🕋🕋🕋شهادت امام موسى كاظم عليه السلام
احمد بن عبدالله قَرَوى از پدرش نقل كرده كه گفت: بر فَضْل بن رَبِيع وارد شدم در حالى كه بر بام خانهاش نشسته بود، به من گفت نزديك بيا، چون نزديك او رفتم گفت: از اين بالا ميان آن اتاق را نگاه كن، وقتى كه نگاه كردم سؤال كرد چه مى بينى؟ گفتم: ثَوْباً مَطْروحاً (لباسى را كه بر روى زمين انداخته شده است) گفت دوباره بهتر نگاه كن، چون با دقت نگاه كردم گفتم: گويامردى در حال سجده است، گفت او را مى شناسى، گفتم نه، گفت او مولاى توست، گفتم مولاى من كيست؟ گفت خودت را به جهالت مى زنى، او موسى بن جعفرعليه السلام است من شب و روز او را مراقبت مى كنم، هيچگاه او را جز در اين حالى كه مى بينى مشاهده نكردهام.
او نماز صبح را كه مى خواند تا هنگام طلوع خورشيد به تعقيب نماز مى پردازد، سپس به سجده مى رود و تا اذان ظهر سجدهاش را ادامه مى دهد و كسى را سفارش نموده كه چون از وقت اذان اطلاع حاصل كرد به او خبر دهد، آنگاه بر مىخيزد و بدون اينكه وضوى تازهاى بگيرد نماز مى خواند، و من مى فهمم كه و در سجده طولانى خود بخواب نرفته است و چون از نماز ظهر و عصر و نوافل و تعقيبات آن فارغ مى شود تا غروب در حال سجده است، سپس برمىخيزد و با همان وضوئى كه دارد نماز مغرب را مى خواند و چون نماز مغرب و عشاء و نوافل و تعقيبات آن را به جا آورد با غذاى مختصرى كه براى او مىآورند افطار مى كند، سپس تجديد وضو مى كند و بعد از آن سجدهاى به جا مىآورد و چون سر از سجده بر مى دارد استراحت كوتاه و خواب سبكى مى كند، سپس بر مى خيزد و دوباره وضو مى گيرد و به نماز مىايستد و تا طلوع فجر به نماز مشغول است، و چون غلامش به او وقت طلوع فجر را خبر مى دهد نماز صبح را به جا مىآورد و مدت يكسال است كه اين روش اوست.
روزى هارون الرشيد آمد نزد قبر رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم و عرض كرد من درباره موسى بن جعفرعليه السلام اراده كردهام او را زندانى كنم و از اين بابت معذرت مى خواهم، اين كار را براى اين است كه مى ترسم فتنه بر پا كند و خونهاى امت تو ريخته شود.
سپس فضل بن ربيع را فرستاد بدنبال امام موسى كاظم عليه السلام و آن حضرت نزد جد بزرگوار خود رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم نماز مى كرد، به امام اجازه ندادند كه نماز را تمام كند، در وسط نماز آن حضرت را گرفتند و كشيدند و از مسجد بيرون بردند، در ضمن بيرون بردن آن حضرت متوجه قبر رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم شد و عرض كرد يا رسول اللهصلى الله عليه وآله وسلم به تو شكايت مى كنم از اين امت بد كردار كه به اهل بيت تو چه مى كنند و مردم از هر طرف صدا به گريه و ناله و فغان بلند كردند، چون آن امام مظلوم را نزد هارون بردند، ناسزاى بسيارى به آن جناب گفت و دستور داد دو مَحْمَل ترتيب دادند براى آنكه كسى نداند آن حضرت را به كجا مى برند يكى را به سوى بصره و ديگرى را به بغداد و حضرت در آن محمل بود كه جانب بصره مى بردند و در زندان امير بصره زندانى شد و امير بصره در فرح و شادى به سر مى برد و روزى 2 بار در زندان را باز مى كرد يك نوبت براى وضو و نوبتى ديگر براى غذا
و مدت يكسال در حبس امير بصره بود و در اين مدت مكرّر هارون به او نوشت آن جناب را شهيد كند، ولى دوستانش او را از اين كار منع مى كردند و او جرأت اين كار را نداشت و براى هارون نوشت: من در حال موسى بن جعفرعليه السلام جستجو كردم به غير عبادت و بندگى و ذكر مناجات با خدا چيزى نديدم و نشنيدم و هرگز بر ضرر تو يا من يا شخصى ديگرى نفرين نكرد و پيوسته متوجه كار خود است، كسى را بفرست كه او را تحويل دهم در غير اين صورت او را رها مى كنم، يكى از جاسوسان امير بصره خبر داد كه من در ايامِ زندانى بودنِ امام موسى كاظمعليه السلام بسيار شنيدم آن جناب مى گفت، خدايا من پيوسته درخواست مى كردم كه جاى خلوتى با خيال راحتى به من روزى كنى، اكنون شكر مى كنم كه دعاى مرا مستجاب كردى.
