دعای فرج #امام_زمان
#امام_زمان
إِلَهِی عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عَاجِلاً قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَانِ وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَانِ یَا مَوْلانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5848263040599855247.mp3
11.64M
بهادرییلاقی🎤
#جدید دروم 😍
🕺💃💃🕺
🎶AHANGMAZANI❤️
4_5850718138395529103.mp3
1.13M
میلاد شیخی🎤
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه یار ره بدینی کوچه خیابون شونه
بمیرم شه یارسّه دنبال مجنون شونه
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5845824255089971112.mp3
655.7K
جوادامانی🎤
اگه یار ره بدینی
#جدید
🎶AHANGMAZANI❤️
❤آهنگ مازنی❤
انیمیشن زیبای میکروب ها 😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
33.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
افزایش کیفیت تصاویر توسط هوش مصنوعی👌😍
انیمیشن زیبا و نوستالژیک گوریل انگوری😍
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5864085734478072834.mp3
7.61M
سنتی عصرگاهی
عقیل ساوری🎤
طاهره سنگسری
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
12.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عاشق که بشی.....😍
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
️عاشق که بشی_️.mp3
3.35M
فارسی
خواجه امیری🎤
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5848263040599855358.mp3
11.04M
مهدی احمدزاده
جان یار ببخش مره حق داینی ته
من شه دلبرِ غرور ره بیتمه
تا بوردمه یار سر پول بشنّم مره برمه بهیته
🎶
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
گلهای باغچه ی خونه مون..نکا😊
AHANGMAZANI
ارسالی از همراهان:
امیر علی علی میرزائی
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت پنجم شاید خنده دار باشه که با یکبار دیدن احمد اینقدر دلباخته ش شدم خودمم باور ن
داستان 🌸ترس🌸
قسمت ششم
باز هم حالم بهتر شد مخصوصا وقتی مادرم با پای خودش راه رفت بیشتر خوشحال شدم
صبر کردم مادرم بخوابه و عروسک هارو یک به یک چیدم کنار دیوار و کتابها را ورق زدم
کتاب بینوایان ویکتور هوگو بنظرم جالب اومد نشستم چندین صفحه شو خوندم و شروع کردم به اشک ریختن چون خودم زجر کشیده بودم با ژان والژان و کوزت حس همزاد پنداری داشتم اما بخاطر اشک صفحه رو تار میدیدم و چشمام می سوخت رفتم یه آبی به صورتم زدم اومدم کنار مادر و آروم صداش کردم
ترسید و گفت چیشد دخترم ،جان دلم چیه
بغلش کردمو گفتم هیچی دلم میخواد بغلت کنم خودش بغلم کرد و گفت الهی فدات بشم دختر قشنگم
گفتم مادر میشه منو ببخشی
گفت چیشده مگه
گفتم من خیلی اذیتت کردم باعث شدم شوهرت دق کنه پسرت ازت دور بشه و نتونی کار کنی تازه غصه ی منو هم باید بخوری
گفت این چرت و پرتها چیه داری میگی تو دخترمی پاره ی تن خودمی مثل اینه که قلبت ازت معذرت خواهی کنه که ببخشید ضربانم باعث آزارت شده
گفتم مامانی قشنگم هیچوقت فکر نمیکردم ازین حرفا هم بلد باشی
سرمو کشید سمت سینه اش و موهامو نوازش کرد اما چیزی نگفت وقتی نگاش کردم دیدم داره بیصدا گریه میکنه
گفتم الهی برات بمیرم مادر قصد آزارتو نداشتم
برای اینکه حال و هواشو عوض کنم گفتم راستی تو عاشق بابا بودی گفت نه ازش متنفر بودم گفتم مسخره نکن جواب بده
گفت آره خیلی هم دوستش داشتم ولی با تقدیر نمیجنگم دعا میکنم جاش خوب باشه به همین راضی ام
گفتم ولی موتور نخرید سوار موتورنشدی
آرزو به دل ولت کرد و رفت
گفت ولم نکرد من رفیق نیمه راه بودم
تو چته امشب
گفتم مادر دلتنگم
دیدی احمد اصلا نگاهم نکرد حتی ازینکه اومد تو حیاط ما ناراحت بود مگه من چیکارش کردم از من چه بدی دید
دوستم نداره آدم که بودم لااقل احوالپرسی میکرد
یا تو یکی ازین وسیله ها دو خط می نوشت تولدت مبارک چی ازش کم میشد
مادر گفت مثل اینکه باز.......
