eitaa logo
『 افسران جنگ نرم 』🇵🇸
677 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
2هزار ویدیو
89 فایل
در جـنگ نرم پای باور و ایمانمان که وسط باشد ساکت نخواهیم نشست✌️🏻... {خادمان کانال🌱} @valeh_135 @yazahra_83 @Montaghem_soleymani_82 شرایط تبادل و کپی↯ @shorot_13 حرفهاتون⇦ @Afsaranadmin
مشاهده در ایتا
دانلود
پرستار های آمریکایی که در دنیای واقعی کیسه زباله می پوشن! در فیلم های هالیوودی عجب لباس های خفنی دارن!!! پ.ن: 😳@afsaranjangnarm_313😳
❄️☀️❄️☀️❄️☀️ هدف از عملیات روانی دشمن،تضعیف روحیه ملت ایران و نشانه ای از استیصال دولتمردان آمریکایی است. ☀️❄️☀️❄️☀️❄️ @afsaranjangnarm_313
🌹اهدای انگشتر شهید سپهبد سلیمانی از طرف خانواده ایشان به جوانی که در برنامه عصرجدید چهره حاج قاسم را نقاشی کرده بود 😍 @afsaranjangnarm_313 😍
شهید سپهبد ولی الله قرنی۱۳۵۸ شهید سپهبد صیاد شیرازی۱۳۷۸ شهید سپهبد قاسم سلیمانی۱۳۹۸ 🖤 @afsaranjangnarm_313 🖤
🔨 ‌ ‌‌‌‌‌🔹برادر حزب اللهی،یک لحظه لطفا 🔹 صفحه ات را كه باز ميكنم،😳 انگار آلبوم شخصی ات را باز کرده باشم 📖 پر است از پست هایـی با عکس های جورواجور 😶 از گلزار شهـ🌷ـدا گرفته تا هیئت های شب جمعه ای که رفته ای با چفیه و انگشتـ💍ـر عقیق و ریش و گاهاً ته ریش دلبری هایـی به سبک حـــزب الـــلــــهــــی و بماند عرق شرمـ😓ــی که از مشاهده کامنت های دختران در زیر پستت میریزم و اینکه تو چه ذوقی می‌کنی☺️و با چه اشتیاقی😍 جوابشان را می‌دهی و سر بحث را باز می‌کنی در میان پست های پر رنگ و لعاب بسیجـی گونه ات🙎♂ ناگهان عکسی از یک شهیـ🖼ـد به چشم می آید پهلوان شهیدی به اسم ابراهیم هادی زیر عکس، هشتگِ رفیق شهید من جلوه ديگری به پستت بخشيده ميروم در فكر باخود مرور ميكنم🤔 ابراهیم هادی همان شهيدي نبود كه از وقتي فهميد چند دخترِ جوان شيفته‌ی تيپ و هيكلش شده اند،😍 درست از فردای همان روز با سر و وضع ژوليده ميرفت باشگــ💪ـاه، لباس هايش را بجای ساك در كيسه پلاستيكي 🛍ميگذاشت مبادا حتـی ناخواسته دلِ دختري را بلرزاند ؟ 🙅🏻♂ جايـی خواندم؛ عاشق اگر رنگی از معشوق نگیرد در عشق خود صادق نیست میدانـی برادر‼️ شمایی که شہدا را الگوی خود میدانـی شمایـی که عاشق شهادتــی شمایی که هشتگ حزب اللهـی از پست هایت نمی افتد ❕ کاش در حـــــــزبِ هـــــــــوای نـــــــــــفـــــــــســــــــــت نباشی تفکر حزب اللهی بسیجی نهی از منکر☝️ 🥀 🌸 @afsaramjangnarm_313 🌸
هر‌چقدر‌هم‌که‌خوب‌شدیدو کارهای‌نیک‌انجام‌‌دادید.... بازبه‌خدابگویید: خدایا‌... آیا‌بنده‌ای بدتـرازمن‌هم‌داری؟! :) 🍃 🌱 @afsaranjangnarm_313 🌱
❌ لطفا تا آخر بخوانید آخه این چه اوضاعیه همش میگن تو خونه بشین😒 تلویزیون رو روشن میکنم میگه کرونا😕 رادیو گوش میدم میگه کرونا😐 حوصلم سر میره زنگ میزنم رفیقم میگه از کرونا چه خبر☹️ اخبار کلا شده کرونا😩 میرم فضای مجازی همش شده کرونا😏 دیگه چشام به دستامم اعتماد ندارن😢 جرات نمیکنم به چیزی دست بزنم از ترس کرونا🙁 میرم خیابون همه جا بوی وایتکس میده😩 میام خونه از ترس لباسامم بیرون میزارم😖 سیزده به در شد کنار گلدون خونه بیاد طبیعت مثلا سیزده به در کردم😣 دستام از بس ضدعفونی کننده زدم سوزش گرفته🥺 ❌حالا با یه نگاه دیگه❌ خدایا شکرت که نعمت پزشک رو دادی تا بیمارارو درمون کنه 😌 خدایا شکرت که میتونم در کنار خونوادم بشینم پایتخت نگاه کنم و همه با هم بخندیم☺️ خدایا شکرت میتونم در کمترین زمان قبل اینکه بیمار بشم، بیماری رو بشناسم😇 خدایا شکرت که سلامتم و میتونم حواسم به خانوادم هم باشه🥰 خدایا شکرت که میتونم از پنجره بارون رو نگاه کنم و لذت ببرم🙃 خدایا شکرت میبینم هستن کسایی که ازجونشون میگذرن برا سلامت بقیه😘 خدایا شکرت که بهم یاداوری کردی من هیچ چی نیستم و فقط تویی که میتونی هوامو داشته باشی❤️ خدایا شکرت که قدرت عقل دادی تا بدی رو از خوبی تشخیص بدم👌 خدایا شکرت که همش هرجا میرم یا می بینم یا می شنوم همه به فکر دفع کرونان تا روزای پر از سلامت بیاد✌️ خدایا شکرت که میتونم بگم خدایا شکرت🙏🙏🙏🙏 خدایا شکرت که گوشام میشنوه خدایا شکرت که چشمام میبینه خدایا شکرت که میتونم حرف بزنم خدایا شکرت که میتونم راه برم خدایا شکرت که دستام سالمن خدایا شکرت که میتونم درک کنم خدایا شکرت که میتونم لمس کنم خدایا شکرت که میتونم محبت کنم خدایا شکرت که میتونم کمک کنم خدایا شکرت که تو رو دارم... 🍃 @afsaranjangnarm_313 🍃
