#عقیق_شعر
در آستانش شمس می آید به استقبال
ماه و زمین و زهره و ناهید در دنبال
سردرگریبانند ارباب قلم, آری
تاریخ حق دارد اگر باشد پریشان حال
تا ابتدای جاده ی قدرش نخواهد رفت
هر قدر باشد ذهن جولان دیده و سیال
گر کعبه شد کعبه به روی او تبسم کرد
عشق یدالله است شرط صحت اعمال
هر کس هواخواه علی باشد فرود آید
بر دامگاه شانه ی او طایر اقبال
جهل عرب راز ولایت را ز خاطر برد
زنده به گور اسلام را دیدیم چندین سال
می گفت جا دارد اگر جان بسپرد اسلام
وقتی درآوردند از پای زنی خلخال
نقشی نمی بست آه بر آیینه ی عدلش
تنها شنید آه دلش را شمع بیت المال
فرق زبیر و مالک است افتادگی در عشق
در فتنه می گردد سره از ناسره غربال
برگشت تیغ صبر مالک در نیام آرام
راهی نبود از خشم او تا خیمه ی دجال
دار مکافات است دنیا بی علی مردم!
خرما فروش کوفه را این بود استدلال
در پنجه اش حق بود چونان موم و می فرمود:
انظر الی ما قال ، لا تنظر الی من قال
در وصف او بهتر که خاموشی بگیرد عقل
شاید خدا باشد چه می گویم زبانم لال
فزت و رب الکعبه ، تسلیما لامرک بود
فرقی ندارد سجده در محراب یا گودال
#سید_جواد_میرصفی
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
مگر چه کیسه ی از نور داشت بر دوشش؟
که وقت دیدن او ماه بود مدهوشش
نیافتند یتیمان هنوز هم ، وطنی !
یتیم خانه تر از سرزمین آغوشش
هزار نکته ی باریک تر ز مو پیداست
میان هر نخی از وصله های تن پوشش
امیر زهد و قناعت به گوش این دنیا
چقدر خطبه که خواند و نرفت در گوشش
زمانه می برد او را ز خاطرش؟ ، آری!
زمانه ای که خدا می شود فراموشش
تمام هستی ات ای دل ، محبت مولاست
بهشت چیست ؟! چنین کودکانه مفروشش !
#سید_جواد_میرصفی
#مدح_امیرالمومنین_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
تیره شد آینهٔ صبحِ درخشان بیتو
تار شد مشرق روحانی ایمان بیتو...
جنگل سبز قیام از تو برافراشته بود
میرود قوّت زانوی درختان بیتو
ضجّهها میزند از داغ جگرسوز فراق
در و دیوار غمآلود جماران بیتو
بیجمال تو دل آینه و آب گرفت
آتشین شد نفس باد پریشان بیتو
پاره شد رشتهٔ منظومهٔ نورانی شوق
گشت آفاق همه کلبهٔ احزان بیتو
من چه گویم که چهسان آینهٔ روز گرفت
رنگ دلگیرترین شام غریبان بیتو
کاش پیش از شب اندوه سفر میکردیم
تا نبودیم در این باغ غزلخوان بیتو
#زکریا_اخلاقی
#سالگرد_ارتحال_امام_خمینی_ره
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
امشب خبر کنید تمام قبیله را
بر شانه میبرند امام قبیله را
ای کاش میگرفت بهجای تو دست مرگ
جان تمام قوم، تمام قبیله را
برگرد ای بهار شکفتن که سالهاست
سنجیدهایم با تو مقام قبیله را
بعد از تو، بعد رفتن تو، گرچه نابجاست
باور نمیکنیم دوام قبیله را
تا انتهای جاده نماندی که بسپری
فردا به دست دوست، زمام قبیله را
زخمیم، خنجر یمنی را بیاورید
زنجیرهای سینهزنی را بیاورید
ای خفته در نگاه تو صد کشور آینه
شد مدتی نگاه نکردی در آینه
رفتی و روزگار سیه شد بر آینه
رفتی و کرد خاک جهان بر سر آینه
رفتی و شد ز شعلهبرانگیزی جنون
در خشکسال چشم تو خاکستر آینه
چون رنگ تا پریدی از این خاکخورده باغ
خون میخورد به حسرت بال و پر آینه
دردا فتاده کار دل ما به دست چرخ
یعنی که دادهاند به آهنگر آینه
در سنگخیز حادثه تنها نشاندیاش
ای سرنوشت رحم نکردی بر آینه
امشب در آستان ندامت عجیب نیست
ای مرگ اگر ز شرم بمیری هر آینه
ای سنگدل دگر به دلم نیشتر مزن
بسیار زخمها زدهای، بیشتر مزن
#محمد_کاظم_کاظمی
#سالگرد_ارتحال_امام_خمینی_ره
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
میان کوفه قدم میزند دلآگاهی
دوباره آه نه همدردی و نه همراهی
شبانه میگذرد از میان نخلستان
چنان که از دل انبوه ابرها ماهی!
چگونه میشود آیا که هرشب این بشکوه
دهان شکوه نهد بر دهانۀ چاهی؟
همان بزرگ که جز در عزای آینهاش
کسی ندید که از دل بر آورد آهی
مجاهدی که در سخت خیبر از جا کند
دلاورانه به آسانی پر کاهی!
