#عقیق_شعر
چه پای آبله خیزی، چه مرکبی و چه راهی
مهار ناقه نیفتد به دست شمر الهی
به خفتگان همه رو نیزه میزدند که برخیز
دریغ و درد چه راه بلند و شام سیاهی
به غیر سایه ی سرنیزه ها و خار مغیلان
برای طفل سه ساله نبود پشت و پناهی
اسیر بود امامی که کائنات اسیرش
اسیر بود چنان که به سینه سلسله آهی
به پاره پارهی معجر، مخدرات مکدر
خدا کند که ندوزند اهل شام نگاهی
گرفت سکه ولی نیزه را...خلاصه بگویم
ندیده شام دوروتر ز مردهای سپاهی
به چوب خشک، لبی را یزید بست که از خاک
محال بود نروید پی دعاش گیاهی
بدا به شعر که میخواند فی البداهه و میریخت
شراب بر سر پاک بلند مرتبه شاهی...
#شب_دوم_محرم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#مسعود_یوسف_پور
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
من ندانم چه حساب است، بیا برگردیم
که دلم در تب و تاب است؛ بیا برگردیم
نام این دشت زد آتش به غم آباد دلم
این چه خاک است؟ چه آب است؟ بیا برگردیم
جلوه ی روی تو در مردمک چشم من است
تا که این عکس به قاب است، بیا برگردیم
نکند بی تو از این معرکه برگردم من
هجر، سرگرم شتاب است، بیا برگردیم
بین اینان که ز صخره دلشان سنگ تر است
سنگ بر آینه باب است، بیا برگردیم
ما همه تشنه ی دیدار تو و طرح عطش
نقشه اش نقش بر آب است، بیا یرگردیم
دخترت چشم به من دارد و گوید: عمّه
تا عمو پا به رکاب است، بیا برگردیم
دوش در گوش دلم خواند رفیقی بیتی
با ردیفی که چه ناب است: بیا برگردیم
طاقت تیر ندارد گلوی اصغر تو
تا در آغوش رباب است، بیا برگردیم
#شب_دوم_محرم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#جواد_هاشمی_تربت
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
عباس آمدهاست و علی اکبر آمدهاست
وقتی رباب هست، علی اصغر آمدهاست
جمعند خانواده زهرا کنار هم
اینجا برادریاست که با خواهر آمدهاست
یکسو رسیده لشکری از کوفه (سیهزار)
یکسو عزیز فاطمه بیلشکر آمدهاست
صفین دیدهاند که با دیدن حسین
آه از نهاد این همه لشکر برآمدهاست
اکبر رسید و دشمنش از روی بهت گفت:
«ایمان بیاورید که پیغمبر آمدهاست!»
حرف از فدک که نه؛ سخن از غصب مهریهاست!
با بچههای فاطمه، آبآور آمدهاست
گیرم فرات بخل کند، چشم ما که هست
رودی کشیدهایم که از کوثر آمدهاست
زینب پیاده شد، وسط دشت رفت و گفت:
«اینجا چقدر خار مغیلان درآمدهاست»
شاید به شام میرسد این ره که هر زنی
در این مسیر با دو سه تا معجر آمدهاست...
#شب_دوم_محرم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#محسن_ناصحی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
علت اين حج ناتمام بزرگ است
از طرفي هم سپاه شام بزرگ است
بغض فرو خورده ي امام بزرگ است
پشت سر كاروانش آب نپاشيد
آه نمك بر دل كباب نپاشيد
ماند، وگفتند حاضر است كه باشد
رفت، وگفتند عابر است كه باشد
گريه ندارد مسافر است كه باشد
آب نپاشيد مي رود كه نيايد
دل به بيابان تشنه زد كه نيايد
رفت و پي اش آمدند نامه رسان ها
باز همان وعده ها و خط و نشان ها
كندي شمشيرها و نيش زبان ها
آب نباشيد كه به آب نياز است
كوفه اگر مقصد است راه دراز است!
قافله اي مي رسد غبار ندارد
قافله سالار آن قرار ندارد
از همه يك جور انتظار ندارد
هركسي از بين راه، راه جدا كرد
گاه به او دل سپرد گاه جدا كرد
صلح كه هرگز! جهاد هم برسد هيچ
لشگر ابن زياد هم برسد هيچ
اين كه نسيم است، باد هم برسد هيچ
آب نريزيد، جام ها پر خون است
عقل نشسته، ميانه دار جنون است
نسبت اين دو سپاه، يك به هزار است
مشك هنوز آنطرف به دست سوار است
با ترك لب چقدر مثل انار است
از سر مشكش عمو ولي نگذشته
آب هنوز از سر علي نگذشته
دشت پر از بوي نافه مي شود امروز
گرگ از آهو كلافه مي شود امروز
بر هنر عشق اضافه مي شود امروز
اين سر آزاد عشق بود كه افتاد
در سر ما باد عشق بود كه افتاد
سوختنِ در چرا به چشم نيامد؟
خطبه ي حيدر چرا به چشم نيامد؟
گريه ي اصغر چرا به چشم نيامد؟
پاسخ چندين هزار مسئله سرخ است
آب بريزيد دست حرمله سرخ است
#شب_دوم_محرم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#محمد_حسین_ملکیان
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
کاروان، کاروان شورآور
کاروان، اشتیاق، سرتاسر
همه در حالت سفر از خود
همه بیتاب چون نسیم سحر
همه دلباخته چو پروانه
همه بر پای شمع، خاکستر
پدران از تبار ابراهیم
مادران از قبیلهٔ هاجر
عارفانِ قبیلهٔ عرفات
شاعران عشیرهٔ مشعر..
سروهایی به قامت طوبی
چشمههایی به پاکی کوثر
همرکاب حماسههای عظیم
در گذر از هزار و یک معبر
در دل و جانِ كاروان اکنون
میتپد این نهیب، این باور:
نكند شوكران شود معروف!
نكند نردبان شود منكر!
مرحبا بر سلالهٔ زهرا
هان! «فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَر»
::
میسزد حُسن مَطلعی دیگر
وقت وصف عقیله شد آخر
در نزولش ز منبر ناقه
خطبهخوانِ حماسه، آن خواهر
شد عصا، شانهٔ علیاكبر
پای عباس، پلهٔ منبر
سرزمین، سرزمین گلها بود
پهنهٔ عشق! وه چه پهناور!
::
شد پدیدار صحنهای دیگر
کشتی نوح بود و موج خطر
ناگهان در هجوم باد خزان
كنده شد برگههایی از دفتر!
کاش دستان باد میشد خشک
کاش میشد گلوی گلها تر!
كیست مردی كه میرود میدان
كه ندارد به جز خودش لشکر؟!
ترسم این داغ شعلهور گردد
مثل آتش که زیر خاکستر...
آه! از زین، روی زمین افتاد
پارهٔ جان احمد و حیدر
و زنی روی تل برای نبی
صحنه را میشود گزارشگر
كه ببین جای بوسههای شما
شده سرشار بوسهٔ خنجر!
میبَرَند از تن عزیز تو جان
میبُرَند از تن حسین تو سر
آن طرف صحنهٔ شگفتی هست
نه! بسی صحنه هست شرمآور
رفته از پای دختران خلخال!
رفته از دست مادران زیور!
::
كاروان میرود به كوفه و شام
کاروان میرود به مرز خطر
كاروان میرود ولی خالیست
جای عباس و قاسم و اكبر
کاروان جاری است در تاریخ
کاروان باقی است تا محشر...
#شب_دوم_محرم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#جواد_محمدزمانی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
این کاروان هفتاد و دو عشق آفرین دارد
از بهترین های دو عالم بهترین دارد
این شیرمردی که به گِرد شاه می گردد
با خود سفارش هایی از ام البنین دارد
زینب رسیده کربلا، دورش بنی هاشم
یعنی نگین اینجا رکابی از نگین دارد
نامحرمی هرگز ندیده سایه اش را هم
صدیقه ی صغری وقاری اینچنین دارد
حتی غبار راه روی چادرش ننشست
محمل حجابی از پر روح الامین دارد
این سو تمامی شان عزیز بن عزیز اما
آن سو سپاهی از لعین بن لعین دارد
تا می توانید اشک و آه و ناله بردارید
یک گوشه از صحرا کمان داری کمین دارد
غم نامه ی این قافله سربسته اش این است
خولی به همراه خودش یک خورجین دارد
#شب_دوم_محرم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#مرضیه_نعیم_امینی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
هدایت شده از عقیق
این قافله دارد به کجا میآید؟
به مهبط اشک انبیا میآید
این خاک پر از خاطره اشک علیست
این قافله سمت کربلا میآید...
#شب_دوم_محرم
#ورود_کاروان_به_کربلا
#سیدمهدیحسینیرکنآبادی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
من دختری دلسوزم و معصوم و بابایی
دورم هنوز از روز و شبهای شکوفایی
سنی ندارم، با عروسکها عجین هستم
شبها نمیخوابم بدون زنگ لالایی
دور از تو این شبها چهها دیدم، نمیدانی!
موی سفیدم را ببین از رنج تنهایی
چشمی که تا دیروز غرق شادمانی بود
آنقدر باریده، شده چشمان دریایی
دیروز پنهان بودهایم از چشم نامحرم
امروز گشته کاروان ما تماشایی
من که ندیدم مادرت را، عمه میگوید
پهلو و دست و صورتم گردیده زهرایی
آنقدر سنگین است دستان سنان، دیگر
رفته رمق از دست و از پایم توانایی
حالا که مهمان دارم و چیزی مهیا نیست
با جانم امشب میکنم از تو پذیرایی
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#نفیسه_سادات_موسوی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem
#عقیق_شعر
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...
قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
#شب_سوم_محرم
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#محمد_رسولی
◾️عقیقشعر
@aghighpoem