eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
82هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.4هزار ویدیو
14 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5859477195914745168.mp3
6.81M
کامران مولایی ترکی فارسی 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5859477195914745169.mp3
3.68M
یونا فهیم🎤 پری جان 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیارم کوهکن و بکّندِم کوه ره پری جان نمایون هاکنم شه گلِ رو ره پری جان 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
عرض ادب و احترام سخنرانی بله وقتی من یک کم عصبی شدم داداشم محکم دست منو گرفت و گفت نیاز به سروصدا ن
به نام نامی یزدان پاک و عرض ادب حضور مستمعین گرانقدر سخنرانی شروع بیه او شمه دس دره بهلین بنه بئین بوینین سید چی فرمنه😊 آقاااا این وویس خانم صالحی رو گوش کردم یاد یه خاطره افتادم که برام تعریف کردن منم نقل قول میکنم یکی از آشناها تعریف میکرد که " یکی از بستگان دورمون فوت شده بود و خواستیم بریم دیدن(ختم) گفتیم عمه رو بگیم چون به هرحال مرحوم بهش نزدیکتر بود و بیشتر فامیلش میشد و ضمنا ما خونه شو بلد نبودیم پیاده رفتیم خونه ی عمه و گفتیم عمه جان خبر داری فلانی مرد عمه با اینکه خبر داشت دو دستی اما با احتیاط زد تو سرشو گفت آ مه دم در بوره وه اَی(دوباره) بمرده گفتیم نه همون دیروز مرد دیگه زنده نشد خلاصه گفتیم میای گفت آره هوا سرده ولی مه جان فامیل بود مه تن جمه بود مره خیله دوس داشته گفتیم عمه مگه مرحوم نامحرمت نبود گفت ما قدیمیا مثل شما دریده نبودیم اونجوری دوس نداشت که😜 خنده های ما از آنجا شروع شد و گفتیم خدایا این ختمو ختم به خیر کن بالاخره عمه یه روسری سه متری گرفت دور سرش پیچوند و پیچوند و گفت هوا سرده میترسم سردی کنم ده پشت جوراب پوشید سه پشت پیرهن و شلوار و عمه ی ۵۰ کیلویی ما شده بود ۲۰۰ کیلو 😂 خالاصه شمه سر ره درد نیارم راه دکته گفت ماشین کو گفتیم پیاده میریم گفت برارزا من پیاده میتونم بیام؟ مه عازا بشکنی لینگ مگه مره همراهی کنّه گفتیم آره اون لباسهایی که پوشیدی همراهی که هیچی شایدم ته چگ و بگیره نذاره حرکت کنی القصه زنگ زدیم آژانس اومد به محض ترمز کردن ماشین مثل شوکا پرید جلوی ماشینو گفت من پشت ماشین بشینم بی ادبیه بالا میارم همینکه نشستیم بزرگی کرد پول آژانسو گذاشت جلوی داشبورد و شروع کرد به گریه کردن حالا با همون حالت گریه مثل مادر شاگرد خانم صالحی گفت برار سمت راست بورآ دخترعمو بمیره یک کم جلوتر گفت برار یواش تر بور آ مه دم در بوره برار دس چپ بورآ دختر عمو بمیره برار یواشتر بور مه کفن دپِتِ لینگ درد کنّه آ مه دم دربوره برار همینجه هرس مه دم دربوره ما پشت ماشین فقط داشتیم میخندیدیم روشو کرد به ما و گفت برمه نکنین من دل ندارمه آ عمه بمیره پیاده که شدیم یهو گفت برارزا بور بقیه ی پولِّ بیر مه دم در بوره درست وقتی رسیدیم دم در خونه ی مرحوم جیغ کشید آ مه دم در بوره مه دم دربوره و غش کرد ما ترسیدیم که لابد تموم کرده سریع رفتیم یه لیوان آب آوردیم بخوره گفت وه چیسه شیرین نیه مه دم دربوره نگو که غشش هم فیک بود😂😂 پایان سخنرانی امروز ارادتمند شما سید
4_5859396424759774902.mp3
7.98M
سنتی عصرگاهی محمد دنیوی🎤 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برشی از فیلم طنز نهنگ عنبر یک 4.75 حالا شده که بگم پنج 😂😂😂 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5861828488645841281.mp3
5.95M
بهرام منصوری🎤 مازرونیمه😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5861828488645841285.mp3
2.94M
ارسلان طیبی🎤 اِفتاب زود در برو زنگله ته جا ره بَیته (درقدیم زمان خورشید گرفتگی و ماه گرفتگی این شعر را میخوندن) 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
4_5861827990429634778.mp3
3.3M
من بچه پایین شهر 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍀کانال آهنگ مازنی🍀🌸
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸ترس🌸 قسمت هشتم از بعداز ظهر دلم میخواست که بازهم بریم خونه ی دایی الیاس اما مادرم گفت درست
