✅ آخرین وصیت امام خمینی به خانواده اش چه بود؟
بعضى از بستگان حضرت امام، خاطرات واپسین روز حیات ایشان را اینگونه گفتند:
عصر همان روز (ارتحال) امام فرمود: به تمام اهل خانواده بگویید كه جمع شوند! همسر ایشان، فرزندان و نوهها كه آنجا حضور داشتند، اطراف تخت وى حلقه زدند و اطراف او جمع شدند.
امام به زحمت چشم خود را باز كرد. سخن گفتن برایش خیلى دشوار بود. اهلبیت خود را مخاطب قرار داد و فرمود: «یك جمله وصیت براى شما دارم».
همه چشمها خیره و گوشها تیز شده بودند كه امام در لحظههاى واپسین عمر و با این روز و حال، چه وصیتى دارد؟! امام گفت: «وصیت من به شما این است كه بكوشید #نافرمانى_خدا نكنید!»
بعد فرمود: «بروید؛ من خستهام و مىخواهم بخوابم.»
پارچه را روى صورتش كشید؛ خوابید و دیگر چیزى نگفت.
📚 سیری در ساحل، صفحه ۸۵-۸۷ . خاطره آیتالله مصباح یزدی. نقل از خبرگزاری فارس.
✍️ شرح: «#نافرمانی_خدا نکنید» یعنی از دستورات #واجب و #حرام خدا نافرمانی نکنید. یعنی #باتقوا شوید. این آخرین وصیت امام خمینی است.
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🌷 #تقوا را از کجا باید شروع کرد؟
✅ امام خامنه ای:
روايت دارد كه امير المؤمنين (عليه الصّلاة و السّلام) در بازار راه مى رفت؛ به خياطها كه مى رسيد، مى گفت: خياطها! از خدا بترسيد، درزها را نزديك هم بزنيد، كوكها را كوچك بزنيد و نخها را محكم انتخاب بكنيد. حالا خياطى مگر چقدر اهميت دارد؟ گيرم كه درز اين لباس، مثلًا بعد از چند ماه باز شد؛ دوباره چرخ مى كنيم. اين، يك نمونه است. از اينجا شروع كنيد و تا خياطت لباس انقلاب بر پيكر اين ملت برويد. اين كار، چقدر دقت و #تقوا لازم دارد و چقدر امام، بزرگ و #باتقوا بود. (29/ 06/ 1369)
✍️ شرح: #تقوا یعنی انجام #واجبات و ترک #محرمات
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🔸حضرت عیسی در محله مردگان
روزي حضرت عیسـی با اصـحاب خود از کنار روسـتایی می گذشت که دید اهل روستا و حیوانات آن همه مرده اند و بر زمین افتاده اند. حضرت عیسی (ع) فرمود: معلوم است که اینهـا با عـذاب الهی هلاك شـده انـد، زیرا اگر با مرگ طبیعی تـدریجاً مرده بودنـد، یکـدیگر را به خاك می سپردند.
اصـحاب گفتنـد: یا روح الله! از خدا بخواه اینها را زنده کند و علت عذابی را که آنها را به هلاکت رسانده، بیان کنند، تا ما از رفتاري که باعث عذاب آنها شده، دوري کنیم.
حضرت عیسی هم از خداوند خواست تا آنها را زنده کند. دستور آمد که: ای عیسی! آنان را صدا بزن.
حضـرت عیسی شبانگاه بالاي تپه اي رفت و صدا زد: اي اهل روستا!
یک نفر از آنها پاسخ داد: بله؛ اي روح خدا و ای کلمه خدا!
عیسی (ع) گفت: واي بر شما! شما چه گناهی کرده اید که این گونه گرفتار عذا خدا شده اید؟
او پاسخ داد: چهار چیز ما را گرفتار عذاب الهی نمود:
1️⃣ اطاعت از طاغوتها .
2️⃣ دلبستگی به دنیا و نترسیدن از خدا
3️⃣ مشغول شدن به آرزوهاي دور و دراز.