چون نامه امير بصره به دست هارون رسيد امامعليه السلام را به زندان بغداد در نزد فضل بن ربيع منتقل كرد👇👇👇👇
👆👆👆👆شيخ صدوق از ثَوْبانى روايت كرده كه امام موسى كاظمعليه السلام بيش از 10 سال هر روز كه مى شد بعد از روشن شدن آفتاب به سجده مىرفت و مشغول دعا و تضرّع بود تا ظهر و در ايامى كه در زندان بود، گاهى هارون به زندان مىآمد و مى ديد كه لباسى بر زمين افتاده و از ربيع مى پرسيد اين لباس چيست در اينجا؟ ربيع مى گفت: اين لباس نيست بلكه موسى بن جعفرعليه السلام است و هر روز بعد از طلوع آفتاب به سجده مى رود تا ظهر هارون گفت: اَما اِنَّ هذَا مِنْ رُهْبانِ بِنى هاشِمٍ (همانا اين مرد از رهبانان و عابدان بنى هاشم است) قُلْتُ فَمالَكَ فَقَدْ ضَيَّقْتَ عَلَيْهِ فىِ الْحَبْسِ (ربيع گفت حال كه چنين است چرا او را در اين زندان تنگ جا دادهاى) قالَ هَيْهاتَ لا بُدَّ مِنْ ذَلِكَ (هارون گفت هيهات كه غير از اين چارهاى نيست)يعنى براى حفظ مقام و خلافتم و تا دولت من در كار است او بايد زندانى باشد.
وقتى كه امام موسى كاظم عليه السلام در بغداد بدستور هارون در زندان شخص به نام سِنْدى بن شاهِك بود، دستور داد تا امام را به شهادت برساند، سندى بن شاهك خرما را به زهرآلوده كرد و امام غريب و مظلوم را وادار كرد به خوردن خرماها و وقتى كه مطمئن شد كه خرماها را خورده است عدهاى از مردم سرشناس و قضات را دعوت كرد و امام عليه السلام را به نزد آنها آورد و گفت: مردم مى گويند موسى بن جعفرعليه السلام در تنگى و فشار است، شما شاهد باشيد كه حال او خوب است و حكومت او را اذيت و آزار نداده و بيمارى در بدن ندارد و كار را بر او تنگ نگرفتهايم.
امام عليه السلام فرمودند: اى جماعت، گواه باشيد كه 3 روز است كه اينها به من زهر مى دهند و ظاهر من صحيح و سالم است ولى زهر در داخل بدن من جاى گرفته است و در آخر امروز از شدت زهرى كه به من خورانيدهاند بدنم سرخ خواهم شد و فردا زرد شديد خواهم شد و روز سوم رنگم سفيد خواهد بود و به رحمت خداوندى واصل مى شوم، و چون روز سوم شد روح مقدسش به آسمان پرواز كرد و رو سفيد به رحمت الهى منتقل شد.
