eitaa logo
آقامحمودرضا
1.9هزار دنبال‌کننده
11.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
89 فایل
💠گرامیباد یاد ادمین کانال 🌷شهیدحاج مرتضی مسیب زاده ♻ ️تنها کانال رسمی منتسب به خانواده شهیدبیضائی ♻ دارای مجوز وکدشامد 1-1-3454-61-3-1 از وزارت ارشادوشورای عالی مجازی کشور ♻️ دارنده مقام نخست سومین جشنواره فضای مجازی کشور درسال۹۵
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 #شهید محمودرضا تو روزايى كه آمريكا عراق رو اشغال كرده بود (١٣٨٤) و تصاويرش از تلويزيون پخش ميشد ميگفت : خيلى دوست دارم با #آمريكايى_ها_بجنگم. بعدها كه رفت سوريه هر وقت حرف جنگ بود باز هم اینو ميگفت . 🆔 @Agamahmoodreza
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠ارسالی شما عزیزان چه خوبه آخرش شهادت باشه، حسین جانم آخرین کلامت باشه 🍃🌸تقدیم به شهید مدافع حرم شهید محمود رضا بیضائی طرح #هر_دانش_آموز_یک_شهید... بهترین هدیه ای که می تونستم در روز سالروز گرامیداشت شهدای دانش آموز به دانش آموزان هدیه دهم ، #شهید بود... راهشان پر رهرو 🍃دانش آموزان مدرسه شهید رنجبر شهر قادرآباد ، استان فارس 🆔 @Barayekosar 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🍃به درستی که او از بندگان مومن ما بود🍃 🌷چرا سلام بر ابراهیم ؟! قرآن رو برداشتم در دلم گفتم: خدایا،
💠عباس هادی،برادر شهید ابراهیم هادی: 🍃🌸پنج ماه ازشهادت ابراهیم گذشت. هرچند مادر از ما می پرسید:چرا ابراهیم مرخصی نمی آید؟ بابهانه های مختلف بحث راعوض می کردیم! می گفتیم:الان عملیاته،فعلانمی تونه بیاد و...خلاصه هرروز چیزی می گفتیم. تا اینکه یکبار مادر آمد داخل اتاق. روبروی عکس ابراهیم نشسته واشک میریخت!جلو آمدم. گفتم:چی شد!؟ گفت:من بوی ابراهیم روحس می کنم! ابراهیم الان توی این اتاقه! همینجاست... وقتی گریه اش کمتر شد گفت: من مطمانم که ابراهیم #شهید شده. ابراهیم دفعه اخر خیلی فرق کرده بود. چند روزبعد دوباره جلوی عکس ابراهیم ایستاده بود وگریه می کرد. مابالاخره مجبورشدیم دایی رابیاوریم تابه مادرحقیقت را بگوید. 🍃🌸آن روز حال مادر به هم خورد. ناراحتی قلبی اش شدیدتر شد و درسی سی یو بیمارستان بستری شد! سال ها بعد وقتی مادر را به بهشت زهرا(س) می بردیم بیشتر دوست داشت به قطعه چهل وچهار برود. به یاد ابراهیم کنار قبر شهدای گمنام می نشست. هرچند گریه برای او بد بود. اماعقده دلش را آنجا باز می کرد وحرف دلش را با شهدای گمنام می گفت. 📚کتاب سلام برابراهیم ۱،ص۲۲۱ ♻️پ.ن: بعد از پایان مبادله اسرا که مشخص شد ابراهیم اسیر نشده و شهید شد،مادر شروع کرد به خوردن یخ و برفک یخچال؛ ما فکر میکردیم قندِ مادر بالا رفته به همین دلیل مادر رو بردیم دکتر ؛ دکتر گفت : مادر شما هیچ مشکلی ندارند. بعد از من پرسید مادرتون ناراحتی دارد؟ گفتم: یکی از پسرهایش دو سه ماهی است مفقود شده ؛دکتر گفت این یخ و برفک یخچال میخورد چون جگرش دارد میسوزد دکتر گفته بود ممکنه قلبش از داخل منفجر بشه. همینطور هم شد. 🆔 @Agamahmoodreza
💠توییت استاد رائفی پور : 🌷‏دوست عراقی ام می گفت: باز شدن مسیر زیارتی ‎#سامرا نتیجه شجاعت شما ایرانی ها است آنقدر آمدید و در این مسیر #شهید دادید تا راه زیارت را امن کردید به یاد همه شهدای مدافع حرم ، علی الخصوص شهید مهدی نوروزی معروف به شیر سامرا. ان شاءالله مقصد بعدی ما بقیع ، #آستان_قدس_حسنی. 🆔 @Agamahmoodreza
