من همین الان، از همینجا ممکنه بذارم برم. ممکنه همهی آهنگامو دفترامو اسکیتمو همهی یادگاریامو خانوادمو و تک تک دوستامو بذارم برم. من همین الان همینجا ممکنه حتی خودمو بذارم برم.
𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
02:04 I don't even know where I'm going, but I'm going there fast
My actions only matter in the present, I don't care about the past
And I don't got the answers to your questions ; So can you please stop asking me?
Stop asking me .
مشتم و از موهام میارم بیرون. موهای کنده شده و گره خورده دور دستام؛ انگشتام از هم جدا نمیشن. ریهم داغ میشه. نفسم بالا نمیاد. اولین اسکرین شات و باز میکنم. چشمام سیاهی میره. زور میزنم که موهای نازکم و دور انگشتام پاره کنم و مشتم و باز کنم. دستام میلرزه. در صندوقچه باز میشه. تیکه شیشهی همیشگی. اسکرین شات هارو ورق میزنم. دستمالهای خونی روی بالشم. چکه میکنه. خون زخمام داره چکه میکنه روی کتاب دینی. روی لبتاب. روی بالشم. روی دفترم. خورده شیشه میشکنه تو پوستم. چجوری. چجوری. چجوری اون حرفارو زدن.
𝘤𝘪𝘵𝘺 𝘰𝘧 𝘴𝘵𝘢𝘳𝘴
یسری آهنگا رو هم باید تو دلت گوش بدی. تو خفگی، تنهایی، درحالیکه جمع شدی تو خودت و نمیدونی حتی اسمت
من و دستوپا زدن تو لجنِ خودساخته .
بذارید اینم بگم که من عاشق این ممبراییم که وسط بلبشو و مسخره بازی جوین میدن. اینا آدم روزای سختن بچها.
نمیتونم خودمو از این بکشم بیرون یا عیسی مسیح همینجوری برم فردا پس فردا تشییع جنازمه
برای هزارمین بار توی هزارمین سناریوی ذهنیم چشمامو بستم و حرفایی که همیشه میخواستم بزنم و زدم.
تنها کسی که هرچقدر دعوا کنیم و بد حرف بزنیم بازم نمیذاره بدون شببخیر بخوابم خواهر هفتسالهمه . "شب بخیر شب خوش، یادت نره دعا کنی قبل خواب" و با دست کوچولوش برام بوس میفرسته. و من فکر میکنم شاید اون بزرگتر از من باشه.