سندى بن شاهك بعد از شهادت امام عليه السلام فقهاء و بزرگان بغداد را حاضر كرد و بدن مطهر امامعليه السلام را بر روى پل بغداد گذاشت و روى مباركش را گشود و مردم را ندا كرد كه اين موسى بن جعفرعليه السلام است كه رافضىها (شيعيان) گمان مى كنند كه او نمى ميرد، ببينيد كه او رحلت كرده بيائيد و او را مشاهده كنيد كه اثر جراحت و زخم در بدن او نيست و هارون الرشيد در رحلت او هيچگونه تقصير و كوتاهى نداشته است مردم گروه گروه مىآمدند و روى مبارك آن حضرت را مى ديدندو می رفتند .
کتاب احادیث الطلاب ص 898
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🔵 علی بن یقطین و نارضایتی امام کاظم علیه السلام
روزی یکی از مومنین به نام ابراهیم جمال خواست نزد وزیر هارون الرشید – یعنی؛ علی بن یقطین – برود؛ و لیکن علی بن یقطین از پذیرش و ملاقات با ابراهیم امتناع ورزید.
پس از آن، ایام ذی الحجه فرا رسید و علی بن یقطین جهت انجام مناسک حج، عازم مدینه منوره و مکه معظمه گردید.
هنگامی که به مدینه رسید، خواست به زیارت و ملاقات حضرت ابوالحسن، امام موسی کاظم (ع) شرفیاب شود، همین که جلوی منزل حضرت رسید و اجازه ورود خواست، امام (ع) از پذیرش و ملاقات با او امتناع ورزید. روز دوم نیز علی بن یقطین آمد و اجازه ورود خواست؛ ولی حضرت باز هم نپذیرفت. پس به غلام حضرت گفت: به مولایم بگو که من از علاقه مندان مخلص شما هستم و این همه راه را برای زیارت شما آمده ام، گناه و خلاف من چیست، که مرا نمیپذیری؟ هنگامی که غلام، گفته علی بن یقطین را برای امام کاظم (ع) بازگو کرد، آن حضرت برایش چنین پیغام فرستاد: چون ملاقات با ابراهیم جمال – شتر چران – را نپذیرفتی، و تو دل او را شکستی و ناامیدش کردی و او از تو آزرده خاطر بازگشت.
و باید بدانی که خداوند هم اعمال تو را مقبول درگاهش قرار نخواهد داد؛ مگر آن که ابراهیم جمال از تو راضی و خوشنود گردد. علی بن یقطین به غلام گفت: به مولایم بگو: در این موقعیت چگونه ابراهیم را پیدا کنم؟ من در شهر مدینه هستم و او در شهر کوفه میباشد. و حضرت فرمود: هنگامی که شب فرا رسید، بدون آن که کسی مطلع شود، تنها به قبرستان بقیع برو، آن جا شتری آماده است، سوار آن شو و به کوفه برو.
علی بن یقطین طبق فرمان حضرت، شبانه وارد قبرستان بقیع شد و سوار بر شتر گردید و عازم کوفه شد؛ و در یک لحظه با طی الارض به شهر کوفه رسید و خود را جلوی درب منزل ابراهیم جمال دید، پس درب منزل را کوبید و گفت، من علی بن یقطین هستم.
ابراهیم جمال از درون خانه گفت: علی بن یقطین را با من چه کار است؟ و برای چه این جا آمده است؟! علی بن یقطین پاسخ داد: موضوع بسیار مهم است، و آن قدر اصرار ورزید تا آن که ابراهیم آمد و درب منزل را گشود و علی وارد منزل شد. همین که علی بن یقطین وارد منزل ابراهیم گشت، اظهار داشت: امام و مولایم، حضرت موسی بن جعفر (ع) از ملاقات با من خودداری نمود؛ مگر آن که تو از من راضی شوی و مرا مورد عفو و بخشش خود قرار بدهی.
