#عقیق_شعر
پیــــش از تو آب معنی دریا شدن نداشـت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشـت
بسیـــار بـــود رود در آن برزخ کبـــود
اما دریـغ، زهـــره ی دریــا شدن نداشــت
در آن کویـــر سوختــــــه، آن خاک بیبهار
حتی علـــــف اجازه ی زیبــا شدن نداشت
گم بود در عمیــــق زمین شــــانه ی بهـار
بی تو ولی زمینــــــه ی پیدا شدن نداشت
دلها اگــر چه صـاف، ولی از هراس سنگ
آیینـــه بـود و میـل تمـاشـا شـدن نـداشـت
چون عقدهای به بغض فرو بود حرف عشق
ایـن عقـده تا همیشه سر وا شدن نداشت
#سلمان_هراتی
#سالگرد_ارتحال_امام_خمینی_ره
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
از کتاب درسیای بچگیام
چیزی یادم نمیاد
چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه
که همون صفحه اول میدرخشید مث ماه
پیرمرد چشم امیدش به ما بود
امیدش به ما دبستانیا بود
پیرمرد هزارتای برکه و دریا بود چشاش
باب تماشا بود چشاش
با هزارتا آرزو چشم امیدش میشدیم
توی بازیای بچگی شهیدش میشدیم
حالا ما بزرگ شدیم حال امیدتو بپرس
حال و احوال کوچولوی شهیدتو بپرس
از کتاب درسیای بچگیام
چیزی یادم نمیاد
چیزی یادم نمیاد جز یه نگاه
که همون صفحه اول میدرخشید مث ماه
#محمد_مهدی_سیار
#سالگرد_ارتحال_امام_خمینی_ره
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
می روی با فرق خونین پیش آن روی کبود
شهر بی زهرا که مولا! قابل ماندن نبود
با وضو آمد به قصد لیله الفرقت، علی!
ابن ملجم در شب احیاء چه قرآنی گشود
مسجد کوفه کجا، پشت در کوچه کجا
ضربت کاری که خوردی، یا علی! آن ضربه بود
دور محرابت نمیبیند ملائک را مگر؟
با چه رویی دارد این شمشیر میآید فرود
ساقیا در سجده هم جام شهادت میزنی
اولین مستی که میخوانی تشهد در سجود
کینهای از ذوالفقارت داشت گویی در دلش
تا چنین فرق تو را وا کرد شمشیرِ حسود
رسم شد شق القمر کردن میان کوفیان
از همین شمشیر درس آموخت عاشورا، عمود
در وداعت با حسین اشک تو جاری میشود
دیدهای گویا از اینجا خیمهها را بین دود
بین فرزندانی اما این حسینت را غریب
میکشندش با لبان تشنه در بین دو رود
با یتیمان آمدم پشت سرای زینبت
شیر آوردم پدر جان! دیر آوردم، چه سود؟
#قاسم_صرافان
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
شده نزدیک تر از قبل شهادت به علی
اقتدا کرده به همراه جماعت به علی
با سر تیغ جداکردنشان دشوار است
بس که چسبیده در این لحظه عبادت به علی
فرق شمشیر عرب با همه در یک چیز است
به عقب خم شده از شرم اصابت به علی
لااقل قاتل او بر سر پیمانش ماند
لااقل داشت از این حیث شباهت به علی
درد، اینجاست که در دست دگر خنجر داشت
هرکه آمد بدهد دست رفاقت به علی
رنگ رو زرد، عبا سرخ، نپوشد شاهی
مثل این جامه که پوشاند سیاست به علی
روزگاری همه از تیغ دو دم میگفتند
افتخارش به عرب ماند، جراحت به علی!
