آقامحمودرضا
حاج مرتضی شبیه آسید مرتضی ...!!!
💠حاج مرتضی رو خُلقا به حاج احمد متوسلیان شبیه میدونم،چه جسارت و بیتعارف بودن با بالادست
و عطوفت و مهربانی با مجموعه تحت امر
و چه جریانات بعد شهادت که قصه ها دارد....
۱۷ سالم بود که تو اتاق عکسای همه رقمه از نقاشیو پرچم کشورای مورد علاقه م و .... زده بود رو دیوار ، یبار اومدم تو اتاق دیدم حاج مرتضی یه عکس a3 از آقا سید مرتضی آوینی زده رو یکی از این نقاشیا!
اومدم بادگلوی روشن فکری بزنم و گفتم: چرا رو عکسای من زدی خوب یکم اونورتر میزدی چرا درست رو این نقاشیا زدی؟
گفت خدایش اون نقاشی قشنگ تره یا عکس شهید آ وینی؟
میدونستی شهید آوینی هم اوایل توهمین فازا بوده؟! چه فازی؟ ریش پرفسوری و کتابای فلسفی دست گرفتن از این سینما به اون سینما و ... که مثلا خودشو روشن فکر نشون بده که نهایتا بعدا راه رو پیدا کرده؟!
اونروز نشستیم و از سید مرتضی و تفکراتش گپ زدیم.
سال گذشته بود، نصاب یخچال قرار بود بیادخونمون که هرچی منتظر موندم خبری نشد.
تماس گرفتم گفتم نیومدی آقا.
گفت: چرا من اومدم منتهی هرچی در زدم کسی خونه نبود، حتی نشون به اون نشون که در خونتون عکس یه شهید زدید که شبیه شهید آوینی!
تعحب کردم، اولین بار بود همچین چیزی میشنیدم.
حاج مرتضی شبیه آسید مرتضی!؟ فرداش که اومد خونمون یه آقای ۶۰ ساله که همه موهاش سفید شده بود. پرسیدم آقا همین عکسو گفتی شبیه شهید آوینی؟
گفت آره اقا خیلی شبیه خدابیامرز شهید آوینی ...
🌷 دارن سردیس (مجسمه بالاتنه) حاج مرتضی و دُرست میکنن برای نصب تو یک نقطه از شهر، گفتن قبل پایان کار برید ببینید.
تقریبا با گل درست کرده بودن تا ازش قالب بگیرن. آقایی که اون هم ۶۰ سال داشت برام توضیح داد:
این کار چون هنریه باید خوب طرف رو تجسم کنیم و چون تا الان و تا اینجا فقط یه عکس از شهید مسیب زاده به من داده بودن و دیدم خیلی ایشون شبیه شهید آوینی هستن لذا من با تجسم چهره و خُلقیات شهید آوینی این کار رو پیش بردم و اون پیکره هم میشه گفت شبیه حاج مرتضی بود.
عجیب بود این دومین نفری بود که میگفت حاج مرتضی شبیه شهید آوینی. جفتشون هم بالای ۶۰ سال و شهید آوینی رو درک کرده بودن.!!
#شهید سید مرتضی آوینی ، #شهید حاج مرتضی مسیب زاده
🆔 @Agamahmoodreza
تو چشمَت به پای نامحرم می افتد گناه میکنی و من راضی نیستم !
💠مقدمات شُغلم را بعد از بازنشستگی فراهم کرده بودم ،قرار بود مغازه کفش فروشی راه بیاندازم
ساعت از نیمه های شب گذشته بود که از خواب بیدار شدم اشک بر چشمانم جاری بود
به خوابی که میهمانم بود می اندیشیدم و لبهایی که اسمی را زمزمه میکرد... #شهید جعفر زوار !!
🌷سه بار سلامش دادم
اما هربار صورتش را از من برگرداند دلشکسته نگاهش کردم ،
آقا جعفر ، جواب سلام واجب است ،نه؟!
با اخم به صورتم نگاه کرد و گفت:
تو برو دنبال کارهایت تو جعفر را برای چه میخواهی؟
گفتم : کاری کردم که اینچنین برافروخته ای؟
🌷گفت : برو کاری را که میخواهی انجامش بدهی را تعطیل کن !
سرم را به زیر انداختم
گفت : وقتی خانمی خواست کفشی را به پا بکُند تو چشمانت به پاهای زن نامحرم می افتد و تو گناه میکنی و من راضی نیستم !!!
🌷سرش را برگرداند پنجره ای که از لابه لایش باغ بزرگ و سرسبزی که بر بامش نوشته بود؛ جنان جعفر(باغ جعفر)
را دیدم..
