🔘امام علی عليه السلام:
وَاعْلَمُوا أنَّ هذَا الْقُرْانَ هُوَ النّاصِحُ الَّذِى لا يَغُشُّ، وَالْهادِى الَّذِى لا يُضِلُّ؛
بدانيد كه اين قرآن خيرخواهى است كه خيانت نمى كند و رهبرى است كه گمراه نمى سازد.
📚نهج البلاغه خطبه ۱۷۶
https://eitaa.com/havaliiiikhoda
🔘 صبر یا بی تابی...؟!
وَ قَالَ (علیه السلام): مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ، أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ...
آنکه صبر نجاتش ندهد بی تابی هلاکش کند...
📚نهج البلاغه حکمت ۱۸۹
@ahadithenabe
🔘 تعصّبی که صاحبش را بهشتی کرد...!
عَنْ حَبِيبِ بْنِ أَبِی ثَابِتٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ : لَمْ يُدْخِلِ الْجَنَّةَ حَمِيَّةٌ غَيْرُ حَمِيَّةِ حَمْزَةَ بْنِ عَبْدِ الْمُطَّلِبِ ، وَ ذَلِكَ حِينَ أَسْلَمَ غَضَباً لِلنَّبِیِّ صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم فِی حَدِيثِ السَّلَى الَّذِی أُلْقِیَ عَلَى النَّبِیِّ.
إمام سجّاد علیه السّلام فرمود :
هیچ تعصّبی ، صاحب خود را داخل بهشت نکرد ، جز تعصّبِ حمزه بن عبدالمطلب ، آنگاه که شکمبهٔ شتری بوسیله مشرکین مکّه به سر و صورت مبارک پیامبر انداخته شد و حضرت حمزه علیه السّلام برای دفاع از آن حضرت و دفع شر دشمنان ، اسلام را پذیرفت.
📚 الکافي ج ۲ ص ۳۰۸
کانال احادیث ناب⬇️
@ahadithenabe
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘یا امام زمان عج شما که این همه یار دارید, پس چرا تشریف نمیارین ؟!
🔰استاد #عالی
@ahadithenabe
19.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔘خدا این بندگان را دوست دارد!!
«اِلهي لَمْ أعْصِكَ حينَ عَصَيتُكَ وَاَ نَا بِرُبوُبِيتِكَ جاحِدٌ وَلا بِاَمْرِكَ مُسْتَخِفٌّ وَلا لِعُقوُبَتِكَ مُتَعَرِّضٌ وَلا لِوَعيدِكَ مُتَهاوِنٌ لكِنْ خَطيئَةٌ عَرَضَتْ وَسَوَّلَتْ لي نَفْسي وَغَلَبَني هَواي وَاَعانَني عَلَيها شِقْوَتي؛
ای خدای من! آن زمان که نافرمانی تو کردم، منکر خدایی تو نبودم. و نه این که فرمان تو را دست کم گرفته باشم ؛
و نه این که خودم را در معرض عذاب تو قرار بدهم و یا تهدیدهای تو را بیارزش بشمارم!
اما چنین بود که خطا رو به سوی من کرد؛
و نفس، فریبم داد و هوای نفس بر من غلبه کرد؛
و شقاوت من هم به یاری آن آمد»
📚مفاتیح الجنان دعای ابوحمزه ثمالی
🔰 استاد مسعود #عالی
👌🏼بسیار شنیدنی
سخنرانی های عالی
@ostad_aali110
@ahadithenabe
🔘حدیث عنوان بصری جامع ترین دستورالعمل سیر و سلوک
عُنوان بصرى كه پيرمردى نود و چهار ساله اى بود می گويد: حدود دو سال با مالك بن انس (پیشوای مذهب مالکی) رفت و آمد داشتم، هنگامى كه امام صادق عليه السّلام وارد مدينه شد، خدمت آن حضرت مى رسيدم و دوست داشتم از آن حضرت بياموزم چنانکه از مالك مى آموختم. روزى حضرت به من فرمود: من از طرف حكومت تحت نظر مى باشم، بعلاوه اينكه در هر ساعت از شب و روز نيز اوراد و اذكارى دارم كه بايد بگويم، مرا از گفتن ذكر باز مدار، و همان طور كه قبلا نزد مالك مى رفتى حالا هم برو و مسائلت را از او بپرس؛ من از اين سخنان غمگين شدم، و از نزد ايشان رفتم و با خود گفتم: اگر در من خيرى مى ديد مرا از خود نمى راند، و به مالك حواله نمى نمود. بار ديگر وارد مسجد رسول خدا صلّى الله عليه و آله شدم و بر او سلام كردم، سپس از كنار قبر پيامبر وارد حرم شدم و در آنجا دو ركعت نماز خواندم، و گفتم: خدايا! از تو مى خواهم كه دل جعفر بن محمد را به طرف من متمايل سازى، و از علم او نصيبم گردانى تا با آن به راه راست هدايت شوم.
