🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
#دختـــرانهـ🌱
آقــاجـ💚ـان:
سرباز تو ام
در این #جـنگنـرم
با تنها سلاحم
یعنی ⬅ چادرم
#مقاممعظمدلبرے
🌷@afsaranjangnarm_313🌷
#انگیزشی 🍃
اگه توی این اوضاع و شرایط هنوز داری برای رویاهات🙃تلاش می کنی !:
*تو
یک
قهرمانی...*
❣ @afsaranjangnarm_313 ❣
#پسرانهـ🌱
°خدایا چنان کن💫
°که از چیز های ارزشمند زندگیم🌸
°جانم اولینچیزےباشد❤️
°که میگیری❄️
🍁@afsaranjangnarm_313🍁
#به_وقت_خاطره 📜
یه روز داشتیم با ماشیـن تـو خیابون میرفتیـم
سر یه چراغ قرمز...
پیرمـرد گل فروشی با یه کالسکه ایستاده بود...
منوچهر داشت از برنامه ها
و کارایـی کـه داشتیم میگفت...
ولی مـݧ حواسـم به پیرمرده بود...😊
منوچهر وقتی دید
حواسم به حرفاش نیست...
نگاهمو دنبال کرد و فکر کرده بود دارم به گلا نگاه میکنم...
توی افکار خـودم بودم که
احسـاس کـردم پاهام داره خیس می شه...!!!😶
نـگاه کردم دیـدم منوچهر داره گلا رو دسته دسته میریزه رو پاهام...💐
همه گلای پیرمردو یه جا خریده بود...!!😍
بغل ماشین ما،
یه خانوم و آقا تو ماشینن بودن… خانومه خیلی بد حجاب بود…
به شوهرش گفت:
"خاااااک بر سرت…!!!
ایـن حزب اللهیا رو ببینن همه چیزشون درسته"😎
یه شاخه برداشت وپرسیـد: "اجازه هسـت؟"
گفتـم:آره😊
داد به اون آقاهه و گفت:
"اینو بدید به خواهرمون..!"
اولیـن کاری که اون خانومه کرد
این بود که رژ لبشو پـاک کرد و روسریشو کشـید جلو!!!😇
به اندازه دو،سه چراغ همـه داشتـن ما رو نگاه میکردن!!!💚
{خاطرهای از#شهید سید منوچهر مدق💔}
🌴@afsaranjangnarm_313🌴
🌹 #بسم_رب_العشق
❤️ #برای_همیشه
🌹 #قسمتچهلویک
بابا ازشون دعوت کرد رو مبل بشینن
منم به خودم اومدم و رفتم سمت آشپزخونه بابا رو هم صدا کردم که بیاد
بابا هم اومد بهش گفتم:
+شما که گفتین عمو قراره بیاد
-خب اره
+من نمی دوستم عمو منصور و میگین
-من نفهمیدم که منظورمو متوجه نشدی
+راستی بابا چرا با گل و شیرینی اومدن مگه نگفتین دورهمیه خانوادگیه
اینجور که اینا لباس پوشیدن انگار اومدن خاستگاری
-من خبر ندارم اره قرار بود یه دورهمی باشه
امیدوارم فقط یه دورهمی باشه
-باشه بابا من چایی میریزم شما ببرین لطفا
چایی و ریختم و سینی رو دادم دست بابا
بابا سینی رو برد منم پشت سرش رفتم
همین که وارد پذیرایی شدیم زن عمو گفت:
-قبلنا رسم بود عروس خانوم چایی رو میاورد و تعارف میکرد
بابا با اخم چایی و تعارف کرد و نشت و گفت:
-داداش گفتن یه دورهمی خانوادگی
نه خواستگاری
عمو همون طور که چایشو می خورد گفت :
-اره شرمنده دیگه کار کامرانه گفته حالا که اومدیم کار و یه سره کنیم
بابا جواب داد:
-اما شما که جواب اتنا می دونید چیه؟
کامران یهو پرید وسط بحث و گفت:
-بله من به مامان و بابا گفتم که جواب اتنا جان مثبته
زیر لب گفتم:اره فقط به خانواده گفتی جواب اتنااااا جان چیه
بابا عصبانی شده بود ولی سعی کرد که خیلی با ارامش به کامران بگه:
-اولا اگه جوابش مثبتم باشه هنوز محرم نیستین که میگی اتنا جااان
بعدشم حق نداری از جانب کسی حرف بزنی و جواب نه قاطع اتنا رو که از وقتی تو المان بودیم بهت گفته الان به همه بگی مثبته
زن عمو حرف بابا رو نشنیده گرفت چون فورا گفت:
-خب حالا، بزارین برن حرفاشون و بزنن
دیگه نباید سکوت می کردم
گفتم :
+میام باهات صحبت میکنم فقط به خاطر اینکه دیگه تمومش کنی بریم دنبال زندگی خودمون
بلند شدم و کامران هم به پیروی از من بلند شد و به سمت تراس رفتیم و
وارد تراس شدیم سعی کردم فاصله مو با کامران حفظ کنم و بهش رو ندم چون میدونستم اگه یکم شل بگیرم دیگه واویلاس نگاهم به حیاط دوخته بودم که گفت:
-نمیخوای چیزی بگی آتنا جان؟
+آتنا جان نه و آتنا خانوم نشنیدی مگه بابام چی گفت؟
-باشه آتنا خانوم چرا عصبانی میشی؟؟
+ببینید پسرعمو من دیگه اون آتنای سابق نیستم گرچه آتنای سابق هم هیچ وقت دوست پسر نداشته و با نامحرم راحت حرف نمیزده خودت که باید بهتر بدونی
اما آتنای جدید برای خودش اصول و قاعده ساخته
پسرعمو برای من حریم محرم و نامحرم اهمیت پیدا کرده،نماز خوندن مهم شده،روزگرفتن مهمه
شما هیچکدوم از این هارو که خط قرمز منو دینم هست رو رعایت نمیکنین
پس لطفاً پسرعمو این بحث خاستگاری رو همین جا تموم کنین و دیگه ادامش ندین
خواستم برگردم تو خونه که دیدم کامران جلوی پام زانو زده و چادرم رو گرفته........
#ادامه_دارد
✍🏻 #به_قلم :
#نفیسه و #نگار
کپی بدون ذکر نام نویسنده ممنوع🚫
🌹 @afsaranjangnarm_313 🌹
9.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#جنگنرم
🎥 اتاق فکر آمریکا مشغول بحث حجاب و عفاف در ایران
✖️برای براندازی حکومت ایران باید حجاب زنان را نشانه بگیریم
✖️✖️فقط کافیه مطمئن باشیم دشمن ازچه راهی میخواد وارد بشه
#مرد_با_غیرت
#زن_عفیف
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📡@afsaranjangnarm_313📡