•••
- دلم برات میسوزه
+چرا؟!!
- چون برات شهادت مینویسم ؛
با گناهات خط میزنی🚫🥀
🛑 @afsarsnjangnarm_313 🛑
🌹 #بسم_رب_العشق
❤️ #برای_همیشه
🌹 #قسمت_دوازدهم
روی تخت دراز کشیده بودم یه ساعتی بود رسیده بودیم و ناهار خورده بودیم من و سمیه تو یه اتاق بودیم الانم رفته بود دوش بگیره تا بریم حرم دلم میخواست خودم تنهایی برم اما گفت دفعه اول باهام میاد که مسیر و یاد بگیرم.
بلند شدم،لباسمو پوشیدم و اما هر کاری کردم روسریم زیر چادر درست نمیشد کلافه شدم سمیه اومد و گفت:
_چی کار میکنی؟😂
کلافه گفتم:
+این روسری درست نمیشه ادمو کلافه میکنه تو چجوری میتونی تحمل کنی؟😕
_بابا خب این جوری نمیشه که یه لحظه وایسا😅
بعدم رفت سراغ کیفش و یه گیره روسری خیلی قشنگ دراورد و گفت:
_دیروز که رفتیم چادر بخریم میدونستم که لازمت میشه و یه طلق روسری هم برات خریدم تا روسریت قشنگ وایسه
با ذوق پریدم و صورتشو بوسیدم و گفتم:
+واااای ممنون. حالا بیا یادم بده چجوری ببندمش
_فکر کنم لبنانی خیلی بهت بیاد
بعدم یادم داد چجوری ببندمش چادرمو سر کردم و رفتم جلوی آیینه خیلی بهم میومد سمیه که بیشتر از خودم ذوق کرده بود.
یه عکس گرفتم و فرستادم برای بابا همون موقع زنگ زد و باهم حرف زدیم میگفت خوبه اما نمیدونستم داره راست میگه یا نه.
راه افتادیم سمت حرم،
خیلی جلوی خودمو نگه داشتم تا اشکم سرازیر نشه دلم میخواست هرچه زودتر برسیم حرم تا بغضم و خالی کنم😔
اصلا نمیدونستم چرا انقدر دلم میخواد برم حرم،من که یه بار فقط بچگی رفته بودم اما احساس میکردم اونجا یه منبعه ارامشه که منو به سمت خودش میکشونه
نزدیک حرم شدیم سمیه گفت:
_میخوای موقع برگشت همین جا صبر کنم باهم برگردیم؟
از شدت بغض نمیتونستم حرف بزنم با سر گفتم نه و از هم جدا شدیم
آروم آروم قدم برمی داشتم.
از یه خانمی که اونجا بود پرسیدم :
+از کدوم طرف باید برم زیارت؟
با دست بهم نشون داد
تشکر کردم و راه افتادم.
وارد صحن شدم روبه روی ایوون طلا وایسادم همین طور که کیسه کفشم دستم بود راه افتادم سمت حرم بغضم ترکید و اشکام همین جوری جاری شده بود.
رفتم داخل بین اون همه شلوغی یه جایی برای نشستن پیدا کردم و نشستم و زانوهامو جمع کردم و سرمو گذاشتم روش. اشکام بی اختیار جاری میشدن و تموم زندگیم مثل فیلم از جلوی چشمم حرکت میکردن
زندگی شاد سه نفرمون
مامان وقتی باهام بازی می کرد و موهامو شونه می کرد
بابام که الان روی تخت بیمارستان بود و سرطان خون گرفته بود
تصادفمون،
زندگی دوتایی من و بابا
یه خانمی کنار گوشم گفت:
_دلت شکسته توروخدا از ته دل برا منم دعا کن
سرمو بلند کردم تا ببینمش اما دیدم بین جمعیت رفت و گمش کردم
به ضریح نگاهی انداختم و از ته دلم دعا کردم مشکلش حل بشه
برای بابام دعا کردم خیلللللی
احساس میکردم اروم شدم بیش تر از دفعه های قبل که با گریه اروم می شدم😔
اره این دفعه فرق داشت من توی حرم بودم،حرم کسی که میگن خیلی هارو شفا داده و دعای خیلی هارو اجابت کرده یعنی میشه بابای منم خوب بشه؟
توی دلم گفتم امام رضا میدونم خیلی ادم بدی هستم نماز نمی خونم و حجاب ندارم اما قسمت میدم بابامو شفا بده حتی اگه قراره من جای اون روی تخت بیمارستان باشم
بلند شدم و از حرم رفتم بیرون.......
#ادامه_دارد
✍🏻 #به_قلم :
#نفیسه و #نگار
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫
🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
#جنگ_نرم
(آیات و روایات در مورد جنگ نرم)
یکی از شیوه های جنگے،جنگ نرم است.
در جنگ نرم،بہ جای ابزارهاے جنگی متعارف چون توپ و تانک،از ابزار های فرهنگی تأثیر گذار بر فکر و اندیشه و عواطف واحساسات انسانی بهره گرفته میشود.
با نگاهی بہ جریان شناسی #جنگ_نرم میتوان گفت که این شیوه جنگی،چہ در قرآن کریم و چہ در تاریخ اسلام بہ وفور دیده میشود.
📡 @afsaranjangnarm_313 📡
#بسم_رب_شهدا
#عشق را
خلاصه میکنم
در نگـاه مادری که
به عشق فرزندش
سنگ تمام #شهدای_گمنام را در آغوش میکشد😔...
{سلامتی مادران شهدا صلوات}
🌷@afsaranjangnarm_313 🌷
قسمت 14.mp3
7.34M
نمایـشنامہ #یآدتباشد🌱🌸
بر اسـاسزندگۍشهید مدافعحـرمحمید سیاهکالیمرادۍبهروایـتهمـسر🦋
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی💛
#پیشنهاددانلود✨
#قسمـت14🙃
💫 @afsaranjangnarm_313 💫
ممنون از نظر لطفتون🌷
لطفا نظراتتون رو به صورت ناشناس به
https://harfeto.timefriend.net/276035875
و شناس😉به
@Montaghem_soleymani_82
بفرستید