#عقیق_شعر
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
هان ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن
این میهمانی تو نه... مهمانی من است!
غرّه نشو به آنچه سرِ نیزه کردهای
اینها چراغهای چراغانی من است
هفتاد سر از این همه، با من برادرند
اما دو سر از این همه، قربانی من است
نذر من است و از پی احیای دین حق
خونِ دو چشم خانۀ بارانی من است
ایمن مباد از این همه مشعل، خزان تو
تا نوبت بهار گُلافشانی من است
ما را چو آفتاب به شامَت کشاندهای
اینک زمان قافلهگردانی من است...
#شب_چهارم_محرم
#جوانان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیهم
#مهدی_بهارلو
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
میبخشی اگر کم است اما بپذیر
این هم دو پسر تمام داراییِ من
#شب_چهارم_محرم
#جوانان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیهم
#صابره_سادات_موسوی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
دو تا نهال دو تا سرو ایستاده شدند
دو خوشه ی نرسیده دو جام باده شدند
مقام زینب کبری ببین که این دو پسر
فقط به خاطر مادر امامزاده شدند
تمام آبروی باغبان همین دو گلند
که در حفاظت از باغ استفاده شدند
به داست دایی اگر چه سوار اسب شدند
به دست نیزه و شمشیرها پیاده شدند
کنار اکبر و قاسم میان دارالحرب
دو طفل باعث تکمیل خانواده شدند
پیام غربت زینب شدند آن روزی
که سربریده نه چون نامه سرگشاده شدند
اگر چه سوم شعبان نشد محرم شد
به وقتش این دو به ارباب هدیه داده شدند
حلال زاده به دائیش می رود آخر
غریب وار اسیر حرام زاده شدند
#شب_چهارم_محرم
#جوانان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیهم
#سعید_پاشازاده
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
همان سروی که تندیس وقار و استقامت شد
وجودش شاه تیغی با صلابت در علامت شد
علی مرتضی در باطن و زهراست در ظاهر
ظهور آیه ی نوراست و مروارید عصمت شد
صحیح ترجمان رب خدرالقدس یعنی که
غبار چادر او موجب ایجاد خلقت شد
مفاتیح لبش غرق زیارتهای مأثوره است
قنوتش جلوه کرد و قبه ای از استجابت شد
غزل ها حُرّ توّابند و منبرها به استغفار
تمامش دون شأن زینب است آنچه روایت شد
دو فرزندش دم "یا نور" و "یا قدوس" او هستند
دو تا قرص قمر تقدیم خورشید امامت شد
به سوی ماه روی نیزه قامت بست عاشورا
چه خوشحال است تقدیم امامش این دو رکعت شد
دو تا فرزند اسماء و دو تا اسماء حسنایند
دو حرف از اسم اعظم که در این مقتل تلاوت شد
یکی پهلوش شد زخمی، یکی بازوش شد زخمی
مصیبت های پشت در، میان این دو قسمت شد
دو لاله یا دو ریحانه، دو کوه شانه در شانه
به روی خاک افتادند، یعنی که قیامت شد
محمد پاسبان پیکر زخمی عونش شد
محمد تا زمین افتاد جسم عون غارت شد
ملائک تا دم خیمه، خبر بردند با گریه
به روی بالها تشییع دو خورشید طلعت شد
ولی از خیمه ی چشمش نیامد اشک یک لحظه
میان خیمه ی خود باز مشغول عبادت شد
از اینکه در میان معرکه زهرا نشد او را
از اینکه جان نداده پای او، غرق خجالت شد
دو تا دلبند روی نیزه ها دارد ولی هر شب
هلال خویشتن را دید و مشغول زیارت شد
کسی که پرده دار محملش بودند مریم ها
حریمش هتک حرمت شد، گرفتار اسارت شد
#شب_چهارم_محرم
#جوانان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیهم
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها
#محسن_حنیفی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
دویدهایم که همراه کاروان باشیم
رسیدهایم که در جمع عاشقان باشیم
به شوق اوج گرفتن ستاره آمدهایم
که خاکبوس قدمهای آسمان باشیم
شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟
خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم
دو چشم حضرت مادر دو چشمه باران است
چگونه شاهد این درد بیکران باشیم؟
دویده در رگ ما خون جعفر طیّار
زمان آن شده تا عرش، پرزنان باشیم
دو بال سبز پریدن به اذن دست شماست
اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم
دو نوجوان فدایی، دو نوجوان شهید
همان که آرزوی مادر است، آن باشیم
#شب_چهارم_محرم
#جوانان_حضرت_زینب_سلام_الله_علیهم
#سیدمحمدجواد_شرافت
◾️عقیق شعر
@aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تیزر_برنامه
انگشت اشارت ما همان انگشت سوال است .