بعد با غم و اندوه به طرف خانه ام رفتم، و چون محبت جعفر در دلم جاى گرفته بود ديگر نزد مالك هم نرفتم، از آن به بعد از منزلم خارج نشدم مگر براى خواندن نماز واجب، تا اينكه صبرم تمام شد، و چون دلتنگ شدم كفشم را پوشيدم و رداء بر دوش انداختم و بعد از خواندن نماز عصر به طرف منزل امام حركت نمودم، چون بدان جا رسيدم اجازه ورود خواستم، خادم ايشان بيرون آمد و گفت: چه مى خواهى؟ گفتم: خواستم خدمت آن بزرگوار برسم و سلامى بدهم، گفت: ايشان نماز مى خوانند، كنار در توقف نمودم، بعد از مدت كمى خادم بار ديگر آمد و گفت: بر بركت خدا وارد شو، وارد شدم و سلام كردم، ايشان پاسخم را دادند و فرمود: بنشين خدا تو را رحمت كند. نشستم و ايشان بعد از احوال پرسى سرش را بلند كرد و فرمود: كنيه ات چيست؟ گفتم: أبو عبد الله. فرمود: خداوند كنيه ات را مستدام بدارد، و در آنچه رضاى اوست موفق بدارد، با خود گفتم: اگر از اين ملاقات و عرض سلام هيچ بهره ديگرى غير از اين دعا نداشته باشد، برايم خير بسيارى است.
سپس حضرت اندكى تأمّل نمود، آنگاه سرش را بلند كرد و فرمود: ای أبا عبد الله! چه مى خواهى؟ گفتم: از خدا خواسته ام كه دلت را بر من متمايل گرداند و از علمت به من نصيب گرداند، و اميد دارم كه خداوند آنچه را از او در مورد شما خواستم به من بدهد.
در پاسخ،حضرت فرمود: ای أباعبدالله! علم و دانش به يادگيرى نيست، بلكه نورى است در دل كسى كه خداى متعال مى خواهد او را هدايت كند، اگر طالب علم هستى ابتدا بندگى حقيقى را در خود به وجود آور، و علم را براى عمل كردن بياموز، و از خداوند فهم بخواه تا تو را فهيم گرداند.
گفتم: اى شريف! فرمود: بگو: يا أباعبدالله، گفتم: يا اباعبدالله! حقيقت بندگى چيست؟ فرمود: به سه چيز است: اول اينكه بنده آنچه را خدا به او بخشيده ملك خود نداند، زيرا بندگان مالك نيستند، بلكه مال را از آن خدا مى بينند، و هر كجا خدا فرمان داد مصرفش مى كنند. دوم اينكه: بنده تدبير امور خودش را نمى نمايد، سوم اينكه: تمام وقت خود را صرف انجام اوامر خدا و ترك نواهى او كند؛
بنا براين، هر گاه بنده چيزى را كه خدا به او بخشيده ملك خود نداند، انفاقش در راه خدا بر وى آسان گردد، و هر گاه تدبير امورش را به دست مدبّر واقعى سپرد، سختيهاى دنيا برايش آسان شود، و هر گاه بنده به امر و نهى خدا گردن نهاد، هيچ گاه با مردم جدال نمى كند، و به آنان فخر نمى فروشد. هر گاه خداوند به بنده اين سه خصلت را عطا فرمود، دنيا و شيطان و مردم در نظرش خوار مى شود، و به خاطر مال جمع كردن و فخر فروشى به دنبال دنيا نمى رود، و از مردم عزّت و مقام نمى طلبد، و اوقاتش را هدر نمى دهد، اين اوّلين درجه پرهيزگاران است، خداوند متعال مى فرمايد: (جهان آخرت را براى كسانى مهيّا نموديم كه در روى زمين دنبال مقام پرستى نرفته و مرتكب فساد نشده باشند و پايان نيك براى پرهيزگاران است).