✨ محمد با تعجب پرسید +به چی می خندی مامان؟😳 حاج خانوم با صدایی که توش رگه های خنده داشت به وضعیتمون اشاره کرد جفتمون برگشتیم نگاه کردیم من این طرف تا جایی که میتونستم به پنجره چسبیده بودم محمدم اونور😂 سرم و انداختم پایین و با خجالت خندیدم☺️ خوب شد رستورانه نزدیک حرم بود وگرنه من از شدت تپش قلب دار فانی و وداع می گفتم و به ملکوت اعلی می پیوستم🤦🏼‍♀ از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل رستوران و سرمیز خانوما نشستم داشتم با دخترا صحبت می کردم که نگاهم افتاد به محمد که باز اون دختره داشت باهاش حرف میزد میخندید دندونامو از شدت عصبانیت به هم ساییدم 😡 داشتم به اون دوتا نگاه می کردم که سنیگینی یه نگاه و حس کردم برگشتم دیدم علی با حسرت داره بهم نگاه می کنه..ِ... چشماش غم داشت...شرمندگی داشت... سرش و انداخت پایین به پوزخند زدم و روم و بر گردوندم دیدن محمد کنار یه دختر دیگه به قدری اعصابم خورد می کرد که اشتهام کور شه 😞 داشتم با غذام بازی می کردم و تو فکر و خیالام غرق بودم نکنه محمدم اون و دوست داشته باشه؟ نکنه قراره باهم ازدواج کنن؟ من بودم یه دنیا شاید و نکنه که روح و روانم و بهم می ریخت با صدای مامان به خودم اومد +کوثرجان؟ -جانم مامان؟ +بریم دخترم -بریم انقد تو فکر و خیال بودم که گذر و زمان و نفهمیده بودم از مامان بابای زینب خداحافظی کردیم بعدم کمیل و زینب کمیل فهمیده بود چم شده این و از چشمای نگرانش فهمیدم کمیل چند روز مشهد می موند سوار ماشین شدیم سرم و به شیشه تکیه دادم و اتفاقات این چند وقته و مرور کردم از اولین لحظه ای که دیدمش.... تا همین امشب ** 6 ماه بعد.... از اونشب محمد و فقط شب عروسی دیدم 6 ماهه که تموم فکرم اینه که دیگه بهش فکر نکنم....6 ماهه که دیگه از اون کوثر پر شور و نشاط خبری نیست تلفن خونه شروع کرد به زنگ خوردن با دیدن شماره زینب لبخند روی لبام نقش بست... ✍به قلم: ث.نیکوتدبیر 💫 @afsaranjangnarm_313 💫
✨ +سلام زن داداش -سلام خواهر شوور جان خوبی +خدارو شکر جانم کاری داشتی؟ -راستش هم زنگ زدم حالت و بپرسم هم اینکه بگم اگه دوست داری یه چند روزی بیا پیشمون... +اتفاقی افتاده؟ -نه عزیزم مامان میگفت چند وقته خیلی گرفته ای گفتم بیای پیش ما حال و هوات عوض شه +باشه عزیزم با مامان هماهنگ کنم فردا میام -چرا فردا؟من با مامان هماهنگ کردم همین الان بلند شو بیا که به شب نخوری +باشه دلیل این همه عجله رو نمی فهمیدم دلم شور میزد... نکنه اتفاقی افتاده ناچارا رفتم ساکم و جمع کردم و تاکسی گرفتم و رفتم ترمینال تا اتوبوس پر شد یکم طول کشید راه افتادیم...بعد از دوساعت رسیدیم کمیل اومده بود دنبالم باخوشحالی بهش سلام کردم و رفتیم طرف خونه شون نمدونم چرا ولی حس می کردم زینب می خواد یه چیزی بگه و هی این پا اون ما میکنه تا این که روز بعدش گف +میگما کوثر؟ -جانم +میای بریم حرم -الان؟واستا کمیل بیاد باهم بریم +دوست دارم دوتایی بریم میای؟ -باشه بریم حاضر شدیم و رفتیم حرم اول رفتیم ضریح و زیارت کنیم بازم اون حس بهم دست داد... +چیزی میخوای بگی زینب؟ -راستش... ✍به قلم: ث.نیکوتدبیر 💫 @afsaranjangnarm_313 💫
😍🌹 🌺حضرت مهدی (علیه السلام) میفرمایند: 🍃اِنّا غَیْرُ مُهْمِلینَ لِمُراعاتِکُمْ وَلا ناسینَ لِذَکْرِکُمْ🍃 ما به امور زندگی شما بی توجه نیستیم و شما را فراموش نمیکنیم! (احتجاج، ج2، 497) 😍 @afsaranjangnarm_313 😍