میپرسیم و در پی دانایی او کشف خواهیم کرد .
برنامه تلویزیونی #چاووش هرشب ساعت ۲۲:۳۰ از شبکه #چهار_سیما با اجرای #سید_محمد_جواد_شرافت.
تهیه شده در گروه ادب و هنر
@chavosh_tv4
#چاووش
#مجله_فرهنگی_چاووش
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
تهی ز خواری و خفت ، پر از وقار و فر است
که سرو هیبت جنگل ، هویت شجر است
همیشه سبز ، به یک رنگ و یک عقیده ، در او
چهار فصل پر از خَط و خال بی اثر است
برای او که تهی از تعلق است و هوس
چه غم ز مرگ؟ چه باک از هیاهوی تبر است؟
رها هراینه از ذوق و شوق دیده شدن
رها هراینه از بیمِ طعنه و تشر است
کشیده سر به فلک ، آسمان تراز است او
پریده را چه نیازی دگر به بال و پر است؟
ز خویش ساخته سرنیزه ای و جان بر کف
به شوق یاری حق خود سپاه یک نفره است
هماره سرو سراسر صلابت است و شکوه
کجاست آن که از این اقتدار بی خبر است؟
حبیب را چه بخوانم؟ که سرو را ماند
بسان خار و خسان نیست ، شیوه اش دگر است
حبیب را چه بگویم؟ که نام او گویاست
که او حبیبِ دل عترت پیامبر است
اگرچه پیر ، ولی خرم است و سرزنده
که پای تا به سر از عشق دوست شعله ور است
به انتظار نشستن کجا و مسلک عشق؟
ز شوق ، سر به بیابان گذاشتن هنر است
از آن دیار که کفتارها در آن جمع اند
کسی که بار ببست و گریخت شیر نر است
حبیب پیر طریقت ، حبیب مرشد راه
چُنان که در شب تاریک فتنه ها قمر است
حبیب آمد و دشت بلا شهادت داد
که سن و سال بهانه ست ، صحبت از جگر است
خیال دخت علی را به ورطه راحت کرد
چو عرضه داشت یلان را چه باکی از خطر است؟
در این مسیر چه “عسر” و چه “یسر” فرقی نیست
که من اراده ام از کوه استوار تر است
به هر دری زده ام تا به نینوا برسم
حبیب در پی مرگ است اگر که در به در است
کدام مرگ؟ نه آن مرگ مبتذل ، نه فنا
کدام مرگ؟ همان که سعادت بشر است
قسم به خون خدا خون پرخروش مرا
به هر زمین دگر ریختند اگر هدر است
به حشر معذرت از مادرت چه سود مرا؟
به هر طریق ، اگر جان به در برم ضرر است
چگونه پشت کنم بر حبیب خیرالانام؟
خدا گواست که خصمش بشر نه ، بلکه شر است
غمت مباد از این قلت و از آن کثرت
عزیز فاطمه را جسم و جان ما سپر است
فتاد از نفس اما ز چشم مولا نه…
که دوست آن طرف معرکه نظاره گر است
فِتاد از نفس اما ز چشم مولا نه…
اگرچه دیده خورشید از آنچه دیده تر است
فتاد از نفس اما به نفس غالب شد
شکست ظاهر قصه ست، باطنش ظفر است
فتاد از نفس ، از بس که زخم خورد ، اما
غم حسین ، از این زخم ها کشنده تر است
به خون محاسن خود را خضاب کرد حبیب
همان خضاب که تا روز حشر جلوه گر است
دگر از او چه بگویم؟ به قول اهل نظر
سر است سرو و سرآمد ، که گفته بی ثمر است؟
#شب_چهارم_محرم
#اصحاب_الحسین_علیهم_السلام
#حبیب_بن_مظاهر_علیه_السلام
#سید_جعفر_حیدری
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
تیر میآمد ز هر سو، ایستاد امّا سعید
گفت درس عاشقی را این چنین با ما سعید
تیر میآمد ز هر سو بیمحابا میگرفت
تیرها را با سر و با قلب و دست و پا سعید
سینهاش آماج تیغ و نیزه بود، اما نبود
در دلش دردی به جز تنهایی مولا، سعید
تا نماز عشق در میدانِ خون برپا شود
داد جانش را هزاران بار بی پروا سعید
بر زمین افتاد؟ نه، کوچید سمت آسمان
با پرستوهای سرخ ظهر عاشورا سعید
در جواب این وفاداری، امامش مژده داد:
پیش روی من تویی در جنت الاعلی سعید
#شب_چهارم_محرم
#اصحاب_الحسین_علیهم_السلام
#سعید_بن_مسلم_علیه_السالام
#اعظم_سعادتمند
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
از جنس حیدر است رجزها که از بر است
با یا علی همیشه دهانش معطر است
در وصف او کتاب فراوان نوشتهاند
دیگر نوشتهاند که این مرد، دیگر است
در آسیاب کوفه نکردهست مو سفید
او پیرِ پای منبر اولاد حیدر است
بر دست اگر که نیزه بگیرند، سربلند
در دست اگر که تیغ بگیرند، او سر است
با سنگ و تیر و نیزه و شمشیر آمدند
حق داشتند، جبههیشان نابرابر است!