شکافت لشکر کفر از هم آنچنان که خدا
سپاه ابرهه را در مجال کوتاهی
ببین به دوست چه میزان کرم روا دارد
ندارد او که از اکرام قاتل اکراهی...
تویی گواه یدالله فوق ایدیهم
که نیست غیر تو مولای من! یداللهی
به ذوالفقار تو سوگند تا ابد نرسد
به آستان رفیع تو هیچ درگاهی
به غیرملک تو رسم است در کدام اقلیم
که نان سفرۀ درویش را دهد شاهی
عجب بهانۀ نابی شد این غزل که به شوق
شبی کنم سپری با تو تا سحرگاهی
#حمیدرضا_حامدی
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است
اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی
اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس
تا الستانه و مستانه بگوییم بلی
همه قدقامتیان را به تماشا بنشان
تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی
ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث
خوشترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی...
کسی آن سوی حسینیّه نشسته است هنوز
همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی -
- باز قرآن به سرش دارد و هی میگوید
بحسین بن علیٍ بحسین بن علی
#مهدی_جهاندار
#شهادت_امام_علی_ع
#شب_قدر
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
اگرچه زخم به فرقش سه روز منزل داشت
علی جراحت سر را همیشه در دل داشت
نه پنج سال خلافت، که پیش از آن هم نیز
دلی به سینه چنان مرغ نیم بسمل داشت
دمی که آینهٔ آب چاه را میدید
هزار حنجره فریاد در مقابل داشت
بلند دست کریمش ز دیده پنهان بود
چو بوتهای که در آغوش خاک حاصل داشت
به نخل عاطفه اش دست هیچ کس نرسید
به ذره چون دل خورشید، مِهر کامل داشت
اگر شبانه به اطعام سائلان میرفت
-به جان فاطمه- شرم از نگاه سائل داشت
پس از شهادت زهرا، علی ز عمق وجود
همیشه در دل خود انتظار قاتل داشت
#غلامرضاشکوهی
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
نخلهای سر به هم آورده نجوا میکنند
مرگ خود را از خدا امشب تمنا میکنند
باد زردی میوزد بر خاطرات سبزشان
غارت باغ تجلی را تماشا میکنند
غم که جاری میکند خون گریههای چاه را
بغض دردآلودشان را نذر مولا میکنند
رَدّ پایی نیست از او در میان کوچهها
از علی خالیست هر جایی که پیدا میکنند
شمع شبافروزشان دیگر نمیخندد دریغ
بهر عمری سوختن خود را مهیا میکنند
کوفیان! ای فتنههای خفته! امشب کودکان
کاسۀ شیری ز هر جا هست پیدا میکنند...
ابنملجمطینتان با داغ پیشانی هنوز
تارک حق میشکافند و خدایا میکنند
شمع بیتالمال را خاموش کردن، کار اوست
طلحهخویان دیدهاند این را و حاشا میکنند
بینصیبیها، نصیب شامیان کوفه باد
ارث خود را گر چه از مردم تقاضا میکنند
ای دریغ! از دوستان کمتر مروت دیدهاند
هر چه با دشمن، علیخویان مدارا میکنند
#محمدعلی_مجاهدی
#شهادت_امام_علی_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
دلم زبانهٔ آتش، دلم خرابهٔ شام
مرا به خاطر این خانهٔ خراب ببخش
ببین! خرابی من از حساب بیرون است
مرا بگیر در آغوش و بیحساب ببخش
تمام عمر حواست به حال و روزم بود
تمام عمر خودم را زدم به خواب، ببخش
اگر شکسته پر و روسیاه آمدهام
مرا به نور حسین بن آفتاب ببخش
حسین گفتم و گفتی حسین عشق من است
مرا به عشق عزیز ابوتراب ببخش
همیشه جانب او گفتم «السلام علیک...»
مرا به لطف فراوان آن جناب ببخش
شنیدهام که تو با کودکان رفیقتری
مرا به گریهٔ ششماههٔ رباب ببخش
#ناصر_حامدی
#مناجات
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
سلام بر دل پرخون مسجدالاقصی
به مسجدی که خداوند گفت: «بارکنا...»
سلام ما به تو و دستهای بسته شده
سلام ما به تو ای حرمت شکسته شده
اگرچه شعله به پا کرده فتنه هر طرفی
اگرچه تفرقه در هر کنار بسته صفی
اگرچه کفر به نیرنگ و جنگ بسته کمر
اگرچه تکفیر از پشت میزند خنجر
نبردهایم ز خاطر دمی تو را ای قدس
تویی هنوز تویی آرمان ما ای قدس
بگو به دشمنمان، انتقام، سنگین است
و فتح آخر ما قبلهٔ نخستین است
بگو سپاه علی سوی خیبر آمده است
بگو که دورهٔ کودککُشی سرآمده است
قسم به غیرت این کودکان سنگ به دست
که نیست حاصل صهیونیان به غیر شکست
دگر به محکمههای جهان، امیدی نیست
بیا به معرکه اکنون که فرصتی باقیست
دمی که تیغ قیام از نیام، برخیزد
به عزم ما همه دیوارها فرو ریزد
زمان فتنهٔ شام است و ما سحرزادیم
زمین اگر همه خاموش مانده، فریادیم
به رغم توطئهٔ نابرادران، هستیم
و در کنار تو ای قدس همچنان هستیم
مباد آنکه رفیقان نیمهراه شویم
شب است و فتنه، مبادا که روسیاه شویم
ببین که در غم تو لحظهای نیاسودیم
هنوز چشمبهراهان صبح موعودیم...
