 😊 _ببینم راستی چیزی خوردی؟ +من گشنم نیست،فقط میخوام زودتر صبح بشه تا به بابا زنگ بزنم _،نمیخوای بخوابی؟ +نه ، سرمو گذاشتم روی پاش اشکام و پاک کردم و گفتم: +راستی بازم مداحی داری؟ _اره،گوشیتو بده برات بریزم😊 +خیلی ارومم کرد،بیشتر از اهنگایی که قبلا گوش میدادم ،ممنون که فرستادی _خواهش میکنم میگم اتنا گوشیت جا نداره خیلی اهنگ داری +پاکشون کن _میخوای فایلای دیگه رو پاک کنم؟ +نه،همه ی اهنگامو پاک کن ،دیگه نمی خوام کاری کنم که شرمنده امام رضا بشم😔خوابم تعبیرش خوبه بابام خوب میشه مگه نه؟😭 _ان‌شالله ✍🏻 و کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫 🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
📚👓 قسمت چهاردهم رمان تقدیم نگاهتون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام معظم رهبری فرموده اند که شماها (دانشجویان) افسران جوان  هستید. فرمودن افسر ، چون افسر خودش فکر میکنه و بهترین کار را میکند و نیازی نیست که حتما از مافوق دستور بگیرد .کسی که خودش را افسر جوان جنگ نرم می نامد هیچ وقت منتظر این نیست که از کسی دستور بگیرد و منتظر کسی باشد که کاری را انجام دهد یا کسی بهش بگد که این کار را بکن یا نکن . 📡 @afsaranjangnarm_313 📡
خواهرای گلم ❤️میشه یکم براتون صحبت کنم؟درد دل کنم؟😔
شُدھ‌باࢪان‌بزندخاطرھ‌ای‌دردشود؟(:
بسم رب او👆🏻🌱
آسمانی شدن از خاک بریدن می خواست
پرسید:خدارا در چه میجویید؟ گفت:در جبهه ها:)
خطاب به بعضی ها:👇🏻