eitaa logo
عقیق شعر
1.4هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
شب تا به سحر نماز می‌خواند علی با دیدۀ تر، نماز می‌خواند علی آن صبح که سجده‌گاه در خون غلتید گفتند: «مگر نماز می‌خواند علی؟» 🔹عقیق شعر @aghighpoem
گریه کن لؤلؤ و مرجان، که هوا دم کرده چاهِ کوفه عطشِ چشمۀ زمزم کرده ذوالفقاری‌ست که سر خم نکند پیشِ کسی پشتِ ابروی تو را خونِ جگر خم کرده شانه‌ای محرمِ غم نیست که این ابرِ حزین رو به چاه آورده، پشت به عالم کرده: «آه! ای چاه، به این قومِ وفادار بگو که علی خوبی در حقّ شما کم کرده؟» صبر کن صبر، علی! کرب‌وبلا نزدیک است مزدِ احسانِ تو را کوفه فراهم کرده مصحف این‌بار به شمشیر ورق خورد و علی ختمِ قرآنش را نذرِ محرّم کرده 🔹عقیق شعر @aghighpoem
جا مانده روی خاک صحرا رد پايت پيچيده در گوش شقايق‌ها صدايت آن‌قدر از هجران ياران سوختی تا اين داغ سنگين کرد از دنيا جدايت دنبال عاشورا دويدی روزها را آخر رسيدی به زمين کربلايت فکه برايت: نردبان آسمان‌ها يک جفت پوتين قديمی: بال‌هايت از سال‌های جنگ مینی منتظر بود تا خويش را روزی بيندازد به پايت چشمت منوّر شد به ديدار شهيدان ديدی خودت را گرم آغوشِ خدايت رفتی ولی فتح‌المبين‌ها هست در پیش مانده پس از تو بر زمين صدها روايت... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
🔹عقیق شعر @aghighpoem
امام، رو به رهایی… عمامه روی زمین قیامتی شده بعد از اقامه روی زمین خطوط آخرِ نهج البلاغه ریخت به خاک چکید خون خدا در ادامه روی زمین… خودت بگو! به که دل خوش کنند بعد از تو گرسنگان ”حجاز" و ”یمامه” روی زمین؟ زمان به خواب ببیند که باز امیرانی رقم زنند به رسم تو نامه روی زمین: ”مرا بس است همین یک دو قرص نان ز جهان مرا بس است همین یک دو جامه روی زمین…" تو رفته‌ای و زمین مانده‌است و ما اینک و میزهای پُر از بخشنامه… روی زمین 🔹عقیق شعر @aghighpoem
دلی برای سپردن به آن دیار نداشت برای لحظۀ رفتن دلش قرار نداشت امیر هیچ به‌جز زخم بی‌شمار نخورد امیر هیچ به‌جز درد بی‌شمار نداشت شبانه‌های علی مثل روز روشن بود اگر که پنجره‌ها پردۀ غبار نداشت نه در خیال خلافت که پیش چشمش این به قدر وصلۀ یک کفش اعتبار نداشت و کینه‌ها همه یک تیغ شد فرود آمد که چیز دیگری از کوفه انتظار نداشت 🔹عقیق شعر @aghighpoem
ناگهان در یک سحر ایمان خود را یافتم جان سپردم آن‌قدر، تا جان خود را یافتم سورۀ اخلاص را می‌خواستم پیدا كنم لای شب‌بوها، شبی، قرآن خود را یافتم.. یک شب «قدر» آسمان گل كرد در آیینه‌ام ذکر «یا منّان» و «یا رحمان» خود را یافتم ذكر می‌گفتم ولی حالی پریشان داشتم در شب «الغوث‌ها» درمان خود را یافتم شانه‌ام لرزید و برپا شد قیامت در دلم تا به سر قرآن گرفتم، جان خود را یافتم... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
18.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کیستی ای بی گمان ، علت خلق جهان شعر خوانی   در مدح و رثای 🔹عقیق شعر @aghighpoem