4️⃣ غفلت از دستورات خدا و سرگرم شدن به دنیا
عیسی (ع) پرسید: دلبستگی شما به دنیا چگونه بود؟
او گفت: ماننـد علاقه کودك به مـادرش. هر گـاه دنیـا به مـا رو می آورد، شاد می شـدیم و آنگاه که به ما پشت می کرد، غمگین می شدیم.
عیسی پرسید: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟
او گفت: ما از مطیع دستورات گنهکاران بودیم.
عیسی پرسید: سر انجام کار شما به کجا کشید؟
او گفت: شبی را با سرمستی به سر بردیم و صبح آن به هاویه افتادیم.
عیسی پرسید: هاویه چیست؟
او گفت: سجین است.
عیسی پرسید: سجین چیست؟
او گفت: کوههاي گداخته به آتش که تا روز قیامت بر سر ما شعله می کشد.
عیسی پرسید: وقتی به هلاکت رسیدید، چه گفتید و مأموران الهی به شما چه گفتند؟
او گفت: ما به آنها گفتیم مـا را به دنیـا برگردانیـد تا #دستورات خدا را انجام دهیم و با ترک #گناهان، #باتقوا شویم. اما به ما گفتند: شما دروغ می گوییـد!
عیسی از او پرسید: چه شد که کسی جز تو با من سخن نگفت؟
او گفت: ای روح الله ! دهان همه آنها با دهنه آتشین بسته شده و در چنگال فرشتگان خشن گرفتارند. من در دنیا با آنها زنـدگی می کردم ولی از آنها نبودم تا وقتی که عذاب الهی نازل شد و مرا نیز گرفت. اکنون به تار مویی در لبه جهنم آویزانم و نمی دانم به جهنم می افتم یا نجات پیدا می کنم.
عیسـی (ع) این بار به اصحابش رو کرد و فرمود: اي دوسـتان خدا! خوردن نان خشک با نمک زبر و خوابیدن در خرابه ها، اگر همراه با عافیت دنیا و آخرت باشد، بسـیار بهتر است.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 7، ص 222
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه
🌹 معیار ازدواج
مردى براى مشورت دربارۀ ازدواج دخترش نزد امام حسن مجتبی (ع) آمد.
امام به او فرمود: دخترت را به ازدواج یک جوان #باتقوا درآور. زیرا جوان #باتقوا اگر دخترت را دوست داشته باشد، به او احترام مى گذارد و اگر او را دوست نداشته باشد، به او ظلم نمی کند.
✍️ شرح: جوان #باتقوا کسی است که اهل انجام #واجبات و ترک #گناهان است و از آنجا که اهل گناه نیست و ظلم به دیگران، #گناه است، او به هیچ کس ظلم نمی کند. چه برسد به همسرش و لو او را دوست نداشته باشد. پس بهترین گزینه برای ازدواج است. معیار تشخیص فرد باتقوا برای ازدواج این است که واجبات اصلی مثل نماز، روزه و حجاب را رعایت کند.
📖 جاءَ رَجُلٌ إِلَى اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسْتَشِيرُهُ فِي تَزْوِيجِ اِبْنَتِهِ فَقَالَ زَوِّجْهَا مِنْ رَجُلٍ تَقِيٍّ فَإِنَّهُ إِنْ أَحَبَّهَا أَكْرَمَهَا وَ إِنْ أَبْغَضَهَا لَمْ يَظْلِمْهَا.
📚مكارم الاخلاق، ج 1 ص ۲۰۴
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه (154)
🌷 من یتق الله یجعل له مخرجا
دانیال پیامبر، پسر یتیمی بود که نه پدر داشت و نه مادر. پیرزنی از بنی اسرائیل سرپرستی او را به عهده گرفت و تربیتش نمود. در آن زمـان مرد صالحی زنـدگی می کرد که داراي زنی زیبا و خوش قامت بود. وي با پادشاه وقت رابطه اي نزدیک داشت و گاه و بیگاه نزد شاه می رفت.