ابراهیم ساربان گفت: خداوند از تو راضی باشد، علی پاسخ داد: رضایت خداوند نیز در خوشنودی تو است، و سپس افزود: اگر تو از من ناراحت نیستی و میخواهی خوشحال برگردم، باید پای خود را بر صورت من بگذاری. و با اصرار فراوان ابراهیم تقاضای او را پذیرفت؛ و آن گاه علی روی زمین خوابید و ابراهیم پای خود را روی صورت او گذاشت؛ سپس جانب دیگر صورتش بر خاک نهاد و گفت: طرف دیگر صورتم را نیز پایمال کن. و چون ابراهیم پای خود را بر صورت علی بن یقطین نهاد، علی به طور مکرر میگفت: خدایا، تو شاهد و گواه باش. پس از آن، از حضور ابراهیم خداحافظی نمود و چون به مدینه رسید و جلوی منزل امام موسی کاظم (ع) آمد، حضرت او را پذیرفت و به درون منزل راه یافت [۱] .
——————————————————
منابع:
[۱] الثاقب فی المناقب: ص ۴۵۸، ح ۳۸۶، عیون المعجزات: ص ۱۰۳،س ۲۰، بحار الانوار: ج ۴۸، ص ۸۵، ح105
🔴🔴🔴 مخاطب این پست تمام کسانی هستند که با مردم سر کار دارند!
همه مسئولان حکومتی !
از کارمندان جزء گرفته تا بالاترین رده های وزارتی وریاستی ومدیریتی ونمایندگان مجلس وقضات و...................
اگر به داد خلق الله نرسید وبه وظائفتان در قبال مردم عمل نکنید انتظار نداشته باشید امام زمان علیه السلام به شما محل بگذارد یا عنایتی داشته باشد!
اگر از چشم امام زمان علیه السلام افتادن برایتان ایجاد ناراحتی نمیکند برای این بیماری روحی فکری کنید والا بدا به حالتان!
اگر تا به حال طور دیگری عمل کرده اید توبه کنید تا دست اجل گریبانتان را نگرفته!
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
. 👇تقویم نجومی سه شنبه👇
👇👇👇 کانال عمومی 👇👇👇
🌏 تقویم همسران 🌍
(اولین و پرطرفدارترین مجموعه کانالهای تقویم نجومی)
@taghvimehamsaran
✴️ سه شنبه 👈 17 بهمن / دلو 1402
👈25 رجب 1445 👈 6 فوریه 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴 شهادت امام موسی بن جعفر علیه السلام " 183 هجری ".
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
📛صدقه اول صبح فراموش نگردد.
🚘مسافرت:سفر فایده ای ندارد و در صورت ضرورت همراه صدقه باشد.
💠حتما به کانال حرز ما سری بزنید.👇
@Herz_adiye_hamrah
👶مناسب زایمان و نوزاد عالم و دانا و نجیب و حاکم شود.
🤕 بیمار امروز زود خوب شود.
🔭 احکام نجوم .
🌗 امروز قمر در برج قوس و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر خوب نیست:
📛فروش حیوان.
📛فروش طلا و جواهرات.
📛قرض و وام گرفتن و دادن.
📛مسهل خوردن.
📛و نو نوار کردن و لباس نو پوشیدن خوب نیست.
📛نوشتن ادعیه احراز و نماز حرز و بستن آن خوب نیست.
👩❤️👨مباشرت. امشب شبِ چهارشنبه
مباشرت و عروسی مکروه است.
🔲 این اختیارات یک سوم مطالب سررسید تقویم همسران است مطالب بیشتر را در کتاب تقویم همسران مطالعه بفرمایید.
@taghvimehamsaran
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سروصورت)در این روز از ماه قمری ، خوب است. (ولی برای احترام انجام نشود)
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری ،باعث صفای خاطر می شود.