#علی_محمد_مؤدب
#محمدمهدی_سیار
#میلاد_عرفانپور
#روز_قدس
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
خودش را وارث أرض مقدس خوانده، این قابیل
جهان وارونه شد؛ اینبار با سنگ آمده هابیل
نِگین، دست شیاطین و سلیمان اشک میریزد
و با فرعون میخندند فرزندان اسرائیل
لب خاخامها تورات را وارونه میخامد!
کلیسا با دعا، رد میشود از غیرت انجیل
درون آتش نمرودها اینبار میسوزد
گلوی «الخلیل» از ذبح فرزندان اسماعیل
بیا ای تکسوار سبز! ای پایان این پاییز!
بیا ای صبح پیدا در شب چشم انتظار ایل
و «سبحان الذی اسری» بخوان تا «مسجد الاقصی»
بخوان! ای خواندنت شیرینتر از تنزیل جبرائیل
بیا ای منتقم! با ذوالفقار بیقرارت تا
نماند روی نقشه لکهای بین فرات و نیل
فلسطین جوجههای کوچکش حالا ابابیلاند
و خواب آخر پاییز میبیند سپاه فیل
#قاسم_صرافان
#روز_قدس
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت...
شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت
بیقدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت...
تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامۀ اعمال، سیاهی چو دخان رفت
با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت
برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت
چون اشک غیوران به سراپردۀ مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت
از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آنها که به «صائب» ز وداع رمضان رفت
#صائب_تبریزی
#وداع_با_رمضان
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم
تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم
روی تو و خورشید، نه، روشنتر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیرانتر از آنم
در سایهٔ قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم
برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا حادثهٔ نام تو آمد به زبانم
عید است و سعید است اگر ماه تو باشی
ای جذبهٔ ذیالحجه و شور رمضانم
#سیدمحمدجواد_شرافت
#امام_عصر_عج
#عید_فطر
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع...
گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش بهظاهر یک نیستان ناله است
یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع
گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع
میتوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر
بینهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع
بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را
قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع
تا سر و کارش بود با عترت پاک رسول
کی عنایت با کم و کیف جهان دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال
هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
چون شد ابراهیم، قربان حسین فاطمه
پاس حفظ این امانت را بهجان دارد بقیع
فاطمه بنت اسد، عباس عم، ام البنین
این همه همسایهٔ عرشآستان دارد بقیع
در پناه مجتبی، در ظل زین العابدین
ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبی و صادق آل رسول
خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز
داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع
کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول
منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع
آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست
غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع
خفته بین منبر و محرابی اما باز هم
از تو ای انسیة حورا، نشان دارد بقیع
راز مخفی بودن قبر تو را با ما نگفت
تا به کی مهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟
شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش
ای مدینه انتظار میهمان دارد بقیع
شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند
زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
کاش باشد قبضهٔ خاکم در آن وادی «شفق»
چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع
#محمدجواد_غفورزاده
#سالروز_تخریب_بقیع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع
یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع...
گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است
الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع
گرچه محصولش بهظاهر یک نیستان ناله است
یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع
گرچه میتابد بر او خورشید سوزان حجاز
از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع
میتوان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر
بینهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع
بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را
قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع
تا سر و کارش بود با عترت پاک رسول
کی عنایت با کم و کیف جهان دارد بقیع
این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست
در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع
اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال
هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع
چون شد ابراهیم، قربان حسین فاطمه
پاس حفظ این امانت را بهجان دارد بقیع
فاطمه بنت اسد، عباس عم، ام البنین
این همه همسایهٔ عرشآستان دارد بقیع
در پناه مجتبی، در ظل زین العابدین
ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع
باقر علم نبی و صادق آل رسول
خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع
قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز
داغ هجدهساله زهرای جوان دارد بقیع
کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول
منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع
آخر اینجا قصهگوی رنج بیپایان توست
غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع
خفته بین منبر و محرابی اما باز هم
از تو ای انسیة حورا، نشان دارد بقیع
راز مخفی بودن قبر تو را با ما نگفت
تا به کی مهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟
شب که تنها میشود با خلوت روحانیاش
ای مدینه انتظار میهمان دارد بقیع
شب که تاریک است و در بر روی مردم بستهاند
زائری چون مهدی صاحب زمان دارد بقیع
کاش باشد قبضهٔ خاکم در آن وادی «شفق»
چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع
#محمدجوادغفورزاده
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
🔸به مناسبت هفته حقوق بشر آمریکایی
💢شب شعر و موسیقی «بزم رزم» به مناسبت هفته حقوق بشر آمریکایی توسط «باشگاه ترانه و موسیقی راه» و مرکز فرهنگی «رسانه بیداری» در شهر اهواز برگزار می شود.