روزي پادشاه به شخصـی مورد اعتماد نیازمند شد که به مأموریتی بفرسـتد. به دو نفر از قاضی ها دستور داد چنین فردي را پیدا کنند. هر دو قاضی، آن مرد صالح را به شاه معرفی کردند.
پادشاه هم وي را به مأموریت فرستاد. آن مرد هنگام حرکت نزد آن دو قاضـی رفت و همسـر خود را که زنی بسیار پاکدامن و #باتقوا بود، به آنان سپرد و تقاضا کرد از احوال همسرش با خبر شوند.
روزي هر دو قاضی براي احوالپرسی به خانه آن زن #باتقوا رفتند . چشمان ناپاکشان به آن زن افتاد و آنچنان دل باختند که در همان حال درخواست گناه نمودند. زن #باتقوا به شدت امتناع ورزید و هر چه کوشیدند زن را راضی کنند، سودي نبخشید. لذا به او گفتند: اگر خواسته ما را برطرف نکنی، نزد پادشاه علیه تو شهادت به زنا می دهیم و سنگسارت خواهند کرد. زن #باتقوا باز هم زیر بار نرفت. و گفت: هرچه می خواهید انجام دهید.
آن دو نزد پادشاه آمده، گفتند: زن آن مرد صالح زنا کرده و ما شاهد عمل زشت او هستیم. شاه بسیار ناراحت شد و گفت: شهادت شما پذیرفته است. ولی سه روز صبر کنید، روز سوم سنگسارش خواهیم کرد.
به دنبـال آن، جـارچی ها در شـهر اعلام کردنـد که فلان روز، زن فلانی به جرم عمل زشت زنا سـنگسار خواهد شـد. و همه از قضیه مطلع گشتند.
پادشاه پنهانی به وزیرش گفت: در این ماجرا تو چه فکري میکنی؟ من خیال نمی کنم این زن خلافی مرتکب شده باشد. وزیر نیز گفته ي شاه را تأیید کرد. روز سوم وزیر از منزل بیرون آمـد، در کوچه قدم می زد. دانیال پیامبر، کودکی خردسال بود و با عده اي از کودکان بازي میکرد. وزیر او را نمی شناخت. چشم دانیال که به وزیر افتاد، بچه ها را دور خود جمع کرد و گفت: بچه ها! من به جاي پادشاه هسـتم.
سـپس یکی را به جای آن زن قرار داد و دو نفر دیگر را به جاي آن دو قاضـی تعیین نمود. آنگـاه مقـداري خـاك روي هم ریخت و بالاي آن خـاكهـا به عنوان تخت پادشاهی نشـست و شمشـیري از نی به دسـت گرفت و به بچه ها گفت: این دو مرد را از هم جدا کنید. یکی را در فلان محل و دیگري را در محل دیگر نگه دارید.
آنگاه یکی از آن دو را به حضور خواست و گفت: درباره این زن چه میدانی؟ راست بگو اگر دروغ بگویی، تو را با این شمشیر می کشم.
او گفت: من شهادت می دهم که گناه کرده.
دانیال گفت: چه روزي؟
مرد گفت: فلان روز.
دانیال نبی پرسید: با چه کسی؟
گفت: با فلان پسر فلان.
پرسید: در کجا؟
گفت: در فلان محل.
بعد دانیال نبی دستور داد او را به محل خود برده و دومی را آوردند.
دانیال پرسید: بگو بدانم درباره این زن چه می دانی؟ باید راستش را بگویی و اگر دروغ بگویی، با این شمشیر سرت را از بدن جدا می کنم.
هر چه پرسید، دومی بر خلاف اولی جواب داد. آن گاه رو به بچه ها کرد و گفت: الله اکبر! این دو دروغ می گویند. باید هر دو کشته شوند.
وزیر که تماشاگر صحنه بازی بچه ها بود و چگونگی قضاوت دانیال را دید، با شتاب نزد پادشاه رفت، آنچه را که دیده بود شرح داد.