تیغ از غلاف خویش اگر در بیاورد
تنها خودش به منزلهی چند لشکر است
با تیغ در غلاف، به میدان قدم گذاشت
گفت آنکه پای پس کشد از مرد کمتر است
حاشا نفس نفس بزند پیر کارزار!
اینها نفس نفس که نه، ذکر مکرر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
دیدند شیر معرکه دیگر کبوتر است...
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
معلوم بود فکر لب خشک اصغر است
وقتی حبیب روی دو زانوی خود نشست
پیچید بوی سیب... وَ این بیت آخر است
#شب_چهارم_محرم
#اصحاب_الحسین_علیهم_السلام
#حبیب_بن_مظاهر_علیه_السلام
#محمد_حسین_ملکیان
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
از آسمان چهارم، مسیح میبارد
چقدر منتظر رعدِ آسمان من است!
برو که پیکر مصلوب و بیسرت مادر!
در امتداد مسیرِ خدا، نشان من است
به کف بگیر سرت را برای یاری عشق
سرت مقدمهٔ سرخ داستان من است
نماز آخر خود را اقامه کن در خون
برو که بدرقهات نغمهٔ اذان من است
اگرچه بعد تو صحراست خانهام امّا
چه باک؟ زینب کبری همآشیان من است
#شب_چهارم_محرم
#اصحاب_الحسین_علیهم_السلام
#وهب_بن_عبدالله
#سیدمحمد_بابامیری
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
زهیر باش دلم! تا به کربلا برسی
به کاروان شهیدان نینوا برسی
امام پیک فرستاده در پیات، برخیز!
در انتظار جوابت نشسته... تا برسی
چه شام باشی و کوفه، چه کربلا ای دل!
مقیم عشق که باشی به مقتدا برسی
زهیر باش! بزن خیمه در جوار امام
که عاشقانه به آن متن ماجرا برسی
مرید حضرت ارباب باش و عاشق باش!
که در مقام ارادت به مدعا برسی
تمام خاک جهان کربلاست، پس بشتاب
درست در وسط آتش بلا برسی
زهیر باش دلم! با یزیدِ نفس بجنگ!
که تا به اجر شهیدان نینوا برسی
#اصحاب_الحسین_علیهم_السلام
#زهیر_بن_قین
#مریم_سقلاطونی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
هدایت شده از عقیق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرت که به عزای تو نشست از آن روز
نقش حُر اصل همه تعزیه گردانی هاست ...