💢این مراسم با حضور حاج «صادق آهنگران»، «قاسم صرافان»، «احمد بابابی»، «مهدی جهاندار»، «علی فردوسی»، «پیمان طالبی»، «مرتضی حیدری آل کثیر»، «حجت الاسلام محمد مهدی شفیعی»، «علی نصیرنژاد»، «علی کارونی»، «ساسان نوذری»، «حمیدرضا استادیان»، «مجتبی الله وردی»، «محمد حسین رضایی»، «امین میمندیان» و «علی زکریایی» برگزار می گردد.
💢علاقه مندان می توانند جهت شرکت در این مراسم جمعه، هشتم تیرماه از ساعت ۱۸ به آدرس اهواز، امانیه، جنب فرمانداری، تالار شهید جمالپور مراجعه نمایند.
💢لازم به ذکر است شب شعر و موسیقی «بزم رزم» هشتم تیر ماه در شهر تبریز و چهاردهم تیر ماه در شهر شیراز برگزار خواهد شد.
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
پرپر شدید، باغ در این غم عزا گرفت
پرپر شدید و باز دل یاسها گرفت
تا لالهوار جای شما خاک تیره شد
داغی بزرگ در دل هر غنچه جا گرفت
پرپر شدید، عطر شما را نسیم برد
عطر شما فضای زمین را فرا گرفت
باغی که خونتان به رگ و ریشهاش رسید
جانی دوباره یافت، دوباره صفا گرفت
آن شب دوباره جمع شما جمع بود آه
باد خزان وزید و شما را ز ما گرفت
«بوی بهشت میرسد»، آوار انفجار
یکباره خاک، بوی خوش کربلا گرفت
«سرچشمه» غرق خون شد خونی که موج موج
سرچشمه از محرّمِ خون خدا گرفت
هفتاد و سه بهشتی از خاک رد شدید
هفت آسمان ز پای شما بوسهها گرفت
آری بهشت را به بها میدهد خدا
با این بهانه بود که جان از شما گرفت
در باغِ ما به یاد شما راستقامتان
هفتاد و چند سرو سرافراز پا گرفت
#سیدمحمدجواد_شرافت
#سالگرد_حادثه_هفتم_تیر
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
هر که رو انداخت، خاطرجمع، زائر میشود
قبل زائر کولهبار راه، حاضر میشود...
خوش به حال خانۀ خشتی نزدیک حرم
آخرش یک تکه از صحن مجاور میشود
دل سپردن ساده اما دل بریدن مشکل است
هر کسی یکبار آمد قم، مهاجر میشود
شیخ مییابد مفاتیح الجنان را پشت در
شاطر عباس قمی در صحن شاعر میشود
از زبان شعر بالاتر در عالم هست؟ نیست
در حرم حتی زبان شعر، قاصر میشود...
رو به قم هر بار در مشهد سلامی میدهم
خادم باب الرضا با من مسافر میشود
دست را بر سینهات بگذار و چشمت را ببند
رو به رویت گنبد و گلدسته ظاهر میشود
#محمدحسین_ملکیان
#حضرت_معصومه_س
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
حس می کنم خود را همیشه در هوایت
پر می زنم با گریه در صحن و سرایت
پر می زنم گاهی به سقاخانه ، گاهی_
هم می نشینم در رواق دلربایت
حال و هوایت می کشاند مرغ دل را
لحظه به لحظه سمت آب و دانه هایت
اینجا فقط دارالشفای عاشقان نیست
عالم شفا می گیرد اینجا از دعایت
پیچیده در موسیقی نقاره ها " عشق "
پیچیده در پژواک آن موج صدایت
گفتی سه جا قطعا میایی تو سراغم
افتاده جای فرش ، چشمم زیر پایت
وقتی که رود اشک ها جاریست یعنی
داری نگاهم می کنی تو با رضایت
قربان لطفت ، آفتاب مهربانم!
تنها نه من ، ذرات عالم جان فدایت
من دوستت دارم رضا جان تا همیشه
من دوستت دارم رضاجان بی نهایت
ای کاش می شد تا مرا هم از سر لطف
روزی بخوانی شاعرت ... یانه!..گدایت...
#هادی_قاسمی
#امام_رضا_علیه_السلام
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
در کوچه بود جسم امام جوان، جواد؟
یا بام، شاخه بود و گُلش بر زمین فتاد
ملعون دهر، داد به معصوم عصر، زهر
بس اُمّفَضل داشت به اِبنالرّضا عِناد
این جسم سبز بوی گل سرخ میدهد
دست که داد دستهگل فاطمی به باد؟
شد کوچههای شهر پر از عطر و بوی گل
گویی فتاده باغ گلی روی دوش باد
گه نام باب برد و گهی آب آب کرد
لبتشنه داد جان و جوابش کسی نداد
آن کس که اَنُفس از نَفس او نَفس گرفت
زد همچنان نفس نفس و از نفس فتاد
#علی_انسانی
#شهادت_امام_جواد_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
فرقی ندارد از چه نژاد و چه فرقهایم
با عشق تو همیشه دل ما مؤید است
جاریست سُکر واعتَصِمُوا... لا تَفَرَّقُوا...