پادشـاه، فوري آن دو قاضـی را حاضـر کرده و هر دو را از هم جـدا کرد. از آنهـا توضـیح خواست. هر کـدام مخالف دیگري سخن گفتند و حقیقت آشکار شد. پادشاه دسـتور داد مردم جمع شدنـد و هر دو قاضـی را به جرم خیانت اعدام کردند. این گونه دانیال نبی، روش کشـف حقیقت را در برخی موارد به مردم آموخت و زن #باتقوا نجات یافت. خائن نیز به کیفر اعمال خود رسید.
این است ثمره #تقوای یک انسان ظاهرا بی کس و نتیجه مقاومتش در مقابل #گناه. خدا پشتیبان #متّقین است. و من یتق الله یجعل له مخرجا.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 218
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
📣 داستان کوتاه
🌺 عقاید صحیح
خدمت امام صادق (ع) رسیدم. حضرت در منزل برادرش بود. به ایشان گفتم: فدایت شوم! آیا عقاید دینی ام را که پیرو آن هستم، براي شما بیان کنم؟
امام فرمود: بله. بیان کن!
گفتم: دین من به این قرار است؛
1️⃣ شهادت می دهم به این که خدایی جز خداي یگانه و بی شریک نیست.
2️⃣ شهادت می دهم به این که محمد بنده و فرستاده اوست.
3️⃣ شهادت می دهم که روز قیامت در پیش است و شکی در وقوع آن نیست و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد.
4️⃣ شهادت می دهم که اقامه نماز و دادن زکات و روزه گرفتن در ماه رمضان و حج خانه خدا واجب است.
5️⃣ شهادت می دهم به امامت علی (ع) پس از پیامبر اکرم (ص) و امامت حسن (ع) و حسین (ع) و زین العابدین (ع) و محمد باقر (ع) و امامت شما بعد از او و این که شما امامان من هستید. و بر همین روش زندگی می کنم تا بمیرم و بر این اساس خدا را پرستش می کنم.
امام (ع) فرمود: اي عمرو بن حُرَیث! به خدا سوگند دین من و دین پدرانم همین است. اما:
1️⃣ #باتقوا باش
2️⃣ زبانت را جز از سخن خیر نگه دار! و نگو «من به اراده خودم هدایت شده ام،» بلکه خداوند تو را هدایت کرده است.
3️⃣ خدا را در مقابل نعمت هایی که به تو داده، شکرگزار باش!
3️⃣ از کسانی نباش که وقتی حاضر است، سرزنشش می کنند و چون غایب شود، پشت سرش غیبت می نمایند.
5️⃣ مردم را بر دوش خود سوار نکن و بر خودت مسلط نکن. زیرا اگر مردم را بر خود مسلط کنی و بر دوشت سوار نمایی، ممکن است استخوان شانه ات بشکند و درمانده شوی و از زندگی بیفتی.
📚 داستانهای بحارالانوار
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
🔸حضرت عیسی در محله مردگان
روزي حضرت عیسـی با اصـحاب خود از کنار روسـتایی می گذشت که دید اهل روستا و حیوانات آن همه مرده اند و بر زمین افتاده اند. حضرت عیسی (ع) فرمود: معلوم است که اینهـا با عـذاب الهی هلاك شـده انـد، زیرا اگر با مرگ طبیعی تـدریجاً مرده بودنـد، یکـدیگر را به خاك می سپردند.
اصـحاب گفتنـد: یا روح الله! از خدا بخواه اینها را زنده کند و علت عذابی را که آنها را به هلاکت رسانده، بیان کنند، تا ما از رفتاري که باعث عذاب آنها شده، دوري کنیم.
حضرت عیسی هم از خداوند خواست تا آنها را زنده کند. دستور آمد که: ای عیسی! آنان را صدا بزن.
حضـرت عیسی شبانگاه بالاي تپه اي رفت و صدا زد: اي اهل روستا!
یک نفر از آنها پاسخ داد: بله؛ اي روح خدا و ای کلمه خدا!
