#کلام_شهید 🇮🇷
#راهبیپایان
جدی گرفتهایم زندگیِ دنیایی🌍 را
و شوخی گرفتهایم قیامت را
کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند
بیدار شویم..:)
#شهید_مدافع_حرم
شهیدحسینمعزغلامی∝
@agamahmoodreza1392
#دلتنگی🦋😔
+ خدایا مےشود؟⇩
دࢪتیٺࢪنیازمندیها؎ࢪوزگاࢪتبنویسے:↯
ـ بہیڪنوڪࢪسادھ
جهتشھیدشدننیازمندیم💔🙂
#خادمالشهدا🍂🌱
فاطمه عزیزم!
نمیدانم چرا این حرفها را برایت مینویسم، اما احساس میکنم در این تنهایی و غربت عمرم نیاز است با کسی عقده دل باز کنم...
ای مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! کجایی؟
مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو میکند، دود میکند و میسوزاند. آه... چقدر این منظره زیباست
در راه عشق،جان دادن خیلی زیباست
خدایا ! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم
و با تمام رقبای عشق درافتادهام و زخمهابرداشتهام و واسطهها فرستادهام
چقدر این منظره زیباست!
چقدر این لحظه را دوست دارم...🌷
این معاشقه با خداوند انسان را یاد کلام نورانی مولی الموحدین میاندازد که فرمود:
بخدا قسم اُنس علی به مرگ، بیشتر از اُنس کودک شیرخوار به شیر مادر است.
✨ #شبتون_شهدایی ✨🌙
*روایتی از آخرین روز زندگی حاج قاسم:*
* پنجشنبه(۹۸/۱۰/۱۲)، دمشق ساعت ۷ صبح:
با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه میشوم، هوا ابری است و نسیم سردی میوزد...
* ساعت ۷:۴۵ صبح:
به مکان جلسه رسیدم.....مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروههای مقاومت در سوریه حاضرند...
* ساعت ۸ صبح:
همه با هم صحبت میکنند... درب باز میشود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد میشود.با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی میکند. دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری میشود تا اینکه حاجقاسم جلسه را رسما آغاز میکند...
هنوز در مقدمات بحث است که میگوید:
همه بنویسن، هرچی میگم رو بنویسین!...
همیشه نکات را مینوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت...
گفت و گفت... از منشور پنجسال آینده... از برنامه تکتک گروههای مقاومت در پنجسال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از...
کاغذها پر میشد و کاغذ بعدی...
سابقه نداشت این حجم مطالب برای یکجلسه...
آنهایی که با حاجی کار کردند میدانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطعکردن صحبتهایش را نمیدهد اما پنجشنبه اینگونه نبود...
بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت: عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه...
* ساعت ۱۱:۴۰ ظهر:
زمان اذان ظهر رسید...با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد!...
* ساعت ۳ عصر:
حدود هفت ساعت! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم...
پایان جلسه...مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبتکنان تا درب خروج همراهیش کردیم.
خودرویی بیرون منتظر حاجی بود
حاجقاسم عازم بیروت شد تا سیدحسننصرالله را ببیند...
* ساعت حدود ۹ شب:
حاجی از بیروت به دمشق برگشته، شخص همراهش میگفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و خداحافظی کردند...
حاجی اعلام کرد امشب عازم عراق است و هماهنگی کنند..سکوت شد...
یکی گفت:حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین!...
حاجقاسم با لبخند گفت: میترسید شهید بشم!...
باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد: شهادت که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعهست!...حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم....
حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمردهشمرده گفت:میوه وقتی میرسه باغبان باید بچیندش، میوه رسیده اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته!...
بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضیها اشاره کرد که اینم رسیدهست...اینم رسیدهست...
* ساعت ۱۲ شب:
هواپیما پرواز کرد...
* ساعت ۲ صبح جمعه:
خبر شهادت حاجی رسید...
به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم
کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود...
در آن نوشته بود: «مرا پاکیزه بپذیر...»
راوی: ستاد لشکر فاطمیون...
*شادی روح همه شهداء صلوات.*
*اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم🌹🌹*
چقدر خانواده ی شهدا رو دوست داشت...
حالا خانواده خودشان شدند ...خانواده شهید...😭
♥️______♡↯🦋↻♡________ @agamahmoodreza1392
برای دل ڪودکے کہ گفٺـــ
كلّمیـنی، يا أمّا ...
اَنا اِبـْنُ الحُسِـين ...!
#فاطمیہ🌿
استوری::
@agamahmoodreza1392
رَفتیــد و غَمــتــان هَست هَنوز...🌱
#مرد_میدان
#سرداردلها
#فریمانی_رهرو_سلیمانی
@agamahmoodreza1392
🌿واحفِض لَھُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَة :)
- تنھا بندھی عشقت شدم باشد بھ روۍِ چشم !
#مرد_میدان
@agamahmoodreza1392🖤🕊
#حدیث
💚امیرالمؤمنین علیه السلام:
🍀مومن مثل کوه استوار است،
🍀که بادهای تند آن را تکان نمی دهند.
📘بحار ج۳۹ ص۳۵۱