💠آیت الله جاودان : 🍃🌸 در راه مقامش از شهید درجنگ بیشتر است. اگرشمامردمیدان‌هستید، باهواو هوس‌خود بجنگید. "اگرکسی درجنگ شود یک مرتبه‌شهید شده‌است؛ اما اگرکسی‌با خودبجنگد، هر روز خواهدشد." 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🔴تلنگر ❗️ 🍃🌸آیت الله حق‌شناس : هِی در صدد نباشيد #روايت بنويسيد و علم ديگری ياد بگيريد، بايد #عم
🔴تلنگر ❗️ 🍃🌸استاد شجاعی همش دنبال این نباش ،که چی ثواب داره ...! اول دنبال این باش ؛ چی داره تا بویِ گناه رو نشناسی؛ کیسه‌ی ثواب‌هات ‼️ مراقب خودتون باشید! در این فضای بی در و پیکر ! 🍃🌸توجبهه اگر روی مین میرفتی ،جانباز می شدی و سربلند! اما اینجا! اگر تن به مین های این وادی بِدی؛ معلوم نیست، به ها برسی 👈اینجا فقط باید؛ به داد... علی‌اکبر های و تخریب‌چی های قابلی هستند . . 🍃🌸رفیق ! برای شدن ، هُنَر لازمِ هنرِ رد شدن از سیم خاردارِ هنرِ به رسیدن هنرِ تا هنرمند نشی، نِمیشی!! 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
💠از معاونان و همرزمان حاج قاسم : 🍃🌸در شهادت حاج قاسم نباید تسلیت گفت «در حلب با حاجی قدم می‌زدیم به
🔴🔴آخرین روز قبل از واقعه ... 🍃🌸پنج‌شنبه 98/10/12 ساعت 7 صبح دمشق با خودرویی که دنبالم آمده عازم جلسه می‌شوم، هوا ابری است و نسیم سردی می‌وزد. ساعت 7:45 صبح به مکان جلسه رسیدم. مثل همه جلسات تمامی مسئولین گروه‌های مقاومت در سوریه حاضرند. ساعت 8 صبح همه با هم صحبت می‌کنند... درب باز می‌شود و فرمانده بزرگ جبهه مقاومت وارد می‌شود. با همان لبخند همیشگی با یکایک افراد احوالپرسی می‌کند دقایقی به گفتگوی خودمانی سپری می‌شود تا اینکه جلسه را رسما آغاز می‌کند... هنوز در مقدمات بحث است که می‌گوید؛ همه بنویسن! هرچی می‌گم رو بنویسین! همیشه نکات را می‌نوشتیم ولی اینبار حاجی تاکید بر نوشتن کل مطالب داشت. گفت و گفت... از منشور پنج‌سال آینده... از برنامه تک‌تک گروه‌های مقاومت در پنج‌سال بعد... از شیوه تعامل با یکدیگر... از... کاغذها پُر می‌شد و کاغذ بعدی... سابقه نداشت این حجم مطالب برای یک‌جلسه 🍃🌸آنهایی که با حاجی کار کردند می‌دانند که در وقت کار و جلسات بسیار جدی است و اجازه قطع‌کردن صحبت‌هایش را نمی‌دهد، اما اینگونه نبود... بارها صحبتش قطع شد ولی با آرامش گفت؛ عجله نکنید، بگذارید حرف من تموم بشه... ساعت 11:40 ظهر زمان اذان ظهر رسید با دستور حاجی نماز و ناهار سریع انجام شد و دوباره جلسه ادامه پیدا کرد! ساعت 3 عصر حدود ! حاجی هرآنچه در دل داشت را گفت و نوشتیم. پایان جلسه... مثل همه جلسات دورش را گرفتیم و صحبت‌کنان تا درب خروج همراهیش کردیم. خوردویی بیرون منتظر حاجی بود حاج‌قاسم عازم شد تا سیدحسن‌نصرالله را ببیند... ساعت حدود 9 شب حاجی از به دمشق برگشت شخص همراهش می‌گفت که حاجی فقط ساعتی با سیدحسن دیدار کرد و کردند. حاجی اعلام کرد امشب عازم است و هماهنگی کنند سکوت شد... یکی گفت؛ حاجی اوضاع عراق خوب نیست، فعلا نرین! حاج‌قاسم با لبخند گفت؛ می‌ترسین بشم! باب صحبت باز شد و هرکسی حرفی زد _ که افتخاره، رفتن شما برای ما فاجعه‌ست! _ حاجی هنوز با شما خیلی کار داریم حاجی رو به ما کرد و دوباره سکوت شد، خیلی آرام و شمرده‌ شمرده گفت: 👈میوه وقتی میرسه باغبان باید بچینَدش، اگر روی درخت بمونه پوسیده میشه و خودش میفته! بعد نگاهش رو بین افراد چرخاند و با انگشت به بعضی‌ها اشاره کرد؛ اینم رسیده‌ست، اینم رسیده‌ست... ساعت 12 شب هواپیما پرواز کرد ساعت 2 صبح جمعه رسید به اتاق استراحتش در دمشق رفتیم کاغذی نوشته بود و جلوی آینه گذاشته بود. ♻️راوی : ستاد لشکر فاطمیون 🆔 @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