عیسی (ع) گفت: واي بر شما! شما چه گناهی کرده اید که این گونه گرفتار عذا خدا شده اید؟
او پاسخ داد: چهار چیز ما را گرفتار عذاب الهی نمود:
1️⃣ اطاعت از طاغوتها .
2️⃣ دلبستگی به دنیا و نترسیدن از خدا
3️⃣ مشغول شدن به آرزوهاي دور و دراز.
4️⃣ غفلت از دستورات خدا و سرگرم شدن به دنیا
عیسی (ع) پرسید: دلبستگی شما به دنیا چگونه بود؟
او گفت: ماننـد علاقه کودك به مـادرش. هر گـاه دنیـا به مـا رو می آورد، شاد می شـدیم و آنگاه که به ما پشت می کرد، غمگین می شدیم.
عیسی پرسید: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟
او گفت: ما از مطیع دستورات گنهکاران بودیم.
عیسی پرسید: سر انجام کار شما به کجا کشید؟
او گفت: شبی را با سرمستی به سر بردیم و صبح آن به هاویه افتادیم.
عیسی پرسید: هاویه چیست؟
او گفت: سجین است.
عیسی پرسید: سجین چیست؟
او گفت: کوههاي گداخته به آتش که تا روز قیامت بر سر ما شعله می کشد.
عیسی پرسید: وقتی به هلاکت رسیدید، چه گفتید و مأموران الهی به شما چه گفتند؟
او گفت: ما به آنها گفتیم مـا را به دنیـا برگردانیـد تا #دستورات خدا را انجام دهیم و با ترک #گناهان، #باتقوا شویم. اما به ما گفتند: شما دروغ می گوییـد!
عیسی از او پرسید: چه شد که کسی جز تو با من سخن نگفت؟
او گفت: ای روح الله ! دهان همه آنها با دهنه آتشین بسته شده و در چنگال فرشتگان خشن گرفتارند. من در دنیا با آنها زنـدگی می کردم ولی از آنها نبودم تا وقتی که عذاب الهی نازل شد و مرا نیز گرفت. اکنون به تار مویی در لبه جهنم آویزانم و نمی دانم به جهنم می افتم یا نجات پیدا می کنم.
عیسـی (ع) این بار به اصحابش رو کرد و فرمود: اي دوسـتان خدا! خوردن نان خشک با نمک زبر و خوابیدن در خرابه ها، اگر همراه با عافیت دنیا و آخرت باشد، بسـیار بهتر است( که در همچنین جایی گرفتار شوید )
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 7، ص 222
✅ درسی از لقمان حکیم
🌷 لقمان حکیم به فرزندش فرمود:
فرزنـدم! بـا علمـا هم صـحبت بـاش و به ایشـان نزدیک شو. با آنان همنشـینی کن و در خانه شان به حضورشان برس، شایـد شـیفته آنها شوي و از آنان شوی. مخصوصاً با عالمان #باتقوا بنشـین، زیرا ممکن است رحمت از جانب خدا بر آنها نازل شود و شامل حال تو نیز گردد.
اگر فرد شایسـته ای هستی، از اهل #گناه و کم عقلهایی که از دستورات خدا اطاعت نمی کنند، دوري کن. چه بسا بلایی از جانب خداوند به آنها برسد و تو نیز که با آنان هستی گرفتار آن شوي.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 7، ص 217
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه
🌹 معیار ازدواج
مردى براى مشورت دربارۀ ازدواج دخترش نزد امام حسن مجتبی (ع) آمد.
امام به او فرمود: دخترت را به ازدواج یک جوان #باتقوا درآور. زیرا جوان #باتقوا اگر دخترت را دوست داشته باشد، به او احترام مى گذارد و اگر او را دوست نداشته باشد، به او ظلم نمی کند.