بعد از تو این جنون دمادم که ممتد است...
ای زندگی ما همه حال و هوای تو!
حال تو مبدأ است و هوای تو مقصد است...
ماندهست رد پای تو بین زمین و عرش
باران بوسههاست که در رفت و آمد است
دل را سپردهایم به عشقش که قرنهاست
بنیانگذار وحدت دلها محمد است
#رضا_نیکوکار
#ولادت_پیامبر_اعظم_ص
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
تو آمدی و در رحمت خدا وا بود
و غرق نور، زمین، بلکه آسمانها بود
بهار بود و ربیعش از آن جهت خواندند
که این سلالهای از شاخسار طوبی بود
در آسمانِ شب مکّه، قدسیان گفتند
خدا، ستارۀ احمد چقدر زیبا بود
گرفت نور تو جغرافیای عالم را
شب ولادت خورشیدِ عالمآرا بود
زمین زمین همه میسوخت در لهیب گناه
و ذات پاک تو از هر بدی مبرّا بود...
از آسمانها بوی فرشته میبارید
شگفت واقعهای در تمام دنیا بود
ألَم یَجِدکَ فقیراً خدات روزی داد
ألَم یَجِدکَ یَتیماً خدات مأوا بود...
نیافرید جهان را مگر به خاطر تو
اگر که خلقت، منظور حقتعالی بود
عبور کردی از آفاق و انفسِ عالم
از آن مسیر که مسدود بر مسیحا بود
همای سدرهنشینِ مقام أو أدنی!
به کُنهِ جاه تو اندیشه را کجا جا بود؟
برای نافله وقتی قیام میبستی
بهشت، گوشۀ سجادۀ تو پیدا بود
چه آیه میخواندی که حجابها میرفت
و قفلهای جهان پیش روی تو وا بود
بنازم این همه شوکت که عبد درگاهت
ولیّ ایزد منّان، علیّ أعلا بود...
ز مکّه رفتی و تاریخ هم دگرگون شد
اگر که هجرت آن روز یک معمّا بود
فدای این همه مهر و عطوفت و رحمت
که در دقایق آخر تو را غم ما بود
زبان الکن ما بسته است در مدحش
«خروش»! این همه یک قطره پیش دریا بود
#عباس_شاهزیدی
#ولادت_پیامبر_اعظم_ص
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهرۀ عبدالله است؟
این چه نوریست که تاریکی شب را برده
دل مرد و زن اقوام عرب را برده
این چه نوریست که پر کرده همه دنیا را
راهی مکه نمودهست یهودیها را
جریان چیست؟ فقط اهل کتاب آگاهاند
همه انگشت به لب خیره به عبداللهاند
همه حیرت زده، نوری که معما شده است
چند وقتیست که در آمنه پیدا شده است
شور تا در دل انس و ملک و جن افتاد
چارده کنگره از کاخ مدائن افتاد
غیر از این هر خبری بود فراموش شد و
ناگهان آتش آتشکده خاموش شد و
طالع نیک امیران جهان بد افتاد
ته جام همهشان عکس محمد افتاد!
طفل همراه خودش بوی خوش گل آورد
مثنوی رام شد و رو به تغزل آورد
چهره آرام، زبان نرم، قدمها محکم
قامتی راست، تنی معتدل، ابرویی خم...
لب بالایی او آب بقاء کوثر
لب پایینی او آب حیات زمزم
دست، تفسیرگر خیرالامور اوسطها
آنچه کردهست کرامت نه زیاد است نه کم
چون «لما» زینت «لولاک خلقتُ الافلاک»
هم نگین است به انگشت فلک هم خاتم
دخترش از سه زن برتر عالم برتر
همسرش همرده با آسیه است و مریم...
هرچه گفتیم کم و منزلتش بیشتر است
پیش او خوارترین معجزه شقالقمر است
هرکه با نیتی از عشق محمد دم زد
«دست غیب آمد و بر سینۀ نامحرم زد»
محرم راز، علی باشد و باشد کافیست
جمع دست علی و دست محمد کافیست
و علی معنی «اکملت لکم دینکم» است
شاهد گفتۀ من خطبۀ غرّای خم است
منکران شاهد عینی غدیرند! دریغ
سند بیعت خود را بپذیرند؟! دریغ
باز از خصلت او با دگران میگوید
آنچه در باطن او دیده عیان میگوید
پیش پیری که به جنگاوریاش میبالد
از جوانمردی سردار جوان میگوید
«سود در حب علی است و زیان در بغضش»
با عرب باز هم از سود و زیان میگوید
حرف این است: «فهذا علیٌ مولاکم»
یک کلام است که با چند بیان می گوید...
#محمدحسین_ملکیان
#ولادت_پیامبر_اعظم_ص
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
...هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
یعنی آن قافله سالارِ سرآمد آمد
و چنین گفت خداوند: محمد آمد...
آنکه از خندۀ او باغ جنان میروید
«عالم پیر دگر باره جوان» میروید...