گفتم چی ؟ دیوونه شدم؟
گفت نه برو بخواب سرجات
مادرمو بوسیدمو اومدم کنار عروسکها و دستبندی که حالا به گردن یه عروسک آویخته بودم دراز کشیدم و از شکاف در به آسمون زل زدم ستاره ای از دور می درخشید من اسمشو گذاشتم ستاره ی احمد و هنوز هم اسم واقعیشو یاد نگرفتم با عروسک ها پچ پچ کردم نمیدونم کی خوابم برد
خواب دیدم احمد با یه دختر خوشگل و شیک پوش تو یه باغ بزرگ هستند و من لبه ی پرتگاه ایستاده بودم الکی داد زدم کمک کنید من دارم می افتم
احمد می خندید گفتم آخه چرااااا مگه من چیکار کردم
احمد اومد جلوتر و گفت تو هم زشتی هم فقیری کاری نکنی یا هرکاری بکنی من سال دیگه کادوی تولدتو نمیارم از الان بگم که الکی منتظرم نباشی شاخه ای که دستم گرفته بودم و کشید و گفت لااقل واقعا بیافت که خانمم به من شک نکنه
اما من موقع افتادن خوشحال بودم که بالاخره باهاش رو در رو حرف زدم
و یهویی از خواب بیدار شدم مادرم بالای سرم نشسته بود و با پارچه ی خیس داشت صورتمو پاک میکرد
گفتم چیشده مادرم گفت نمیدونم چیشده الهی خدا ذلیلش کنه
گفتم نفرین نکن تورو خدا نفرینش نکن
من دل ندارم مادر
مادرم گفت بس که مثل مادرت بدبختی
دوباره خوابم برد و ساعت ۷ بیدار شدم چادر سفید مادرمو یواشکی بردم گوشه ایوون گذاشتمو و یک تکه چغندر که مادرم برای ترشی انداختن خریده بود برداشتم و گذاشتم کنار چادر سفید
داشتیم صبحانه میخوردیم که کسی تو حیاط مادرمو صدا زد
مریم خانم بود مادر احمد! اومده بود که مادرو ببره پیش دکتر سریع رفتم چغندر قرمزو به صورتم کشیدم و چندتا سیلی به خودم زدم صورتم که کمی قرمز شد چادر سفیدو سرم کردم و رفتم تو اتاق
زن دایی الیاس وقتی منو دید تعجب کردو گفت واسه من حجاب کردی
گفتم نه من حیاط پشتی بودم فکر کردم دایی الیاس هم اومده
گفت الیاس خان که صبح زود رفت بیرون بمن گفت مادرت مریضه منم اومدم ببرمش دکتر
مادرم گفت نه لازم نیست الان حالم خوبه
اما من تمام هوش و حواسم به مادر احمد بود تو بهترین و تمیزترین استکانی که داشتیم براش چای ریختم و کمی از نبات که قایم کرده بودم براش آوردم مادرم با تعجب من و شاخه نبات رو نگاه میکرد
اشاره کردم که آبروداری کنه
خلاصه وقتی با اصرار مریم خانم مادر حاضر نشد برن دکتر مقداری پول گذاشت کنار سینی چای و گفت اینو اگه نگیری الیاس خان سه طلاقه م میکنه بلند شد و گفت من رفتم مادرم هرکاری کرد مریم خانم پولو نگرفت
وقتی مریم خانم رفت مادرم گفت هی چش سفید بیا ببینم چه غلطی کردی
تو ماتیک داری
گفتم نه به خدا
گفت یعنی صورتت خود به خود گل انداخت
گفتم نه چغندر لبویی زدم روش
گفت جل الخالق من ۵۰ سال از خدا عمر گرفتم و حسرت یه ماتیک به دلم مونده
هیچوقت بفکرم نرسید که با لبو هم میشه
ادامه دارد..
http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4
🌸آهنگ مازنی🌸
👇👇