کاسه ی شیری و دستان یتیمی لرزان
این خبر را برسانید سلامت به علی
#محمد_حسین_ملکیان
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ای سجود باشکوه وای نماز بی نظیر
ای رکوع سربلند وای قیام سر به زیر
در هجوم بغض ها ای صبور استوار
در میان تیرها ای شکست ناپذیر
شرع را تو رهنما عقل را تو رهگشا
عشق را تو سر پناه مرگ را تو دستگیر
فرش آستانه ات بوریایی از کرم
تخت پادشاهی ات دستباقی از حصیر
کاش قدر سال بود آن شب سیاه و تلخ
آسمان تو غافلی زان طلوع ناگزیر
بعد از او نه من نه عشق از تو خواهم ای فلک :
یا ببندی ام به سنگ یا بدوزی ام به تیر
دست بی وضو مزن بر ستیغ آفتاب
آی تیغ بی حیا شرم کن وضو بگیر
لَختی ای پدر درنگ پشت در نشسته اند
رشته های سرد اشک کاسه های گرم شیر ...
#شهادت_امام_علی_ع
#سعید_بیابانکی
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
در آستانش شمس می آید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال
سردرگریبانند ارباب قلم, آری
تاریخ حق دارد اگر باشد پریشان حال
تا ابتدای جاده ی قدرش نخواهد رفت
هر قدر باشد ذهن جولان دیده و سیال
گر کعبه شد کعبه به روی او تبسم کرد
عشق یدالله است شرط صحت اعمال
هر کس هواخواه علی باشد فرود آید
بر دامگاه شانه ی او طایر اقبال
جهل عرب راز ولایت را ز خاطر برد
زنده به گور اسلام را دیدیم چندین سال
می گفت جا دارد اگر جان بسپرد اسلام
وقتی درآوردند از پای زنی خلخال
نقشی نمی بست آه بر آیینه ی عدلش
تنها شنید آه دلش را شمع بیت المال
فرق زبیر و مالک است افتادگی در عشق
در فتنه می گردد سره از ناسره غربال
برگشت تیغ صبر مالک در نیام آرام
راهی نبود از خشم او تا خیمه ی دجال
دار مکافات است دنیا بی علی مردم!
خرما فروش کوفه را این بود استدلال
در پنجه اش حق بود چونان موم و می فرمود:
انظر الی ما قال ، لا تنظر الی من قال
در وصف او بهتر که خاموشی بگیرد عقل
شاید خدا باشد چه می گویم زبانم لال
فزت و رب الکعبه ، تسلیما لامرک بود
فرقی ندارد سجده در محراب یا گودال
#سید_جواد_میرصفی
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
مگر چه کیسه ی از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
نیافتند یتیمان هنوز هم ، وطنی !
یتیم خانه تر از سرزمین آغوشش
هزار نکته ی باریک تر ز مو پیداست
میان هر نخی از وصله های تن پوشش
امیر زهد و قناعت به گوش این دنیا
چقدر خطبه که خواند و نرفت در گوشش
زمانه می برد او را ز خاطرش؟ ، آری!
زمانه ای که خدا می شود فراموشش
تمام هستی ات ای دل ، محبت مولاست
بهشت چیست ؟! چنین کودکانه مفروشش !
#سید_جواد_میرصفی
#مدح_امیرالمومنین_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود
میرود قوّت زانوی درختان بیتو
ضجّهها میزند از داغ جگرسوز فراق
در و دیوار غمآلود جماران بیتو
بیجمال تو دل آینه و آب گرفت
آتشین شد نفس باد پریشان بیتو
پاره شد رشتهٔ منظومهٔ نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبهٔ احزان بیتو
من چه گویم که چهسان آینهٔ روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بیتو
کاش پیش از شب اندوه سفر میکردیم
تا نبودیم در این باغ غزلخوان بیتو
#زکریا_اخلاقی
#سالگرد_ارتحال_امام_خمینی_ره
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه میبرند امام قبیله را
ای کاش میگرفت بهجای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را
برگرد ای بهار شکفتن که سالهاست
سنجیدهایم با تو مقام قبیله را
بعد از تو، بعد رفتن تو، گرچه نابجاست
باور نمیکنیم دوام قبیله را
تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را
زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینهزنی را بیاورید
ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه
شد مدتی نگاه نکردی در آینه
رفتی و روزگار سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آینه
رفتی و شد ز شعلهبرانگیزی جنون
در خشکسال چشم تو خاکستر آینه
چون رنگ تا پریدی از این خاکخورده باغ
خون میخورد به حسرت بال و پر آینه
دردا فتاده کار دل ما به دست چرخ
یعنی که دادهاند به آهنگر آینه
در سنگخیز حادثه تنها نشاندیاش
ای سرنوشت رحم نکردی بر آینه
امشب در آستان ندامت عجیب نیست
ای مرگ اگر ز شرم بمیری هر آینه
ای سنگدل دگر به دلم نیشتر مزن
بسیار زخمها زدهای، بیشتر مزن
#محمد_کاظم_کاظمی
#سالگرد_ارتحال_امام_خمینی_ره
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
میان کوفه قدم میزند دلآگاهی
دوباره آه نه همدردی و نه همراهی
شبانه میگذرد از میان نخلستان
چنان که از دل انبوه ابرها ماهی!
چگونه میشود آیا که هرشب این بشکوه
دهان شکوه نهد بر دهانۀ چاهی؟
همان بزرگ که جز در عزای آینهاش
کسی ندید که از دل بر آورد آهی
مجاهدی که در سخت خیبر از جا کند
دلاورانه به آسانی پر کاهی!
شکافت لشکر کفر از هم آنچنان که خدا
سپاه ابرهه را در مجال کوتاهی
ببین به دوست چه میزان کرم روا دارد
ندارد او که از اکرام قاتل اکراهی...
تویی گواه یدالله فوق ایدیهم
که نیست غیر تو مولای من! یداللهی
به ذوالفقار تو سوگند تا ابد نرسد
به آستان رفیع تو هیچ درگاهی
به غیرملک تو رسم است در کدام اقلیم
که نان سفرۀ درویش را دهد شاهی
عجب بهانۀ نابی شد این غزل که به شوق
شبی کنم سپری با تو تا سحرگاهی
#حمیدرضا_حامدی
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی
ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی...
کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی -
- باز قرآن به سرش دارد و هی میگوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی
#مهدی_جهاندار
#شهادت_امام_علی_ع
#شب_قدر
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت
نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز
دلی به سینه چنان مرغ نیم بسمل داشت
دمی که آینهٔ آب چاه را میدید
هزار حنجره فریاد در مقابل داشت
بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود
چو بوتهای که در آغوش خاک حاصل داشت
به نخل عاطفه اش دست هیچ کس نرسید
به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت
اگر شبانه به اطعام سائلان میرفت
-به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت
پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود
همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت
#غلامرضاشکوهی
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
نخلهای سر به هم آورده نجوا میکنند
مرگ خود را از خدا امشب تمنا میکنند
باد زردی میوزد بر خاطرات سبزشان
غارت باغ تجلی را تماشا میکنند
غم که جاری میکند خون گریههای چاه را
بغض دردآلودشان را نذر مولا میکنند
رَدّ پایی نیست از او در میان کوچهها
از علی خالیست هر جایی که پیدا میکنند
شمع شبافروزشان دیگر نمیخندد دریغ
بهر عمری سوختن خود را مهیا میکنند
کوفیان! ای فتنههای خفته! امشب کودکان
کاسۀ شیری ز هر جا هست پیدا میکنند...
ابنملجمطینتان با داغ پیشانی هنوز
تارک حق میشکافند و خدایا میکنند
شمع بیتالمال را خاموش کردن، کار اوست
طلحهخویان دیدهاند این را و حاشا میکنند
بینصیبیها، نصیب شامیان کوفه باد
ارث خود را گر چه از مردم تقاضا میکنند
ای دریغ! از دوستان کمتر مروت دیدهاند
هر چه با دشمن، علیخویان مدارا میکنند
#محمدعلی_مجاهدی
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
دلم زبانهٔ آتش، دلم خرابهٔ شام
مرا به خاطر این خانهٔ خراب ببخش
ببین! خرابی من از حساب بیرون است
مرا بگیر در آغوش و بیحساب ببخش
تمام عمر حواست به حال و روزم بود
تمام عمر خودم را زدم به خواب، ببخش
اگر شکسته پر و روسیاه آمدهام
مرا به نور حسین بن آفتاب ببخش
حسین گفتم و گفتی حسین عشق من است
مرا به عشق عزیز ابوتراب ببخش
همیشه جانب او گفتم «السلام علیک...»