✂️ ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و در روایتی گوید باید بر هلاکت خود بترسد.
👕👚 دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست و شخص، از آن لباس خیری نخواهد دید( به روایتی آن لباس یا در آتش میسوزد یا سرقت شود و یا شخص، در آن لباس مرگش فرا رسد)(خرید لباس اشکال ندارد)(کسانی که شغلشان خیاطی است میتوانند در روزهای خوب بُرش بزنند و در روزهای دیگر ان را تکمیل کنند)
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تاعشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
⊰❀⊱━⊰﷽⊱═━━━━━━═━⊰❀⊱
🔰احڪــ🔎ــام نمــ📿ــاز
⁉️وظیفه کسی که آب یا چیزی که تیمم بر آن صحیح است در اختیار ندارد (فاقد الطهورین)، برای خواندن نماز واجب چیست؟🧐
✅ آیت الله نوری همدانی: به احتیاط مستحب نماز را بدون طهارت بخواند و به احتیاط واجب بعداً آن را قضا کند.
✅ آیات عظام امام خمینی، خویی، تبریزی، شبیری زنجانی، سیستانی، بهجت، وحید خراسانی: به احتیاط مستحب نماز را بدون طهارت بخواند و بعداً آن را قضا کند.
✅ آیت الله خامنه ای: به احتیاط واجب باید نماز را بدون طهارت بخواند و آن را قضا کند.
✅ آیات عظام صافی گلپایگانی، گلپایگانی، فاضل آیات عظام لنکرانی، مکارم شیرازی: به احتیاط واجب باید نماز را بدون طهارت بخواند و به فتوا آن را قضا کند.
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
◾️◾️◾️◾️حدیث 1208
اهمیت ندادن به حرف های مردم
3119 - قَالَ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عليه السلام: يا هِشامُ لَوْ كانَ فِى يَدِكَ جَوْزَةٌ، وَ قالَ النَّاسُ (فِى يَدِكَ) لُؤْلُؤَةٌ، ما كانَ يَنْفَعُكَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَ نَّها جَوْزَةٌ، وَ لَوْ كانَ فِى يَدِكَ لُؤْلُؤَةٌ، وَ قالَ النَّاسُ: اِنَّها جَوْزَةٌ ما ضَرَّكَ وَ اَنْتَ تَعْلَمُ اَ نَّها لُؤْلُؤَةٌ
اى هشام! اگر گردوئى در دست تو باشد و همه مردم بگويند مرواريد است نفعى به حال تو ندارد در حالى كه تو مى دانى كه گردو است، و اگر مرواريدى در دست تو باشد و مردم بگويند گردو است، به تو زيانى نمى رساند در حالى كه تو مى دانى كه مرواريد است.(يعنى مدح و ذم افراد نبايد در شخصيت تو اثر بگذارد در حالی خودت را بهتر از مردم می شناسی )
کتاب احادیث الطلاب ص 904
◾️◾️◾️◾️◾️◾️
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
💠 مطالبۀ قیمت روز بهای معامله
💬 سؤال: جنسی که به قیمت معین و نقدی فروخته شده و تحویل مشتری شده است، اگر خریدار بدون توافق قبلی، قیمت جنس را دو ماه بعد پرداخت کند، آیا می توان قیمت فعلی را مطالبه کرد؟
✅ جواب:
فروشنده نمی تواند قیمت روز جنس را مطالبه کند بلکه می تواند علاوه بر قیمت تعیین شده، تنها مقدار کاهش ارزش (تورم) آن را از مشتری مطالبه کند.
📚 پینوشت:
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
نشانههایی که به شما میگویند، عزتنفستان پایین است:
👈 مقصر نیستید اما مدام در حال عذرخواهی از زمین و زمانید.
👈 از نظر شما همه چیز به شانس بستگی دارد و همه موفقیتها و اتفافات خوب زندگیتان را فقط به شانس نسبت می دهید.
👈 از خود یا بدنتان متنفر هستید.