داستان 🌸ترس🌸 قسمت نهم داداشم گفت حالا مته رو خشخاش نذار آماده شین که دلم برای عروسی و جشن لک زده اونم عروسی پولدارها چه غذایی بخوریم گفتم شمام فقط بفکر شکمت باش داداش گفت عروسی بهترین قسمتش همین شام و ناهار است وگرنه آهنگو که تو خونه هم میشه گوش داد آهسته صدام زد و گفت یه لحظه بیا اینجا کارت دارم ترسیدم گفتم لابد باز مثل قدیما میخواد کتکم بزنه گفتم نمیام گفت بیا ضرر نمیکنی من هم درست مثل بچگیام طمع کردم و رفتم پیشش گفت میری از جیب بغل کیفم یه بسته هست میگیری هدیه ی من به توئه ولی پر رو نشیا فقط برای جشن و مهمانی های بزرگه من نمیدونستم هدیه اش چیه ولی گفتم یجوری میگی مهمانی های بزرگ که انگار ما هفته ای یه بار کاخ سعدآباد دعوتیم گفت حالا به جای بحث الکی برو بگیرش تا پشیمون نشدم و تا مامان نیومد دخل هردوتامونو نیاورد وقتی زیپ کیفشو باز کردم و بسته رو درآوردم داشتم شوکه میشدم هم ذوق کردم هم از داداشم خجالت کشیدم و هم تعجب کردم یه بسته که توش پر از لوازم آرایشی بود که فقط یکبار تو مدرسه تو کیف خانم معلممون دیده بودم بچه ها اسماشو دقیق میدونستن من حتی اسمشم نمیدونستم فقط ماتیکو میدونستم چیه یواشکی بردمش پشت ایووون گذاشتمو برگشتم صورتم از خجالت سرخ شده بود داداشمم چیزی نگفت روشو اونور کرد و گفت فقط زیاده روی نکن و آبروی مارو هم درنظر بگیر گفتم چشم داداش هیچوقت این محبتتو فراموش نمیکنم تو یکسال هرچی دلتنگمون کردی تو یه روز داری همه رو تلافی میکنی لبخندی زد و گفت نه مثل اینکه دوس داشتیااااا باز خجالت کشیدم و حرفی نزدم اما تا مادرم اومد یواش به مادرم گفتم و ازش قول گرفتم به روی داداش نیاره مادر با اینکه مخالف اینچیزا بود ولی وقتی دید ذوق دارم و میخندم خوشحال شد و گفت الهی همیشه همینجور شاداب و سرزنده باشی خدا داداشتو هم برامون نگه داره کمتر داداشی ازینکارا میکنه پس آبروشو حفظ کن گفتم چشم لباس بندری را دوباره پوشیدمو کمی صورت و لبمو قرمز کردم و کفش را که پوشیدم خودمم از قیافه م خوشم اومد تو آینه ی کوچولو وقتی خودمو دیدم نشناختم گفتم دختر تو چقدر خوشگل شدی داداشم پشت سرم بود و گفت ابلهانی که از خود تعریف میکنند در کتابها به خودشیفته معروفند گفتم دادااااااش گفت حقیقت را گفتم تو خواه پند گیر و خواه نگیر گفتم شعر مردمو خراب نکنی نمیشه؟ راه افتادیم به سمت خونه ی دایی الیاس و برادرم هم یک بسته دستش بود نمیدونستیم چیه و هرکاری کردیم هم نگفت ولی میدونستیم هدیه ی عروسی هست وقتی وارد شدیم دایی الیاس مثل همیشه برای ما از جاش بلند شد و مجددا مارا به همه معرفی کرد نگفت دستشون تنگه؛ پدر ندارند یا اینکه من بهشون کمک میکنم تو یه جمله مارا معرفی کرد که حتی خودمون هم ذوق کردیم گفت مهمونای عزیزم زن و بچه های داداشم هستند که لطف کردند و دعوت مارا قبول کردند ما از وقتی وارد شدیم متوجه شدم نگاه همه به من است مخصوصا دخترایی که دیشبم بودن یک سری از حسادت و یعده هم دوستانه به من خوشامد گفتن احمد با دیدن من ابتدا تعجب کرد ولی کمی مکث کرد و مجددا سلام و علیک کرد و گفت عذر میخوام نشناختمتون من ذوق کردم و تو دلم گفتم پس خیلی زیبا شدم که منو نشناخت شام خوردیم و بعد از شام درست مثل شب قبل احمد ما جوانها را به یک اتاق دیگه دعوت کرد داداشم دوست نداشت بیاد اما احمد اومد دست داداشمو گرفت و گفت بیا برای شما بندری میزنیم وقتی رفتیم اونور احمد بخاطر احترام به داداشم گفت اولین آهنگ باید به دستور شما باشه واقعا بندری دوست دارین؟ داداشم گفت فرقی نمیکنه شما هرجور راحتین آهنگ بزنین من همه نوع آهنگ دوست دارم وقتی آهنگ به سبک بندری و البته بدون نی انبان را شروع کردند بسیار دلنشین بود و داداشم به سبک بندری ها کمی به خودش حرکت داد که اتاق پرشد از دست و جیغ و کل کشیدن دخترها کم کم همه ی مهمانها اومدند و حتی عروس هم اومد تو جمع ما اینقدر این صحنه زیبا شده بود که دایی الیاس یک بسته اسکناس را روی سر داداشم ریخت و رفت بغلش کرد و گفت دم شما گررررم پسرم احمد هم خیلی خوشش آمد و وسط آهنگش نیم نگاهی به من انداخت من از ترس اینکه بیماریم دوباره شروع نشه و آبروم نره نگاهش نکردم اما دستم کم کم شروع به لرزیدن کرد به سختی خودمو به سمت مادرم کشیدم و گفتم مادر منو ببر بیرون! خواهش میکنم منو ببر بیرون اما دیر شده بود چشمم کمی تار شد با عجله چشمامو مالیدم اما خوب نشد و تار و تارتر شد خونه دور سرم چرخید و افتادم وقتی چشم باز کردم تمام مهمانهارا بالای سرم دیدم دنیا پیش چشمم دوباره تاریک شد چشمم به سقف دوخته شده بود و تو دلم گفتم یعنی یه اتفاق خوب نباید وقتی من سالم و سرحالم بیفته یعنی درست پیش چشم کسی که دوستش دارم! ادامه دارد... http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸آهنگ مازنی🌸