✍️ شرح: جوان #باتقوا کسی است که اهل انجام #واجبات و ترک #گناهان است و از آنجا که اهل گناه نیست و ظلم به دیگران، #گناه است، او به هیچ کس ظلم نمی کند. چه برسد به همسرش و لو او را دوست نداشته باشد. پس بهترین گزینه برای ازدواج است. معیار تشخیص فرد باتقوا برای ازدواج این است که واجبات اصلی مثل نماز، روزه و حجاب را رعایت کند.
📖 جاءَ رَجُلٌ إِلَى اَلْحَسَنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَسْتَشِيرُهُ فِي تَزْوِيجِ اِبْنَتِهِ فَقَالَ زَوِّجْهَا مِنْ رَجُلٍ تَقِيٍّ فَإِنَّهُ إِنْ أَحَبَّهَا أَكْرَمَهَا وَ إِنْ أَبْغَضَهَا لَمْ يَظْلِمْهَا.
📚مكارم الاخلاق، ج 1 ص ۲۰۴
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه
🌷 من یتق الله یجعل له مخرجا
دانیال پیامبر، پسر یتیمی بود که نه پدر داشت و نه مادر. پیرزنی از بنی اسرائیل سرپرستی او را به عهده گرفت و تربیتش نمود. در آن زمـان مرد صالحی زنـدگی می کرد که داراي زنی زیبا و خوش قامت بود. وي با پادشاه وقت رابطه اي نزدیک داشت و گاه و بیگاه نزد شاه می رفت.
روزي پادشاه به شخصـی مورد اعتماد نیازمند شد که به مأموریتی بفرسـتد. به دو نفر از قاضی ها دستور داد چنین فردي را پیدا کنند. هر دو قاضی، آن مرد صالح را به شاه معرفی کردند.
پادشاه هم وي را به مأموریت فرستاد. آن مرد هنگام حرکت نزد آن دو قاضـی رفت و همسـر خود را که زنی بسیار پاکدامن و #باتقوا بود، به آنان سپرد و تقاضا کرد از احوال همسرش با خبر شوند.
روزي هر دو قاضی براي احوالپرسی به خانه آن زن #باتقوا رفتند . چشمان ناپاکشان به آن زن افتاد و آنچنان دل باختند که در همان حال درخواست گناه نمودند. زن #باتقوا به شدت امتناع ورزید و هر چه کوشیدند زن را راضی کنند، سودي نبخشید. لذا به او گفتند: اگر خواسته ما را برطرف نکنی، نزد پادشاه علیه تو شهادت به زنا می دهیم و سنگسارت خواهند کرد. زن #باتقوا باز هم زیر بار نرفت. و گفت: هرچه می خواهید انجام دهید.
آن دو نزد پادشاه آمده، گفتند: زن آن مرد صالح زنا کرده و ما شاهد عمل زشت او هستیم. شاه بسیار ناراحت شد و گفت: شهادت شما پذیرفته است. ولی سه روز صبر کنید، روز سوم سنگسارش خواهیم کرد.
به دنبـال آن، جـارچی ها در شـهر اعلام کردنـد که فلان روز، زن فلانی به جرم عمل زشت زنا سـنگسار خواهد شـد. و همه از قضیه مطلع گشتند.
پادشاه پنهانی به وزیرش گفت: در این ماجرا تو چه فکري میکنی؟ من خیال نمی کنم این زن خلافی مرتکب شده باشد. وزیر نیز گفته ي شاه را تأیید کرد. روز سوم وزیر از منزل بیرون آمـد، در کوچه قدم می زد. دانیال پیامبر، کودکی خردسال بود و با عده اي از کودکان بازي میکرد. وزیر او را نمی شناخت. چشم دانیال که به وزیر افتاد، بچه ها را دور خود جمع کرد و گفت: بچه ها! من به جاي پادشاه هسـتم.
سـپس یکی را به جای آن زن قرار داد و دو نفر دیگر را به جاي آن دو قاضـی تعیین نمود. آنگـاه مقـداري خـاك روي هم ریخت و بالاي آن خـاكهـا به عنوان تخت پادشاهی نشـست و شمشـیري از نی به دسـت گرفت و به بچه ها گفت: این دو مرد را از هم جدا کنید. یکی را در فلان محل و دیگري را در محل دیگر نگه دارید.