👈 فکر می کنید خوشحال کردن دیگران وظیفه شماست.
👈 بیش از اندازه به تایید انتخاب هایتان توسط دیگران اهمیت می دهید.
👈 از کسی متنفرید اما او را به مهمانی تان دعوت می کنید، یا کاری را نمی خواهید انجام دهید اما توانایی رد کردن آن را ندارید.
👈 نمیتوانید غذا انتخاب کنید. «چی میل داری؟ نمیدونم هرچی شما سفارش بدی!»، سناریوی رایجی است که طرف دوم آن معمولا فردی است که بهدلیل عزت نفس پایین از اتخاذ سادهترین تصمیمها نیز ترس و ابا دارد.
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
راز صله رحم و طول عمر
شعيب عقر قوفي مي گويد:
... من با يعقوب (اهل مغرب) كه براي زيارت به مكه آمده بود، محضر امام كاظم عليه السلام رسيديم. امام نگاهش كه به يعقوب افتاد، فرمود:
- اي يعقوب! تو ديروز به اينجا وارد شدي و ميان تو و برادرت اسحاق در فلان محل درگيري پيش آمد و كار به جايي رسيد كه همديگر را دشنام داديد. شما نبايد مرتكب كار زشت و قبيحي شويد. فحش دادن و ناسزا گفتن به برادران ديني، از آيين ما و پدران و نياكان ما بدور است و ما به هيچ يك از شيعيان خود اجازه نمي دهيم كه چنين رفتاري را داشته باشند. از خداي يگانه بپرهيز و تقوا داشته باش. اي يعقوب! به زودي مرگ بين تو و برادرت (به خاطر قطع رحم)، جدايي خواهد افكند.
برادرت اسحاق در همين سفر پيش از آنكه به نزد خانواده خود برگردد خواهد مرد و تو نيز از رفتارت پشيمان خواهي شد.
شما قطع رحم كرديد و نسبت به يكديگر قهر هستيد، بدين جهت خداوند عمر شما را كوتاه نمود.
يعقوب گفت: فدايت شوم! اجل من كي خواهد رسيد؟
امام فرمود: اجل تو نيز رسيده بود ولي چون تو در فلان منزل به عمه ات خدمت كردي و بواسطه هديه او را خوشحال نمودي، بخاطر اين صله رحم خداوند بيست سال بر عمر تو افزود.
شعيب مي گويد: پس از مدتي يعقوب را در مكه ديدم. احوالش را پرسيدم. او گفت:
- برادرم، همانطور كه امام عليه السلام گفصته بود، پيش از آنكه به خانه خود برسد وفات يافت و در همين راه به خاك سپرده شد.
احادیث الطلاب:
@ahadis_tollab
#تربیت_کودک
اگر فرزند با شخصيت ميخواهيد هرگز فراموش نكنيد كه با فرزندتان هميشه مشورت كنيد.
کودکان نیز مانند بزرگترها دوست دارند در امور مربوط به خودشان با آنها مشورت شود و آنان نیز نظر بدهند
نظرخواهی از کودک باعث میشود که این احساس در کودک رشد یابد که او نیز عضوی از خانواده است که دارای ارزش و منزلت بوده به طوریکه پدر و مادرش در امور منزل از او نظر خواهی میکنند.
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
● ساخت مسجد با قدمت ۴۰۰ سال با یک حبه انگور
حاج آقای قرائتی نقل میکند:
روزی به مسجدی رفتیم که امام مسجد دوست پدرم بود، گفت داستان بنا شدن این مسجد در این شهر قصه عجیبی دارد، برایتان تعریف کنم:
روزی شخص ثروتمندی یک من انگور میخرد و به خدمتکار خود میگوید انگور را به خانه ببر و به همسرم بده و به سر کسب و کاری که داشته میرود، بعدازظهر که از کارش به خانه برمیگردد به اهل و عیالش میگوید لطفا انگور را بیاور تا دورِهم با بچه ها انگور بخوریم.