در تو دیدیم صفاخانۀ آگاهی را
آشکارایی اسرار هواللهی را
تو «اَلَم نَشرَح» یاری که تماشا داری
«آنچه خوبان همه دارند تو یکجا داری»
عشق در چشم تو این آینه را تک میدید
و در این پرده «رَفَعنا لَکَ ذِکرَک» میدید
عشق را در صدد نفی مَنات آوردی
مردگان را به سرآغاز حیات آوردی
و چنان ولوله در کوی حجاز افکندی
که جهان را به نگاهی به نماز افکندی
جهل و جادوی قبایل به فراموشی رفت
آتش مشعلۀ مرگ به خاموشی رفت
و زمین گفت: محمد! تو حیاتم دادی
«دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادی»
کیستی؟ ای همه سرها به فدای قدمت!
کیستی؟ ای سر من نذر حریم حرمت!
صبر در پیچ و خم حادثه، ایوب تو بود
یوسف از روز ازل در پی یعقوب تو بود
بارها در اُحد واقعه مجروح شدی
تو که بر کشتی دریای خدا نوح شدی...
خضر هم گوش به زیبایی پیغام تو کرد
«طی این مرحله با همرهی» نام تو کرد
#حامد_حسین_خانی
#ولادت_پیامبر_اعظم_ص
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
اى نفس صبحدم! دعاى که دارى؟
بوى خدا مىدهى، صفاى که دارى؟
عطر بهشتى، ز خاک پاى که دارى؟
مژده چه آوردى و براى که دارى؟
تا بفشانیم جان، تو را به خوش آمد
ماه ربیع است و نوبهار کرامت
ماه شکوفایى کمال و شهامت
در تن هستى دمید، روح سلامت
از برکات طلوع، روز امامت
باز گشودند باب لطف مجدّد
صبح دلان صبح صادق است ببینید
باغ بهشت از شقایق است ببینید
جلوهٔ ربالمشارق است ببینید
روز تجلّاى خالق است ببینید
وز رخ زیباى جعفر بن محمد...
نور ولایت دمیده از نظر او
چشمهٔ کوثر رهین چشم تر او
باقر دریاى علم و دین، پدر او
هم پدر او امام و هم پسر او
نور دل حیدر است و وارث احمد
نهضت علمى که آن امام به پا کرد
کارى چون خون سیدالشهدا کرد
از سر اسلام دست فتنه جدا کرد
آنچه رسالت به عهده داشت ادا کرد
شاهد حسن ازل نشست به مسند
گر همه عالم قلم به دست برآرند
تا به قیامت مدیح او، بنگارند
یک ز هزاران فضیلتش نشمارند
آن که به شاگردیاش چهار هزارند
جمله به فقه و کلام و فلسفه، ارشد
ز آن همه یک چند چهرههاى درخشان
عالم و آگاه در معارف قرآن
مؤمن طاق و هشام و جابر حیّان
زادهٔ مسلم، دگر مفضّل و صفوان
کان همه بودند چون زراره سرآمد...
من که به لب، نغمهٔ ثناى تو دارم
هر چه که دارم من از عطاى تو دارم
دست به زنجیرهٔ ولاى تو دارم
پاى به زنجیرم و هواى تو دارم
دست برون آور و بگیر مرا یَد...
#سیدرضا_مؤید
#ولادت_امام_صادق_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻫﺮ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﺸﻨﻪﺗﺮ ﻣﯽﮔﺸﺖ
ﭼﻮ ﺗﺎﻭﻟﯽ ﺯ ﻋﻄﺶ، ﺍﺯ ﺳﺮﺍﺏ ﺑﺮﻣﯽﮔﺸﺖ
هُبَل ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻪ ﺗﺎﺭﺍﺝِ بینواییها
ﻣﻨﺎﺕ ﻭ ﻻﺕ ﻭ ﻋُﺰﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﯾﯽﻫﺎ...
ﺗﻮ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺍﺩ ﻧﻮﯾﺪ
ﮐﻪ ﺑﺎ طلیعۀ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ، ﺯﺍﺩﻩ ﺷﺪ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ
ﺭﺳﯿﺪ ﻭ ﭘﺸﺖِ ﺍﺑﻮﺟﻬﻞِ ﺩﺷﺖِ ﺟﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﻨﺎﯼ ﺑﺘﮑﺪﻩ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺳﻬﻞ ﺷﮑﺴﺖ
ﻓﻘﻂ ﻧﻪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﺘﯽ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﮐﻪ ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻦ مدائن ﻫﺰﺍﺭ ﭼﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ
ﻧﺸﺴﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺎﻭﻩ ﺗﺎﻭﻝ ﺁﺏ
ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻩ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺪﻝ ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﺏ؟
ﺳﻤﺎﻭﻩ ﺑﺎ ﻟﺐ ﺗﺸﻨﻪ ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺷﻨﯿﺪ
ﻧﻮﯾﺪ ﺁﺏ ﺍﺯ آیینۀ ﺳﺮﺍﺏ ﺷﻨﯿﺪ
ﻣﺠﻮﺳﯿﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ
ﺑﻪ ﻣﺎﺗﻤﯽ ﮐﻪ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻣﺜﻞ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺁﺗﺶ؟
ﺑﯿﺎ ﺑﻪ کومۀ ﻭﺍﺩِﯼ ﺍﻟﻘُﺮﯼ ﻃﻮﺍﻑ ﮐﻨﯿﻢ
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺍﻭ ﺳﻔﺮ ﺍﺯ ﻗﺎﻑ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻗﺎﻑ ﮐﻨﯿﻢ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﻏﺎﺭ ﺣﺮﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ
ﻫﺰﺍﺭ ﺯﺧﻢ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺮ ﺩﻝِ ﺻﺒﻮﺭﺵ ﺑﻮﺩ...