#به_گواهی_آه
بخش سوم
شعر خوانی #محمدعلی_کردی در رثای #حضرت_حُر_ع
▪️عقیق شعر
@aghighpoem
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مردان زره به قامت مردانه بسته اند
این نو جنون کیست که با پیرهن دوید ...؟
شعرخوانی #هادی_جانفدا
در رثای #حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
عصر شعر #غریب_مهربان
این عصر شعر به همت موسسه فرهنگی #عقیق و با مشارکت سازمان #اوج در کافه نخلستان این سازمان برگزار شد
https://aghigh.ir/fa/news/123721
▪️عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
دردم، ز کودکی است که با روی هم چو ماه
آمد برون، به یاری آن شاه بی سپاه
بی تاب چون دل از بر زینب فرار کرد
آمد چو طفل اشک روان، در کنار شاه
کای عمّ تاج دار، به خاک از چه خفتهای؟
برخیز از آفتاب بیا تا به خیمه گاه
نشنیدهای مگر سخن عمه را چو من؟
تنها ز خیمه آمدهای نزد این سپاه
هر کس که آب خواست دهندش به تیغ، آب
باز گرد سوی خیمه و آب از کسی مخواه
میگفت و میگریست، که دژخیمی از ستیز
تیغی حواله کرد به آن ماه دین پناه
آن طفل، دست خویش سپر کرد پیش تیغ
دست اوفتاد از تن معصوم بی گناه
بیدست، جان سپرد به دامان عم خویش
چون ماهیِ به لجّهی خون مانده در شناه
میداد جان به دامن شاه الغیاث گوی
میکرد شاه تشنه به حیرت بر او نگاه
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#وصال_شیرازی
◾️عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
شب پنجم که می رسد از راه
روضه را غرق آه باید خواند
از یتیم حسن که می گوییم
روضه ی قتلگاه باید خواند
روز آخر نیامده است اما
روضه رفته است داخل گودال
مثل مرغی که بال او کنده است
حسنی زاده می زند پر و بال
لحظه آخر است و این میدان
گرچه مرد نبرد می خواهد
حسنی زاده ! پیش عمه بمان
بعد از این ، خیمه مرد می خواهد
حیف از آن دست حیف از آن بازو
دست خود را به تیغ نسپاری
پیش زینب بمان که بعد عمو
علم و مشک را تو برداری
پیش زینب بمان که می ترسم
روضه ی پشت در شود تکرار
مادرم بازوی کبودی داشت
دست خود را به تیغها نسپار
شیر اگر بچه باز هم شیر است
آن شغال زبون نفهمیده
اینکه دست تو را ز تن انداخت
دست عباس دیده ترسیده
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#محسن_ناصحی
◾️عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
پروانه شد تا شعلهور سازد پرش را
پیچید در شوق شهادت باورش را
داغ گلویش تازه شد از قحطی آب
وقتی به خنجر داد زخم حنجرش را...
با رود جاری کرد در دشتی عطشناک
آن دستهای کوچک و نامآورش را
تا لحظهای دیگر عمویش زنده باشد
انداخت بر وی، کودکانه پیکرش را
با کاروان، بعد از غروب سرخ خورشید
بر نیزه میبردند در غربت سرش را!
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#حیدر_منصوری
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبداللَه در جبههٔ نور آمده بود؟
کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود
یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود
یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود
باغبان در ورق چهرهٔ گرمازدهاش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود
صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود
بیکلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت
بسکه از تاب تجلّی به سرور آمده بود
قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی
به تماشای کلیم اللَه و طور آمده بود
به طواف حرم عشق ز آغوش حرم
دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود
عجب از این همه مستی چو برادر را دید
که چهها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود
طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان
آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود
بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ
نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود
دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد
طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود
گرچه لبتشنه به دامان امامت جان داد
بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#سیدرضا_مؤید
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
گـذرِ ثانیه هـا هر چه جلوتر می رفت
بیشتر بینِ حرم حوصله اش سر می رفت
بُغض می كرد یتیمانه به خود می پیچید
در عسل خواستن آری به برادر می رفت
تا دلِ عمّه شود نرم بـه هـر در مـی زد
با گلِ اشك به پا بوسیِ مـعجر می رفـت
دیـد از دور كه سر نیزه عمـو را انداخت
مثـلِ اِسپند به دلسوزیِ مَجمر مـی رفت
دیـد از دور كه یـوسف ز نـفس افتاد و
پنجه ی گرگ به پیراهنِ او وَر می رفـت
رو به گـودالِ بلا از حـرم افتـاد به راه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
دید یـك دشت پِـیِ كُشتـنِ او آمـاده
تیر و سر نیزه و سنگ از همه سو آمـاده
دید راضی است به معراجِ شهادت برسد
مطمئن است و به خون كرده وضو آماده
آه، با كُندهی زانو به رویِ سینـه نشست
چنگ انـداختـه در طرّهی مو، آمـاده
هیچكس نیست كه پایش به سویِ قبله كِشد
ایـن جـگر سوخته افتاده بـه رو آمـاده
ترسشان ریـخته و گـرمِ تعـارف شده اند
خنـجـر آمـاده و گـودیِ گلـو آمـاده
بازویـش شـد سپرِ تیـغ و به لـب وا اُمّاه
یـازده سـاله چه مـردی شده مـاشاءالله
زخـم راهِ نفسِ آیـنـه در چنگ گرفت
درد پیچید و تنش نبضِ هماهنـگ گرفت
استخوان خُرد ترك، دست شد آویز به پوست
آه از این صحنه ی جانسوز دلِ سنگ گرفت
گوهـرش را وسـطِ معـركه ی تاخت و تاز
به رویِ سینه ی پا خوردهی خود تنگ گرفت
با پدر بود در آغوشِ پُر از مِـهـرِ عـمـو
مزدِ مشتاقیِ خود خوب از این جنگ گرفت
بـاز تیر و گلـو و طفل به یـك پلك زدن
باز هم چهره ی خورشید ز خون رنگ گرفت
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#علیرضا_شریف
▪️عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
میگفت من دست از حسینم برندارم
اِلا شود بازویم از خون وضو، تر
میگفت ای شمشیرها دستم مگیرید
مرگ ار جگر دارد بیاید روبهروتر!
میگفت و با دست عمویش عهد میبست
چشم زمین از حسرت این گفتگو، تر
وای آن گلوی ناز، سیراب عطش بود
شد عاقبت از دست آن صاحب سبو، تر
آنجا حسین افتاد و اینجا كودكی ناز
افتاد در دست یزیدی تندخوتر...
در عالم ای شمشیرها پیدا نكردید
آیا كسی نزد خدا با آبروتر؟!
#شب_پنجم_محرم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_علیه_السلام
#عبدالحمید_رحمانیان
▪️عقیق شعر
@aghighpoem
هدایت شده از عقیق
32.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هیهات ز عقلی که نشد کرب و بلایی
دیوانه شو و دم به دم از عشق بگو عشق
شعر خوانی #مهدی_جهاندار با موضوع
#فداییان_راه_سیدالشهدا_علیه_السلام
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
تا لالهگون شود کفنم بیشتر زدند
از قصد روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود
گفتم که زادهی حسنم بیشتر زدند
این ضربهها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی وبر دهنم بیشتر زدند
از جنس شیشه بود مگر استخوان من
دیدند خوب میشِکَنم بیشتر زدند
میخواستند از نظر عمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
تا از گلم گلاب غلیظی در آوردند
با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند
دیدند پا ز درد روی خاک میکِشم
در حال دست و پا زدنم بیشتر زدند
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#عباس_احمدی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
دلا لبریز از بغض جمل شد
شعار دشمنش خیرالعمل شد
تموم دشت دوره ش کرده بودن
تنش از زخم، کندوی عسل شد
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#مسعود_یوسف_پور
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
این گلِ تر ز چه باغیست که لب خشکیدهست؟
نو شکفتهست و به هر غنچه لبش خندیدهست
روبرو همچو دو مصراع، دو ابرویش بین
شاه بیت است و حق از شعر حسن بگزیدهست
دید چون مشتریاش ماه شب چاردهم
«سیزده بار زمین دور قدش گردیدهست»
عازم بزم وصال است، و حسن نیست دریغ!
تا که در حُسن ببیند چه بساطی چیدهست
سیزده آیه فقط سورۀ عمرش دارد
نام اخلاص بر این سوره، وفا بخشیدهست
حسرتِ پاش به چشمان رکاب است هنوز
این نهالیست که بر سرو، قدش بالیدهست
سینه شد مجمر و اسپند، ز دل، مادر ریخت
تا «قیامت قد» خود دید کفن پوشیدهست
گفت شرمنده احسان عمویم همه عمر
او که پیش از پسر خویش مرا بوسیدهست
تن چاکش به حرم برد عمو، عمه بگفت:
خشک آن دست که این لالۀ تر را چیدهست
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#علی_انسانی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست
یک بیت ناب خواند که نرخ عسل شکست
فرزند آن بزرگ که پشت جمل شکست
پروانۀ رها شده از پیرهن شدهست
او بیقرار لحظۀ فردا شدن شدهست
بر لب گلایه داشت که افتادم از نفس
بیتاب و بیقرار، سراسیمه چون جرس
سهم من از بهار فقط دیدن است و بس؟
بگذار تا رها شوم از بند این قفس
جز دست خط یار به دستم بهانه نیست
خطی که کوفی است ولی کوفیانه نیست
گویی سپردهاند به یعقوب، جامه را
پر کرد از آن معطر یکریز، شامه را
میخواند از نگاه ترش آن چکامه را
هفت آسمان قریب به مضمون نامه را
این چند سطر را ننوشتم، گریستم
باشد برای آن لحظاتی که نیستم
آورده است نامه برایت، کبوترم
اینک کبوترم به فدایت، برادرم
دلواپسم برای تو ای نیم دیگرم
جز پارههای دل چه دلیلی بیاورم
آهنگ واژهها دل از او برد ناگهان
برگشت چند صفحه به ماقبل داستان
یادش به خیر، دست کریمانهای که داشت
سر میگذاشتیم به آن شانهای که داشت
یک شهر بود در صف پیمانهای که داشت
همواره باز بود درِ خانهای که داشت
هرچند خانه بود برایش صف مصاف
جز او کدام امام زره بسته در طواف
اینک دلم به یاد برادر گرفته است
شاعر از او بخوان که دلم پر گرفته است
آن شعر را که قیمتِ دیگر گرفته است
شعری که چشم حضرت مادر گرفته است
«از تاب رفت و طشت طلب کرد و ناله کرد
وآن تشت را ز خون جگر باغ لاله کرد»
اینک برو که در دل تنگت قرار نیست
خورشید هم چنان که تویی آشکار نیست
راهی برای لشکر شب جز فرار نیست
پس چیست ابروانت اگر ذوالفقار نیست؟
مبهوت گامهاش، مقدسترین ذوات
میرفت و رفتنش متشابه به محکمات
بغض عمو درون گلو بیصدا شکست
باران سنگ بود و سبو بیصدا شکست
او سنگ خورد سنگ، عمو بیصدا شکست
در ازدحام هلهله او... بیصدا شکست
این شعر ادامه داشت اگر گریه میگذاشت...
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#سیدحمیدرضا_برقعی
▪️عقیق شعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
شور و شوقم را ببین، یاور نمی خواهی
عمو؟
اکبری یک ذره کوچکتر نمی خواهی عمو؟
خواهشم را رد نکن من تازه دامادم ولی
با عسل در دست من ساغر نمی خواهی عمو؟
تاب دوریِ مرا اینجا دل پاکت نداشت
قاسمت را پیش خود آن ور نمی خواهی عمو؟
چهره ی زهرایی ام زیباست اما یک رجز
روز آخر با دم حیدر نمی خواهی عمو؟
شال بر دوش و گریبان باز و صورت قرص ماه
در میان کربلا محشر نمی خواهی عمو؟
وقت رفتن تو مگر با یاد زهرا مادرت
بر فراز نیزه هجده سر نمی خواهی عمو؟
پیکرم شاید سم این اسب ها را خسته کرد
یک فدایی این دم آخر نمی خواهی عمو؟
دامنت امروز یک باغ پر از گُل شد بیا
روی این دامن گلی پرپر نمی خواهی عمو؟
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#قاسم_صرافان
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
دستخطی دارد و آسوده حالش کرده است
شوق جان دادن رها از هر ملالش کرده است
تا نقاب از رو بگیرد زاده ی شیر جمل
لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است
در خیال خام آخر می دهد سر را به باد
هر که از غفلت نظر بر سن و سالش کرده است
درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت
مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است
جسم خاکی دست و پاگیر است وقت پر زدن
اشتیاقی ، دست و بالش را وبالش کرده است
چشم شور تیغ و نیزه قامتش را زخم زد
تیر در چله چه با این خط و خالش کرده است
استخوان سینه اش با کینه از هم باز شد
این جدایی ها مهیای وصالش کرده است
گرچه عطشان است اما زخم های پیکرش
دشت را سیراب از خون زلالش کرده است
آه از آن ساعت که آن صورت به خاک افتاد آه
رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است
کوه می آید ولی دستی گرفته بر کمر
داغ تو ای ماه چون اکبر هلالش کرده است
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#هادے_ملک_پور
◾️عقیقشعر
@aghighpoem