آنگاه یکی از آن دو را به حضور خواست و گفت: درباره این زن چه میدانی؟ راست بگو اگر دروغ بگویی، تو را با این شمشیر می کشم.
او گفت: من شهادت می دهم که گناه کرده.
دانیال گفت: چه روزي؟
مرد گفت: فلان روز.
دانیال نبی پرسید: با چه کسی؟
گفت: با فلان پسر فلان.
پرسید: در کجا؟
گفت: در فلان محل.
بعد دانیال نبی دستور داد او را به محل خود برده و دومی را آوردند.
دانیال پرسید: بگو بدانم درباره این زن چه می دانی؟ باید راستش را بگویی و اگر دروغ بگویی، با این شمشیر سرت را از بدن جدا می کنم.
هر چه پرسید، دومی بر خلاف اولی جواب داد. آن گاه رو به بچه ها کرد و گفت: الله اکبر! این دو دروغ می گویند. باید هر دو کشته شوند.
وزیر که تماشاگر صحنه بازی بچه ها بود و چگونگی قضاوت دانیال را دید، با شتاب نزد پادشاه رفت، آنچه را که دیده بود شرح داد.
پادشـاه، فوري آن دو قاضـی را حاضـر کرده و هر دو را از هم جـدا کرد. از آنهـا توضـیح خواست. هر کـدام مخالف دیگري سخن گفتند و حقیقت آشکار شد. پادشاه دسـتور داد مردم جمع شدنـد و هر دو قاضـی را به جرم خیانت اعدام کردند. این گونه دانیال نبی، روش کشـف حقیقت را در برخی موارد به مردم آموخت و زن #باتقوا نجات یافت. خائن نیز به کیفر اعمال خود رسید.
این است ثمره #تقوای یک انسان ظاهرا بی کس و نتیجه مقاومتش در مقابل #گناه. خدا پشتیبان #متّقین است. و من یتق الله یجعل له مخرجا.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 9، ص 21
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
📣 داستان کوتاه (167)
🌺 عقاید صحیح
خدمت امام صادق (ع) رسیدم. حضرت در منزل برادرش بود. به ایشان گفتم: فدایت شوم! آیا عقاید دینی ام را که پیرو آن هستم، براي شما بیان کنم؟
امام فرمود: بله. بیان کن!
گفتم: دین من به این قرار است؛
1️⃣ شهادت می دهم به این که خدایی جز خداي یگانه و بی شریک نیست.
2️⃣ شهادت می دهم به این که محمد بنده و فرستاده اوست.
3️⃣ شهادت می دهم که روز قیامت در پیش است و شکی در وقوع آن نیست و خداوند مردگان را زنده خواهد کرد.
4️⃣ شهادت می دهم که اقامه نماز و دادن زکات و روزه گرفتن در ماه رمضان و حج خانه خدا واجب است.
5️⃣ شهادت می دهم به امامت علی (ع) پس از پیامبر اکرم (ص) و امامت حسن (ع) و حسین (ع) و زین العابدین (ع) و محمد باقر (ع) و امامت شما بعد از او و این که شما امامان من هستید. و بر همین روش زندگی می کنم تا بمیرم و بر این اساس خدا را پرستش می کنم.
امام (ع) فرمود: اي عمرو بن حُرَیث! به خدا سوگند دین من و دین پدرانم همین است. اما:
1️⃣ #باتقوا باش
2️⃣ زبانت را جز از سخن خیر نگه دار! و نگو «من به اراده خودم هدایت شده ام،» بلکه خداوند تو را هدایت کرده است.
3️⃣ خدا را در مقابل نعمت هایی که به تو داده، شکرگزار باش!
3️⃣ از کسانی نباش که وقتی حاضر است، سرزنشش می کنند و چون غایب شود، پشت سرش غیبت می نمایند.