ﮐﺴﯽ ﮐﻪ ﭘﺮﭼﻢ «ﻟﻮﻻﮎ» ﺑﺮ ﺟﺒﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ
ﺟﻮﺍﺯِ ﮐﺸﺘﻦ بتها ﺩﺭ ﺁﺳﺘﯿﻨﺶ ﺑﻮﺩ
ﭘﯿﻤﺒﺮﯼ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺣﻖ ﻣﻘﯿﻢ ﺷﻮﺩ
ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭۀ ﺩﺳﺘﺶ ﻗﻤﺮ ﺩﻭ ﻧﯿﻢ ﺷﻮﺩ
ﻧﺒﯽ ﺯ ﻫﯿﺒﺖ ﺟﺒﺮﯾﻞ، ﺳﻮﺧﺖ ﺩﺭ ﺗﺐ ﻋﺸﻖ
ﻧﺪﺍ ﺭﺳﯿﺪ: ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﻣﮑﺘﺐ ﻋﺸﻖ
ﺑﺨﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﺪﺍ، ﺍﯼ ﭘﯿﺎمآﻭﺭ ﺻﺒﺢ!
ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺑﺨﻮﺍﻥ، ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝ ﺩﻓﺘﺮ ﺻﺒﺢ...
ﺑﺴﯿﻂ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﺭﺍ ﺭﺯﻣﮕﺎﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮐﺮﺩ
ﺗﻤﺎﻡ ﻫﺴﺘﯽ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺪﺍﯼ ﻗﺮﺁﻥ ﮐﺮﺩ
ﺑﻪ ﮐﻮﻩ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮ؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ
ﺑﻪ ﻣﻮﺝ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﺯ ﺍﻭ بیقرارتر؟ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ...
ﺗﻮ ﺍﯼ حماسۀ ﺭﺍﻫﯽ ﮐﻪ ﺍﻭﻟﺶ ﮐﻮﭺ ﺍﺳﺖ!
ﺯﻣﺎﻥ ﺑﺪﻭﻥ ﺣﻀﻮﺭﺕ ﺗﺼﻮّﺭﯼ ﭘﻮﭺ ﺍﺳﺖ
ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﺎﺩﯾﻪ ﻟﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﺮ ﺗﻤﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻋﺰﻡ ﺗﻮ ﺍﻓﺘﺪ ﺑﻪ ﺧﺎﮎ، ﻗﺎﻣﺖ ﺟﻬﻞ...
ﻋﺼﺎﯼ ﻣﻌﺠﺰۀ ﺻﺪ ﮐﻠﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ
ﮐﻤﻨﺪِ ﻣﺤﮑﻢِ ﻋﺰﻣﯽ ﻋﻈﯿﻢ ﺩﺭ ﺩﺳﺘﺖ...
ﺑﻪ ﯾﻤﻦ ﺑﻌﺜﺖ ﺗﻮ ﺳﻘﻒِ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﻭﺍ ﺷﺪ
ﺣﻀﻮﺭ ﻓﻮﺝ ﻣﻼئک ﺑﻪ ﻏﺎﺭ ﭘﯿﺪﺍ ﺷﺪ
ﺗﻮ ﺳﺮ ﺭﺳﯿﺪﯼ ﻭ ﺍﺯ ﻋﺪﻝ، ﭘﺸﺖ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ
ﺑﻪ دستهای ﺗﻮ ﻣﺸﺖِ ﺩﺭﺷﺖِ ﻇﻠﻢ ﺷﮑﺴﺖ...
ﺗﻮ ﺩﺭ ﮔﻠﻮﯼ ﻋﻄﺸﻨﺎﮎِ ﺟﻬﻞ، ﺍﺩﺭﺍﮐﯽ
ﺗﻮ ﻣﺜﻞ آیۀ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﻣﻘﺪﺳﯽ، ﭘﺎﮐﯽ
ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﺣﺮﻑِ ﮐﻼﻣﺖ ﺣﻀﻮﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ
ﺩﺭ ﺁﯾﻪﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﻋﻄﺮِ ﻋﺒﻮﺭِ ﺗﻮ ﭘﯿﺪﺍﺳﺖ
ﺯ ﭼﺸﻤﻪ چشمۀ ﺍﻟﻬﺎﻡ، ﻫﺮﭼﻪ ﻧﻮﺷﯿﺪﯼ
ﺑﻪ ﮐﺎﻡ ﺗﺸﻨﻪﺩﻻﻥ ﻣﺜﻞ ﭼﺸﻤﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪﯼ
ﺯﻣﯿﻦ ﮐﻪ ﺗﺸﻨﻪﺗﺮﯾﻦ ﺑﻐﺾِ ﺑﻮﺳﻪﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﭼﻮ ﻓﺮﺷﯽ ﺍﺯ ﻋﻄﺶِ ﺑﻮﺳﻪ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﻮﺩ
ﺳﻔﯿﺮ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﻭﻗﺘﯽ ﺳﻔﺮ ﮐﻨﺪ ﺑﺎ ﺑﺎﺩ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﯽﻭﺯﺩ ﺍﺯ ﻻﺑﻪﻻﯼ گلها ﺑﺎﺩ
ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻧﺎﻡ ﺗﻮ ﺟﺎﺭﯼﺳﺖ ﺩﺭ ﺻﺤﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ
ﻫﻤﺎﺭﻩ ﺑﺎ ﻣﻨﯽ ﺍﯼ ﻋﻄﺮِ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭﯼ ﻋﺸﻖ!