اصرار کردم که مرا هم ببرد
اما میهمان بود و وقتِ رفتن...
گفت : صمدجان دیشب هم میهمان حضرت علی ابن ابیطالب (ع) بودم .
♻️روای :حاج صمد آقابالازاده
🆔 @Agamahmoodreza
💠شهادت طلبی چیزی نبود که یک شبه در محمودرضا شکل گرفته باشد
خودِ محمودرضا یک وجهه فرهنگی پررنگی داشت.
یادم هست در کلاس دوم دبیرستان؛ یک روز دفترچهای را که برای ثبت خاطرات شهدا بود و از بنیاد شهید گرفته بود، به خانه آورد. #دو شهید را انتخاب کرده بود برای کار جمع آوری خاطرات؛ یکی شهید «عبدالمجید شریف زاده» که دانش آموز و هم محلهای بود و دیگری
#شهید «احد مقیمی» بیسیم چی شهید باکری که در کربلای پنج شهید شد.
خیلی جدی برای اینکار وقت گذاشت. این دو دفترچه را پر کرد.با مادر شهید شریف زاده یک نوار کاست کامل مصاحبه کرد و با برادر شهید مقیمی و همینطور با حاج بهزاد پروینقدس که عکاس جنگ و مستند ساز هستند کار کرده بود در این مورد. با حاج بهزاد رابطهای نزدیک برقرار کرده بود و این بخاطر تعلقاتی بود که بود که از زمان نوجوانی به فرهنگ جبهه داشت.
🌷کار فرهنگی و کار او در مورد شهدا ریشهدار بود، همکاریش با مستند آقای سهیل کریمی هم ادامه همین مسیر بود.
🆔 @Agamahmoodreza
💠شهید همت :
🌷میانبـرِ رسیدن بہ خدا نیت است !
ڪار خاصےلازم نیس بڪنیم
ڪافیہ ڪارهاے روزمرهمان را بہ خاطر خدا انجام بدیم،اگہتو این ڪار زرنگ باشےشڪ نڪن #شهید بعدے تویے...
🆔 @Agamahmoodreza
🌷حدود ساعت ۱۰ بود که به جنوب حلفایا رسیدیم و وارد محدودهای شدیم که شهید داده بودیم. بعد از بررسی ابتدایی متوجه پیکر مطهر یک شهید فاطمی شدیم.
با توجه به احتمال تله بودن شهید توسط تکفیریها ابتدا تخریبچیها بررسی کردند که محدوده شهید امن هست یا نه. ولی متاسفانه در اطراف شهید با 👈چهار تله مواجه شدیم که الحمدالله این تلهها خنثی و شهید آماده جابجایی شد.
باز هم شروع کردیم به بررسی منطقه که ابتدا پیکری پیدا نشد، اما در راه برگشت کنار یک تانک سوخته متوجه پیکر دیگری از شهدا شدیم، بلافاصله بررسیهای لازم انجام شد و من کنار پیکر مطهر شهید نشستم.
در همین حین بچههای تخریب و #شهید بافنده از من فاصله گرفتند و ابتدای یک جاده خاکی به سمت خودروی خودمان قدم میزدند که ناگاه متوجه یک تله کنار جاده شدند و تخریبچیها به خنثی کردن تله اقدام کردن که همه کسانی که اطرافشان بودن از محل تله فاصله گرفتند.
من همچنان کنار پیکر شهید نشسته بودم که ناگهان صدای انفجار همه جا را فرا گرفت. بلند شدم ابتدا دو تخریبچی را دیدم که ناله میکردند و به آن طرفتر توجه کردم دیدم #شهید حامد بافنده وسط همان جاده خاکی رو به آسمون دراز کشیده و دستهایش باز بود...
ترکش به شاهرگش اصابت کرده بود
بعد از تحویل دادن پیکرهای شهدای تفحص شده مجروحین را به بیمارستان رساندیم
🌷 .... باورم نمیشد.
حامد را دیدم که روی تخت دراز کشیده بود. نزدیکش شدم انگار خواب بود؛ به قدری آرام خوابیده بود که که فقط نگاهش میکردم.
حامد برای همیشه خوابیده بود
ترکش به شاهرگش خورده و به سمت قلبش حرکت کرده بود. تیم جراحی تلاش خودش را کرده بود اما انگار اربابش پروازش را تائید کرده بود.
#شهید حامد بافنده حدود اذان ظهر روز یکشنبه سوم اردیبهشت 1396 همزمان با سالروز شهادت امام موسی کاظم (ع) کربلایی شد و به آرزویش رسید و به محضر اربابش سید و سالار شهیدان شرفیاب شد.
🆔 @Agamahmoodreza