ای حرمت قبلۀ مراد قبایل! وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل عالمی از جلوه‌ات ز پای درآید گر فکنی پرده یک طرف ز شمایل... شوق وصال تو بال سالک عاشق معرفت تو کمال عارف واصل مست و خراب می تو عارف و عامی عاشق و دیوانۀ تو عاقل و جاهل سر به خط تیغ تو گذاشتن آسان پای کشیدن ز آستان تو مشکل مردنِ با توست زندگانیِ بر حق زندگیِ بی تو مردن است به باطل طاعتِ بی مهر تو بَتَر ز معاصی خصم تو را نیست بهره‌ای ز نوافل راه نبرده‌ست بر حقیقت توحید هر که نباشد به حق، به حقّ تو قائل... اوفتد از آسمان به خاک مذلّت هر که شود ذرّه‌ای ز مهر تو غافل ای که گواهی دهد به فضل تو قرآن مهر تو شد محور تمام فضائل... جان به تمنّای تو برون رود از تن مهر تو هرگز برون نمی‌رود از دل... پیر طریقت تویی قسم به حقیقت! بی‌تو کسی ره نبرده است به منزل موج ولای تو گر که دست نگیرد غرق گنه کی رسد ز توبه به ساحل؟... عدل الهی و روح نامتناهی باطن موّاج و ظاهر متعادل سرّ مگو، راز سر به مُهر خداوند فیض نخست، از نخست اسوۀ کامل جز تو که سر می‌دهد ندای «سَلُونی»؟ جز تو که آگه بوَد ز جمله مسائل؟... کس نکند جرأت مقابله با تو چون نگرد ذوالفقار را به مقابل پای تو پوید طریق خانۀ مسکین دست کریم تو می‌رود سوی سائل بس که کشیدی به دوش، بار ضعیفان شانۀ تو زخم شد ز بند حمایل دیدۀ تاریخ چون تو باز نیابد چرخ زند چرخ بی تو عاطل و باطل عمر تو یک عمره بود اوّل و آخر کعبه و مسجد تو را دو شاهد عادل آه! که با این همه فضیلت و پاکی سبّ تو می‌کرد خصم دون به محافل نان جوین تو تر به خون دلت بود شهد به کام تو، بود زهر هلاهل خار به چشم تو، استخوان به گلویت خون به دلت از جفای مردم جاهل... فرق عدالت به تیغ ظلم دو تا شد پایۀ دین شد در این میان، متزلزل کیستی؟ ای مهربانْ‌پدر! که به فرزند تا دم آخر کنی سفارش قاتل... 🔹عقیق شعر @aghighpoem
بگو به خواب که آید به چشم بیدارش دلا بسوز که مولا تمام شد کارش سریع‌تر بدنش را به خاک بسپارید که در بهشت، علی وعده کرده با یارش زمینیان غمیگین آسمانیان خوشحال که بیقراردلی می‌رسد به دلدارش برای دیدن دست کبود فاطمه‌اش به عرش رفته یدالله دست حق یارش خدا کند ز علی باز رو نگیرد؛ آه خدا کند برود ابر از شب تارش دوباره دست به پهلوی خود نگیرد کاش دوباره گل نکند کاش زخم مسمارش خلاصه باز علی جان دهد اگر آید دوباره فاطمهٔ زخمی‌اش به دیدارش علی که سیر شد از کوفه زینبش هم رفت چه کوفه‌ای که تمامی نداشت آزارش چه کوفه‌ای که دوباره کشاند زینب را نه بین مجلس تفسیر بین انظارش رواست کوفه خودش را فرو برد در خاک که رفت دختر غیرت میان بازارش گرفت كوفه كس و كار دخت حيدر را امان ز مردم نامرد بی کس و کارش 🔹عقیق شعر @aghighpoem
بخوان که اشک بریزم کمی به حال خودم دل شکستۀ من! ای شکسته بال خودم بخوان به لهجۀ اشک و بخوان به لحن سکوت چقدر خسته‌ام از لحن قیل و قال خودم اگر رسید صدایت به شور عشق بگو مرا رها نکند لحظه‌ای به حال خودم شب معاشقه قرآن به سر بگیر و بخوان که رزق گریه بگیرم برای سال خودم قرار بود من و تو به آسمان برسیم مرا ببخش که این‌گونه خود وبال خودم شبی به لطف علی می‌رسم به صحن نجف تمام عمر، خوشم با همین خیال خودم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگ‌دلی هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی مطلعُ الفجر شب قدر، سلام تو خوش است اُدخلوها بسلامٍ ابدیٍ ازلی اولین پرسش میثاق ازل را تو بپرس تا الستانه و مستانه بگوییم بلی همه قدقامتیان را به تماشا بنشان تا مؤذن بدهد مژدۀ خیر العملی ای خوشا امشب و بیداری و الغوث الغوث خوش‌ترش خواب تو را دیدن و بیدار دلی ای دریغا که شب قدر، علی را کشتند قدرنشناس‌ترین امت لات و هبلی کسی آن سوی حسینیّه نشسته‌ست هنوز همه رفتند، شب قدر تمام است؛ ولی، باز قرآن به سرش دارد و هی می‌گوید بحسین بن علیٍ بحسین بن علی 🔹عقیق شعر @aghighpoem