ﺑﺪﺍﻥ، ﺑﻪ ﺫﻫﻦ ﻣﻦ ﺍﯼ ﯾﺎﺩِ ﺳﺒﺰِ ﺑﻮﺩﻥ ﻣﻦ!؟
ﻗﻠﻢ ﻗﻨﺎﺭﯼ ﮔﻨﮕﯽﺳﺖ ﺩﺭ ﺳﺮﻭﺩﻥِ ﻣﻦ
ﺑﮕﻮ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺳﺮﺍﯾﺪ ﺳﺮﺍﺏ، ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟
ﻣﮕﺮ ﺑﻪ ﻭﺍﮊﻩ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﯾﺨﺖ ﺁﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ؟
ﺗﻮ ﺍﯼ ﺭﺳﻮﻝِ ﺗﻌﻬّﺪ، ﺭﺳﺎﻟﺖِ ﻣﻮﻋﻮﺩ!
ﻗﺪﻭﻡِ ﻣﻘﺪﻡِ ﭘﺎﮐﺖ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﻭ ﻣﺴﻌﻮﺩ
ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺗﻮ ﺩﺍﺩ، ﺍﯼ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﺁﮔﺎﻩ!
ﻟِﻮﺍﯼ «ﺍﺷﻬﺪ ﺍﻥ ﺍﻟﻪ ﺍﻻ ﺍﻟﻠّﻪ»
ﮐﻨﻮﻥ ﮐﻪ ﻧﺒﺾ ﺯﻣﺎﻥ ﺩﺭ ﻣﺴﯿﺮ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
ﺑﮕﯿﺮ ﺩﺳﺖ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ، ﺍﺳﯿﺮِ ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮﺳﺖ
#غلامرضا_شکوهی
#ولادت_پیامبر_اعظم_ص
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
با نگاه روشنت پلک سحر وا میشود
تا تبسم میکنی خورشید پیدا میشود
خط به خطِ صفحۀ پیشانیات اشراقی است
صبح صادق در همین تصویر معنا میشود
فیلسوفان را اشارات تو عاشق میکند
آرزومند شفایت ابن سینا میشود
مست از یاقوت سرشار کلامت میشویم
با جواهرهای نابت، فقه پویا میشود
از نگاهت انبیا اعجاز را آموختند
هر که یک دم با تو بنشیند مسیحا میشود
تا غزل وصف تو باشد قابل تصدیق هست
شعرهای صادقانه بهترینها میشود
#محمدمهدی_خانمحمدی
#ولادت_امام_صادق_ع
🔹عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
این دشت پر از زمزمۀ سورۀ نور است
این ماه مدینهست که در حال عبور است
این ماه مدینهست که بر هودجی از نور
میآید و این خطه پر از شادی و شور است
گل میدمد از ششجهت جادۀ ساوه
این دشت سراسر همه وجد است و سرور است
تسبیحکنان است در این بادیه، هر سنگ
صحرا همه در جاذبۀ فیضِ حضور است
آواز صبوحی زده باران سحرگاه
هر لالۀ این باغ یکی جام طهور است
چاووش! صلایی بزن آهنگ پگاه است
ای قافله! بشتاب که قم چشم به راه است
چون از سفر آن محمل مأنوس برآید
بس لالۀ خوشرنگ به پابوس برآید
بر ساحت سجادۀ او جلوه به جلوه
«سُبّوح» گل افشاند و «قُدّوس» برآید
در مجلس فیضش چه اشارات لطیفی
از عالَم معقول به محسوس برآید
این ماه درخشنده چه ماهیست که هر صبح
خورشید پی دیدنش از طوس برآید
آیینه در آیینه از ایوان بلندش
صد باغ پر از جلوۀ طاووس برآید
این روضه، سرای کرم ماست، بیایید
ای اهل حرم! این حرم ماست، بیایید
درهای بهشت از ملکوت تو گشودهست
صد دستهگل از دست قنوت تو گشودهست
در حلقۀ نورانی گلهای سحرخیز
سجادۀ تسبیح سکوت تو گشودهست
گلدستۀ نور تو گواه است که تا عرش
ایوان جلال و جبروت تو گشودهست
در فصل دعا، دست نیاز گل مریم
بر خان کریمانۀ قوت تو گشودهست
هر آیهای از سورۀ نورانی کوثر
فصلی به مقامات ثبوت تو گشودهست
این آینه تصویر به تصویر شکفتهست
تصویر تو در آیۀ تطهیر شکفتهست
#زکریا_اخلاقی
#حضرت_معصومه_س
🔹عقیق شعر
@aghighpoem