eitaa logo
عقیق شعر
1.5هزار دنبال‌کننده
234 عکس
92 ویدیو
0 فایل
کانال ویژه شعر آیینی سایت عقیق ارتباط با ادمین @haadipoem
مشاهده در ایتا
دانلود
اشعار ولادت امام زین العابدین (ع) http://l1l.ir/4-2n
بسته‌ست همه پنجره‌ها رو به نگاهم چندی‌ست که گم‌گشتۀ در نیمۀ راهم حس می‌کنم آیینۀ‌ من تیره و تار است بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است از بس که مناجات سحر را نسرودم سجادۀ‌ بارانی خود را نگشودم پای سخن عشق دلم را ننشاندم یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم ای کاش کمی کم کنم این فاصله‌ها را با خمسه‌عشر طی کنم این مرحله‌ها را بر آن شده‌ام تا که صدایت کنم امشب تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب ای زینت تسبیح و دعا زمزمه‌هایت در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟ اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه‌ست جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت در پردۀ‌ عشاق تو یک گوشه نشسته‌ست صد حنجره داوود در آغوش صدایت از بس که ملک دور و برت پر زده گشته‌ست «پیراهن افلاک پر از عطر عبایت» تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم عالم شده سجاده و افتاده به پایت 🔹عقیق شعر @aghighpoem
چشمان منتظر خورشید، با خنده‌های تو می‌خندد آه ای تبسم روحانی، هستی به پای تو می‌خندد با واژه‌های گل و لبخند، دارد لب پدرت پیوند باران بوسه که می‌گیرد، بابا برای تو می‌خندد بانوی شهر خدا حالا، در بر گرفته مسیحش را دستان منتظر باران، با ربنای تو می‌خندد می‌آیی از گل و فروردین، از نص واقعه‌ای شیرین آری صحیفۀ هفت اقلیم، با هر دعای تو می‌خندد ای پیر وصل مناجاتی، ای آنکه قبلۀ حاجاتی در هر فراز مناجاتت، گویی خدای تو می‌خندد ای روح سجده! دل محراب، در حسرت قدمت بی‌تاب آری نسیم اجابت در، زلف رهای تو می‌خندد هرچند اهل زمین بودم، هرچند خاک‌نشین بودم هربار گریه شدم دیدم، دست عطای تو می‌خندد یک‌بار دیگر از این کوچه، مثل نسیم گذر کردی در صحن سینۀ مشتاقم، عطر عبای تو می‌خندد این شعر هجرت من بوده، از مروه‌ای نفس آلوده در چشم‌های زلال بيت، دارد صفای تو می‌خندد 🔹عقیق شعر @aghighpoem
الا که نور و صفا آفتاب از تو گرفت ستاره سرعت سِیْر و شتاب از تو گرفت به جلوه‌های جمال تو ماه خیره شده‌ست شکوه وحی در آیینه‌ات ذخیره شده‌ست تو عطر گلشن یاسین، شکوفهٔ یاسی تو با پیامبر عشق، «اَشبَهُ النّاسی» نگاه گرم تو باغ بنفشه‌کاری بود در آبشار صدای تو، وحی جاری بود کسی به جز تو کجا حُسنِ مهرپرور داشت ملاحتی که تو داری فقط پیمبر داشت... الا که سروِ خرامان‌تر از تو، باغ ندید کسی که روی تو را دید، درد و داغ ندید تو بازتاب سپهر چهار معصومی تو سایه‌پرور مهر چهار معصومی تجلّیات یقینت به اوج می‌زد اوج امید در دل و جان تو موج می‌زد موج ظهور و جلوهٔ ایمان مطلق از تو خوش است ترنم «اَ وَ لَسنا عَلَی الحَق» از تو خوش است همین که منطق تو منطق رسول خداست حساب حُسن تو از دیگران همیشه جداست بلاغت از سخنت می‌چکد، گلاب صفت و گرمی از نفست خیزد، آفتاب صفت کسی به کوی وفا چون تو راست قامت نیست که قامتی که تو داری کم از قیامت نیست حسین محو تماشای راه رفتن توست مرو که خون تماشاییان به گردن توست... الا که گردش تو در مدار حق‌طلبی‌ست تو زمزمی و جهان در کمال تشنه‌لبی‌ست تبارک اللَّه از آن خلقت پیمبروار که حسن خلق تو آیینهٔ خصال نبی‌ست بگو جمال جمیل تو را نگاه کند کسی که عاشق روی پیمبر عربی‌ست شجاعت تو علی‌گونه بود روز نبرد شهامت تو نشانِ نماز نیمه‌شبی‌ست به عزت تو و گل‌های کربلا سوگند که خال کنج لبت مُهر هاشمی نَسبی‌ست «هزار مرتبه شُستم دهان به مشک و گلاب هنوز نام تو بردن نشان بی‌ادبی‌ست» قسم به آینه‌ها نور مشرقینی تو سفیر عشق، علی اکبر حسینی تو 🔹عقیق شعر @aghighpoem
باید که تن از راحت ایام گرفتن دل را، ز صنم‌خانۀ اوهام گرفتن ناکام شد آن‌کس که به یک عمر ندانست از ساغر دنیا نتوان کام گرفتن از تیر و کمان اجلت نیست رهایی هر گور نشانی‌ست ز بهرام گرفتن... تا چند سرا از قفس دام گزیدن؟ تا چند سراغ هوس خام گرفتن؟ ای دل بطلب وعده دیدار که زیباست آرام دل از یارِ دلارام گرفتن فرمود که باید دل از این دام گرفتن عبرت ز دغل‌کاری ایام گرفتن فرمود بترسید که رایج شود این‌بار مروان شدن و مردِ خدا نام گرفتن از مثل یزید آیۀ تطهیر شنیدن از آل‌امیه خطِ اسلام گرفتن از خدعۀ دشمن بهراسید، روا نیست پیغام به او دادن و پیغام گرفتن باید به شب میکدۀ شوق، رسیدن از جام شهادت میِ گُلفام گرفتن قربانی جان را به منا بدرقه گفتن این‌‌گونه ز تن جامۀ احرام گرفتن یا همره سردار حسین همدانی امضای بهشت از سفرِ شام گرفتن یا مثل حبیب و وهب و عابس و عباس با سوختنِ جان و تن آرام گرفتن پروانه علی‌اکبرِ مولاست که آموخت با شمع سحر بالِ سرانجام گرفتن اظهار عطش کرد پسر تا بتواند از کوثر لب‌های پدر کام گرفتن فرمود مخواه آب که دیگر شده نزدیک از دست رسول دو سرا جام گرفتن خیزید و به صیاد بگویید روا نیست مرغانِ حرم را به چنین دام گرفتن می‌خواست پدر فدیه و قربانی حج را با جان جوانان خود انجام گرفتن این وعدۀ وصل است که هر آینه باید با وصلت این فاصله فرجام گرفتن برخیز بسیجی صف اعزام شلوغ است سخت است کمی برگۀ اعزام گرفتن 🔹عقیق شعر @aghighpoem
اشعار ولادت حضرت علی اکبر (ع) 👇 yon.ir/wBx5a
شاه امروز آفریده شاهکار دیگری احتیاجی نیست بعد از این به یار دیگری لشکر ارباب میگیرد وقار دیگری مرتضی باید بسازد ذوالفقار دیگری بیشتر امشب شب خوشحالی سقا شده چونکه حالا یک نفر مثل خودش پیدا شده او برای زینب کبری رکاب آورده است عمه زینب هم برای او نقاب آورده است هدیه ای را هم برایش بوتراب آورده است مرکبی در شان پیغمبر....عقاب آورده است نیست جایی خوش قدو بالاتر از این آینه ام لیلا تکیه زد بر جایگاه آمنه از فراز خانه اش نور کرامت می گذشت قدر او که هیچ قدش از قیامت می گذشت غرق در ذات خدا بود از علامت می گذشت بود در شانش ولیکن از امامت می گذشت شیر دارد بی امان با شیر بازی می کند تا که اکبر با عمو شمشیر بازی می کند پهن کرد از دست خود بر خواهرش سجاده ای بعد پیغمبر به او دل داده هر دل داده ای ای فقیران سفره دارد ، سفره آماده ای اوست آقا زاده ام آن هم چه آقا زاده ای در مقام او جهانی بانگ یا هو می زند وقت مدحش ناصرالدین شاه زانو می زند وقت معراجش رسول و وقت خیبر مرتضی بین خانه چون پیمبر ؛ بین لشکر مرتضی سر ، رسول الله هست و هست پیکر مرتضی نیمی از پیکر نبی و نیم دیگر مرتضی دست هایش چون که بر هم سخت محکم می شود باز هم عید غدیر خم مجسم می شود مثل مادر آسمان ها را تماشا میکند آسمان در گیسویش خورشید پیدا می کند کیست این آقا که مارا نیز آقا می کند خواهر کوچکترش هم کار زهرا می کند صاحب بالاترین عنوان و منصب می شود شانه ی او تکیه گاه عمه زینب می شود کعبه از شش گوشه ارباب کم می آورد نام او افلاک را زیر قدم می آورد صحبت از شش گوشه شد ؛حرفی که غم می آورد بازهم دارد مرا سمت حرم می آورد هرچه باداباد من این روزها لیلایی ام هرکه جایی را پسندد من که پایین پایی ام مرهمی بعد ازتو برداغ پدر پیدا نشد خواست برخیزد حسین بن علی از جا نشد خواست جسمت را بگیرد در بغل اما نشد آخرش هم پیکر تو در عبایش جا نشد داد زد بابای پیرت ، آه زینب ، اکبرم.. ای جوانان بنی هاشم بیایید از حرم 🔹عقیق شعر @aghighpoem
ای که در سورۀ تبسم خود لطف «وَالشَّمس» و «وَالقَمَر» داری نوری از آفتاب روشن‌تر، رویی از ماه خوب‌تر داری تو کدامین گلی که دیدن، تو صلواتی محمدی دارد چقدر بر بهشت چهرهٔ خود رنگ و بوی پیامبر داری هجرتت از مدینه شد آغاز، مکه هم شاهد سلوک تو بود کربلا، کوفه، شام حیران‌اند، تا کجاها سر سفر داری باوری سرخ بود و جاری شد «اَوَلَسْنا عَلَی الحَق» از لب تو چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری با لب تشنه بودی و می‌سوخت در تب کربلا پر جبریل وقت معراج شد چه معراجی، ای که از زخم بال و پر داری از میان تمام اهل جهان، عرشِ پایینِ پا نصیب تو شد عشق می‌داند و ادب که چقدر شوق پابوسی پدر داری شوق پابوسی تو را داریم، حسرت آن ضریح شش‌گوشه گوشه‌چشمی، عنایتی، لطفی، تو که از حال ما خبر داری در مدیح تو از مدایح تو، یا علی هر چه بیشتر گفتیم با نگاهی پر از عطش دیدیم حُسن ناگفته بیشتر داری 🔹عقیق شعر @aghighpoem
در شباهت به نظر نفسِ پیمبر شده است بی‌جهت نیست که اسمش علی اکبر شده است چه بگویم من از آن ذات که ممسوسِ خداست اکبر است و صفت اکبر، مخصوصِ خداست حرکات و سکنات و وجناتش طاها مادرش آمنه بوده‌ست مگر یا لیلا؟ با همه، خُلقِ عظیمش سرِ احسان دارد این پیمبر چقدر تازه مسلمان دارد ماه عالم شده از دیدن رویش سرمست «پیرهن‌چاک و غزل‌خوان و صراحی در دست» سنگ در دستش از اعجاز، قمر می‌گردد گر به خورشید بگوید نرو، برمی‌گردد جان علی، جسم نبی، جلوۀ کوثر بوده سرّ لولاک، از اول علی اکبر بوده هر زمان عطر حضورش به هوا برمی‌خواست نفس پنج تن آل عبا برمی‌خواست ذاتش آیینه در آیینه پیمبر گشته بارها از شب معراجِ خودش برگشته... بی نقاب آمدنش پیش عمو دیدنی است به اباالفضل قسم قامت او دیدنی است چه بگویم من از آن سروِ خرامانِ بهشت حرف حق را قلم خواجۀ شیراز نوشت: «شاه شمشادقدان، خسرو شیرین‌دهنان که به مژگان شکند قلب همه صف‌شکنان» زلفش آن‌روز که در دست نسیم افتاده سمت و سو داده به تحریر مؤذن‌زاده کربلا هم عطشش چندبرابر شده بود تشنۀ صوت اذان علی اکبر شده بود أشهدُ أنّ... به این مرد ولی باید گفت اشهدُ أنّ علی بعدِ علی باید گفت جلوی چشم پدر، رد شدنش را عشق است أشهدُ أنّ محمّد شدنش را عشق است باد آورده به همراه، شمیم صلوات می‌وزد بر سر کوی تو نسیم صلوات ابر رحمت تویی و تشنۀ الطافِ تو دشت مشک از چشمۀ چشمان تو پر برمی‌گشت کیستی ای که پیمبر شدی از کل جهات باز هم بر گل روی علی اکبر صلوات چشم دنیا به تنت جامۀ احسان دیده‌ست حسنی بودن تو بر چه کسی پوشیده‌ست؟... می‌شود صید نگاهت دل میدان حتی باز شد روی تو آغوش بیابان حتی رفتی آن‌گونه که شد دشت پر از عطر تنت کربلا رنگ گرفت از نفس پیرهنت ذات تو گرچه خلاصه شدۀ پنج تن است بعد تو دشت پر از عطر حسین و حسن است بیشتر ریخت بهم رفتن تو قاسم را کشت داغ تو جوانان بنی‌هاشم را 🔹عقیق شعر @aghighpoem
شیر، دارد بی امان باشیر بازی می کند تا که اکبر با عمو شمشیر بازی می کند 🔹عقیق شعر @aghighpoem
هدایت شده از عقیق شعر
اشعار ولادت حضرت علی اکبر (ع) 👇 yon.ir/wBx5a
...هر کوچه و هر خانه‌ای از عطر، چو باغی‌ست در سینهٔ هر اهل دل و دلشده داغی‌ست آویخته بر سر درِ هر خانه چراغی‌ست بر هر لبی از موعد و موعود، سراغی‌ست از شوق، همه رو به سوی میکده دارند یاری ز سفر، سوی وطن آمده دارند کی یار سفر کردهٔ ما از سفر آید بعد از شبِ دیجورِ محبان، سحر آید از باب صفا، قبلهٔ ما کی به در آید بی‌بال و پران را پر و بالی دگر آید کی پرده گشاید ز رخ آن روی گشاده کز رخ کند از اسب، دو صد شاه، پیاده ای عطر بهشت از رخ تو ای گل نرگس ای روشنی محفل و ای رونق مجلس ای راز غمت درس مدرّس به مدارس تو منعم کل هستی و ما فرقهٔ مفلِس جز تو، به زمان نیست کسی مصلح و صاحب یا مهدیِ بِن عسکری ای حاضر غائب! تو در پی خود، قافله در قافله داری در سلسلهٔ زلف، دو صد سلسله داری با آن‌که خود از منتظرانت گله داری سوگند به آن اشک که در نافله داری با یک نگه خود مس ما را تو طلا کن آن چشم که روی تو ببیند تو عطا کن ای گمشدهٔ مردم عالم به کجایی؟ کی از مه رخسارهٔ خود پرده گشایی؟ ما ریزه‌خوریم و تو ولی‌نعمت مایی هر جمعه همه چشم به راهیم بیایی یک پرتو از آن چاردهم لمعه نیامد بیش از ده و یک قرن شد، آن جمعه نیامد... بشکسته ببین سنگ گنه بال و پر از ما کس نیست در این قافله، وامانده‌تر از ما ما بی‌خبریم از تو و تو باخبر از ما ما منتظِر و خونْ دلت ای منتظَر از ما ما شب‌زده‌ایم و تو همان صبح سپیدی تنها تو پناهی، تو نویدی، تو امیدی عشق ابدی و ازلی با تو بیاید شادی ز جهان رفته، ولی با تو بیاید آرامش بین‌المللی با تو بیاید ای عِدلِ علی! عَدلِ علی با تو بیاید عمری‌ست که در بوتهٔ عشقت به‌گدازیم هر کس به کسی نازد و ما هم به تو نازیم هرچند که ما بهره‌ور از فیض حضوریم داریم حضور تو و مشتاق ظهوریم نزدیک تو بر مایی و ماییم که دوریم با دیدهٔ آلوده چه بینیم؟ که کوریم در کوه و بیابان ز چه رو دربدری تو؟ هم منتظِر مایی و هم منتظَری تو... @ShereHeyat 🔹عقیق شعر @aghighpoem