🍃🌸چندروز بعد،بازاین افراد درجلسه ای خصوصی از من خواستند برایشان از برزخ بگویم نگاهی به چهره تک تک آن
🍃🌸جواد مسئولیت داشت و کارها را پیگیری می کرد. سریع پیش من آمد و گفت: الان داریم میریم برا عملیات و خیلی حساسیت منطقه بالاست. او به گونه ای می خواست من را از همراهی با نیروها منصرف کند. کمی برایم از سختی کار توضیح داد. 🌷من هم به او گفتم: چند نفر از این بچه ها فردا #شهید می شوند، از جمله دوستانی که با هم بودیم؛من هم می خواهم با آنها باشم، بلکه به خاطر آنها، ما هم توفیق داشته باشیم. 🍃🌸دوباره تأکید کردم: تمام کسانی که آن شب با هم بودیم #شهید می شوند. ان شاء الله آن طرف با هم خواهیم بود. دستور حرکت صادر شد. جواد محمدی را می دیدم که از دور حواسش به من هست. نمیدانستم چه در فکرش می گذرد. نیروها حرکت کردند.من از ساعت ها قبل آماده بودم. سر ستون ایستاده بودم و با آمادگی کامل می خواستم اولین نفر باشم که پرواز می کند. هنوز چند قدمی نرفته بودیم که جواد محمدی با موتور جلو آمد و مرا صدا کرد. خیلی جدی گفت: سوار شو که باید از یک طرف دیگه، خط شکن محور باشی. جواد فرمانده بود و باید حرفش را قبول می کردم. من هم خوشحال سوار موتور جواد شدم. ده دقیقه ای رفتیم تا به یک تپه رسیدیم. به من گفت: پیاده شو، زود باش. بعد جواد داد زد: سیدیحیی(براتی) بیا. سید یحیی سریع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم: اینجا کجاست، خط کجاست؟ نیروها کجایند؟ جواد هم گفت: این آرپی جی رو بگیر و برو بالای تپه. اونجا بچه ها تو رو توجیه می کنن. رفتم بالای تپه و جواد با موتور برگشت ! این منطقه خیلی آروم بود... 📚کتاب سه دقیقه در قیامت 🆔 @Agamahmoodreza
زمان: حجم: 56.3K
💠سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: یکی از خصوصیات ، تقسم راهه، تاثیر فرهنگ مدافع حرم در جامعه ..!! @Agamahmoodreza
آقامحمودرضا
💠سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی: در لشگر ۴۱ ثارالله دوتا آقا وجود داشت ؛ یکی علی آقا ماهانی و ی
🍃🌸[ چند سال پیش همسرم یک دوستی داشت بنام خانم سبحانی اهل تهران دانشجوی دانشگاه شهید باهنر کرمان . یک روز آمد تو خونَمون گفت :دیشب خواب عجیبی دیدم  بعد رو کرد به من گفت: عباس آقا شما شهید علی ماهانی رو می‌شناسید؟ گفتم: نه زیاد ولی اسمشو شنیدم. گفت: دیشب خواب دیدم که یکی به من گفت میخواهی بهشت و ببینی؟ منم گفتم: آره کجاست؟  جایی رو نشونم داد من رفتم و رفتم تا رسیدم به یک درب وقتی وارد شدم دیدم یک نفرپشت میز نشسته. گفتم: تو کی هستی؟ گفت: من منشی امیر المومنین(ع) هستم اینجا باید اِسمت و بنویسی  تا من بِرم از حضرت علی (ع)اجازه بگیرم. گفتم: تو مگر کی هستی که منشی امیر المومنین(ع) شدی؟ گفت : «من هستم از شهدای کرمان» ] 💠علی آقا انقدر با اسم بی‌ بی اُنس گرفته بود که اگه توی بهترین لحظه‌های زندگیش از (س) می‌گفتی شروع می‌کرد به اشک ریختن ... یه روز رفتم تو اتاقش دیدم واسه خودش مجلس گرفته از حضرت‌زهرا(س) می‌خوند و گریه میکرد پرسیدم: « علی چرا گریه می‌کنی؟؟ » گفت: " برای مظلومیت حضرت زهرا (س) شما هم وقتی من شدم ، بیایید سرِ خاکم و روضه حضرت زهرا رو بخونید. 🆔 @Agamahmoodreza
🔴‏این فیلم که خاطرتون هست؟! "آقای ‎ زشته. منو میخوای بترسونی به‌خاطر دوتا گلوله؟" آقای اصغر پاشاپور بودند و از امروز ‎ اصغر پاشاپور. دقیقاً یک ماه بعد از پرواز سردار دلها به جمع ایشان پیوست. 🌷روحشان شاد،یادشان گرامی و راهشان پررهرو 🆔 @Agamahmoodreza