مرا به لطف فراوان آن جناب ببخش
شنیدهام که تو با کودکان رفیقتری
مرا به گریهٔ ششماههٔ رباب ببخش
#ناصر_حامدی
#مناجات
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
سلام بر دل پرخون مسجدالاقصی
به مسجدی که خداوند گفت: «بارکنا...»
سلام ما به تو و دستهای بسته شده
سلام ما به تو ای حرمت شکسته شده
اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی
اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی
اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر
اگرچه تکفیر از پشت میزند خنجر
نبردهایم ز خاطر دمی تو را ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس
بگو به دشمنمان، انتقام، سنگین است
و فتح آخر ما قبلهٔ نخستین است
بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است
بگو که دورهٔ کودککُشی سرآمده است
قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست
که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست
دگر به محکمههای جهان، امیدی نیست
بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقیست
دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد
به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد
زمان فتنهٔ شام است و ما سحرزادیم
زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم
به رغم توطئهٔ نابرادران، هستیم
و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم
مباد آنکه رفیقان نیمهراه شویم
شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم
ببین که در غم تو لحظهای نیاسودیم
هنوز چشمبهراهان صبح موعودیم...
#علی_محمد_مؤدب
#محمدمهدی_سیار
#میلاد_عرفانپور
#روز_قدس
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
نِگین، دست شیاطین و سلیمان اشک میریزد
و با فرعون میخندند فرزندان اسرائیل
لب خاخامها تورات را وارونه میخامد!
کلیسا با دعا، رد میشود از غیرت انجیل
درون آتش نمرودها اینبار میسوزد
گلوی «الخلیل» از ذبح فرزندان اسماعیل
بیا ای تکسوار سبز! ای پایان این پاییز!
بیا ای صبح پیدا در شب چشم انتظار ایل
و «سبحان الذی اسری» بخوان تا «مسجد الاقصی»
بخوان! ای خواندنت شیرینتر از تنزیل جبرائیل
بیا ای منتقم! با ذوالفقار بیقرارت تا
نماند روی نقشه لکهای بین فرات و نیل
فلسطین جوجههای کوچکش حالا ابابیلاند
و خواب آخر پاییز میبیند سپاه فیل
#قاسم_صرافان
#روز_قدس
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت...
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت...
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامۀ اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپردۀ مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به «صائب» ز وداع رمضان رفت
#صائب_تبریزی
#وداع_با_رمضان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم
روی تو و خورشید، نه، روشنتر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیرانتر از آنم
در سایهٔ قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا حادثهٔ نام تو آمد به زبانم
عید است و سعید است اگر ماه تو باشی
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
#سیدمحمدجواد_شرافت
#امام_عصر_عج
#عید_فطر
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع...
گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش بهظاهر یک نیستان ناله است
یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع
گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع
میتوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر
بینهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع
بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را
قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع
تا سر و کارش بود با عترت پاک رسول
کی عنایت با کم و کیف جهان دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال
هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
چون شد ابراهیم، قربان حسین فاطمه
پاس حفظ این امانت را بهجان دارد بقیع
فاطمه بنت اسد، عباس عم، ام البنین
این همه همسایهٔ عرشآستان دارد بقیع
در پناه مجتبی، در ظل زین العابدین
ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبی و صادق آل رسول
خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز
داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع
کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول
منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع
آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست
غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع
خفته بین منبر و محرابی اما باز هم
از تو ای انسیة حورا، نشان دارد بقیع
راز مخفی بودن قبر تو را با ما نگفت
تا به کی مهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟
شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش
ای مدینه انتظار میهمان دارد بقیع
شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند
زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
کاش باشد قبضهٔ خاکم در آن وادی «شفق»
چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع
#محمدجواد_غفورزاده
#سالروز_تخریب_بقیع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع...
گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش بهظاهر یک نیستان ناله است
یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع
گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع
میتوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر
بینهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع
بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را
قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع
تا سر و کارش بود با عترت پاک رسول
کی عنایت با کم و کیف جهان دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال
هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
چون شد ابراهیم، قربان حسین فاطمه
پاس حفظ این امانت را بهجان دارد بقیع
فاطمه بنت اسد، عباس عم، ام البنین
این همه همسایهٔ عرشآستان دارد بقیع
در پناه مجتبی، در ظل زین العابدین
ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبی و صادق آل رسول
خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز
داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع
کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول
منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع
آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست
غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع
خفته بین منبر و محرابی اما باز هم
از تو ای انسیة حورا، نشان دارد بقیع
راز مخفی بودن قبر تو را با ما نگفت
تا به کی مهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟
شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش
ای مدینه انتظار میهمان دارد بقیع
شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند
زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
کاش باشد قبضهٔ خاکم در آن وادی «شفق»
چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع
#محمدجوادغفورزاده
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
🔸به مناسبت هفته حقوق بشر آمریکایی
💢شب شعر و موسیقی «بزم رزم» به مناسبت هفته حقوق بشر آمریکایی توسط «باشگاه ترانه و موسیقی راه» و مرکز فرهنگی «رسانه بیداری» در شهر اهواز برگزار می شود.
💢این مراسم با حضور حاج «صادق آهنگران»، «قاسم صرافان»، «احمد بابابی»، «مهدی جهاندار»، «علی فردوسی»، «پیمان طالبی»، «مرتضی حیدری آل کثیر»، «حجت الاسلام محمد مهدی شفیعی»، «علی نصیرنژاد»، «علی کارونی»، «ساسان نوذری»، «حمیدرضا استادیان»، «مجتبی الله وردی»، «محمد حسین رضایی»، «امین میمندیان» و «علی زکریایی» برگزار می گردد.
💢علاقه مندان می توانند جهت شرکت در این مراسم جمعه، هشتم تیرماه از ساعت ۱۸ به آدرس اهواز، امانیه، جنب فرمانداری، تالار شهید جمالپور مراجعه نمایند.
💢لازم به ذکر است شب شعر و موسیقی «بزم رزم» هشتم تیر ماه در شهر تبریز و چهاردهم تیر ماه در شهر شیراز برگزار خواهد شد.
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل یاسها گرفت
تا لالهوار جای شما خاک تیره شد
داغی بزرگ در دل هر غنچه جا گرفت
پرپر شدید، عطر شما را نسیم برد
عطر شما فضای زمین را فرا گرفت
باغی که خونتان به رگ و ریشهاش رسید
جانی دوباره یافت، دوباره صفا گرفت
آن شب دوباره جمع شما جمع بود آه
باد خزان وزید و شما را ز ما گرفت
«بوی بهشت میرسد»، آوار انفجار
یکباره خاک، بوی خوش کربلا گرفت
«سرچشمه» غرق خون شد خونی که موج موج
سرچشمه از محرّمِ خون خدا گرفت
هفتاد و سه بهشتی از خاک رد شدید
هفت آسمان ز پای شما بوسهها گرفت
آری بهشت را به بها میدهد خدا
با این بهانه بود که جان از شما گرفت
در باغِ ما به یاد شما راستقامتان
هفتاد و چند سرو سرافراز پا گرفت
#سیدمحمدجواد_شرافت
#سالگرد_حادثه_هفتم_تیر
🔹عقیق شعر
@aghighpoem