5️⃣ مردم را بر دوش خود سوار نکن و بر خودت مسلط نکن. زیرا اگر مردم را بر خود مسلط کنی و بر دوشت سوار نمایی، ممکن است استخوان شانه ات بشکند و درمانده شوی و از زندگی بیفتی.
📚 داستانهای بحارالانوار
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب
✅ داستان کوتاه
🔸حضرت عیسی در محله مردگان
روزي حضرت عیسـی با اصـحاب خود از کنار روسـتایی می گذشت که دید اهل روستا و حیوانات آن همه مرده اند و بر زمین افتاده اند. حضرت عیسی (ع) فرمود: معلوم است که اینهـا با عـذاب الهی هلاك شـده انـد، زیرا اگر با مرگ طبیعی تـدریجاً مرده بودنـد، یکـدیگر را به خاك می سپردند.
اصـحاب گفتنـد: یا روح الله! از خدا بخواه اینها را زنده کند و علت عذابی را که آنها را به هلاکت رسانده، بیان کنند، تا ما از رفتاري که باعث عذاب آنها شده، دوري کنیم.
حضرت عیسی هم از خداوند خواست تا آنها را زنده کند. دستور آمد که: ای عیسی! آنان را صدا بزن.
حضـرت عیسی شبانگاه بالاي تپه اي رفت و صدا زد: اي اهل روستا!
یک نفر از آنها پاسخ داد: بله؛ اي روح خدا و ای کلمه خدا!
عیسی (ع) گفت: واي بر شما! شما چه گناهی کرده اید که این گونه گرفتار عذا خدا شده اید؟
او پاسخ داد: چهار چیز ما را گرفتار عذاب الهی نمود:
1️⃣ اطاعت از طاغوتها .
2️⃣ دلبستگی به دنیا و نترسیدن از خدا
3️⃣ مشغول شدن به آرزوهاي دور و دراز.
4️⃣ غفلت از دستورات خدا و سرگرم شدن به دنیا
عیسی (ع) پرسید: دلبستگی شما به دنیا چگونه بود؟
او گفت: ماننـد علاقه کودك به مـادرش. هر گـاه دنیـا به مـا رو می آورد، شاد می شـدیم و آنگاه که به ما پشت می کرد، غمگین می شدیم.
عیسی پرسید: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟
او گفت: ما از مطیع دستورات گنهکاران بودیم.
عیسی پرسید: سر انجام کار شما به کجا کشید؟
او گفت: شبی را با سرمستی به سر بردیم و صبح آن به هاویه افتادیم.
عیسی پرسید: هاویه چیست؟
او گفت: سجین است.
عیسی پرسید: سجین چیست؟
او گفت: کوههاي گداخته به آتش که تا روز قیامت بر سر ما شعله می کشد.
عیسی پرسید: وقتی به هلاکت رسیدید، چه گفتید و مأموران الهی به شما چه گفتند؟
او گفت: ما به آنها گفتیم مـا را به دنیـا برگردانیـد تا #دستورات خدا را انجام دهیم و با ترک #گناهان، #باتقوا شویم. اما به ما گفتند: شما دروغ می گوییـد!
عیسی از او پرسید: چه شد که کسی جز تو با من سخن نگفت؟
او گفت: ای روح الله ! دهان همه آنها با دهنه آتشین بسته شده و در چنگال فرشتگان خشن گرفتارند. من در دنیا با آنها زنـدگی می کردم ولی از آنها نبودم تا وقتی که عذاب الهی نازل شد و مرا نیز گرفت. اکنون به تار مویی در لبه جهنم آویزانم و نمی دانم به جهنم می افتم یا نجات پیدا می کنم.
عیسـی (ع) این بار به اصحابش رو کرد و فرمود: اي دوسـتان خدا! خوردن نان خشک با نمک زبر و خوابیدن در خرابه ها، اگر همراه با عافیت دنیا و آخرت باشد، بسـیار بهتر است.
📚 داستانهای بحارالانوار، ج 7، ص 22
@ahadis_tollab کانال احادیث الطلاب