همسرش باخنده میگوید:
من و فرزندانت همه انگور ها را خوردیم ،خیلی هم خوشمزه و شیرین بود...!
مرد با تعجب میگوید: تمامش را خوردید..؟!
زن لبخند دیگری میزند و میگوید: بله تمامش را.
مرد ناراحت شده میگوید:
یک من (سه کیلو) انگور خریدم یک حبه ی اون رو هم برای من نگذاشته اید؟! الان هم داری میخندی جالب است..!
خیلی ناراحت میشود و بعد از اندکی که به فکر فرو میرود...
ناگهان از جا برخواسته از خانه خارج میشود...
همسرش که از رفتارش شرمنده شده بود او را صدا میزند، ولی هیچ جوابی نمی شنود..
مرد ناراحت ولی متفکر میرود سراغ کسی که املاک خوبی در آن شهر داشته...
به او میگوید:
یک قطعه زمین میخواهم در یک جای این شهر که مردمش به مسجد نیاز داشته باشند وآن را نقدا خریداری میکند، سپس نزد معمار ساختمانی شهر رفته، و از او جهت ساخت و ساز دعوت بکار میکند و میگوید:
بی زحمت همراه من بیایید؛ او را با خود بر سر زمینی که خریده بود برده و به معمار میگوید:
میخواهم مسجدی برای اهل این محل بنا کنید و همین الان هم جلو چشمانم ساخت و ساز را شروع کنید..
معمار هم وقتی عجله مرد را می بیند تمام وسایل و کارگران را آورده و شروع کرد به کار کردن و ساخت مسجد میکند...
مرد ثروتمند وقتی از شروع کار مطمئن میشود به خانه برمیگردد.
همسرش به او میگوید:
کجا رفتی مرد...؟! چرا بی جواب چرا بی خبر؟!
مرد در جواب همسرش میگوید:
هیچ رفته بودم یک حبه انگور از یک من مالی که در این دنیا دارم برای سرای باقی خودم کنار بگذارم، و اگر همین الان هم بمیرم دیگر خیالم راحت است، که حداقل یک حبه انگور ذخیره دارم.
همسرش میگوید چطور؟ مگر چه شده؟ اگر بابت انگورها ناراحت شدید حق باشما بوده ما کملطفی کردیم معذرت میخواهم...
مرد با ناراحتی میگوید:
شما حتی با یک دانه از یک من انگور هم بیاد من نبودید و فراموشم کردید البته این خاصیت این دنیاست و تقصیر شما نیست.. جالب اینست که این اتفاق در صورتی افتاده که من هنوز بین شما زنده هستم، چگونه انتظار داشته باشم بعد از مرگم مرا بیاد بیاورید و برایم صدقه دهید؟!؟
وبعد قصه خرید زمین و ساخت مسجد را برای همسرش تعریف میکند....
امام جماعت تعریف میکرد که طبق این نقل مشهور بین مردم شهر الان چهارصد سال است که این مسجد بنا شده،
۴۰۰سال است این مسجد صدقه جاریه برای آن مرد میباشد ،چون از یک دانه انگور درس و عبرت گرفت..
ای انسان قبل از مرگ برای خود عمل خیر انجام بده و به انتظار کسی منشین که بعد از مرگت کار خیری برایت انجام دهد، محبوب ترین مردم تو را فراموش میکنند حتی اگر فرزندانت باشند.
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🌼نماز برای این است که شما را پرواز دهند!
✍️آیت الله بهاء الدینی (ره): نماز برای این است که شما را پرواز دهند! چه کنیم که میگوید ما اینجا میخواهیم مشغول چلوکبابمان باشیم؟ تو بالاتر از این حرفها هستی، تو باید از این پروازی که انبیا و اولیا و صلحا دارند، سهمی داشته باشی.
📚نردبان آسمان، اکبر اسدی، ص169
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب