eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
80.7هزار دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
7.8هزار ویدیو
15 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
19.99M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعوای نوه و مادربزرگ😂😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
رقص زیبای محلی به همراه چکه سما💃🕺💃🕺💃 تیره ماه سیزّه شو 😍 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5917874418834477738.mp3
6.14M
بهنام حسن زاده🎤 🎶بیاد درگذشتگان 🥀 پنج شنبه است ....😔 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
ماه_سیزه_شو در ایران از کهن ترین زمان، در هر ماه جشنی که نام آن ماه را داشت، برگزار می شد. از این جشن های دوازده گانه تـنها جشن ۲۶ نوروزماه یا نورزماه روز و جشن تیرگان با نام تیرماه سیزه شو ( شب سیزده تـیرماه) هنوز در مازندران برگزار می شود افزون بر یکی بودن نام روز و ماه ، جشن تیرگان را سالروز حماسه ی معـین کردن مرز ایران با تیراندازی آرش همزمان می دانند و می گویند پیروزی کاوه بر ضحاک نیز در این روز اتفاق افتاده است. این روز را بدین تیرگان گفتـند، که آرش تیر انداخت از بهر صلح منوچهر که با افراسیاب ترکی کرده است، بر تیر پرتابی از مملکت؛ و آن تیر گفـتـند : او از کوه های طبرستان بکشید تا بر سوی تخارستان. ابوریحان برای پـیدایش جشن تیرگان دو سبب نقل کرده است؛ یک سبب تیراندازی آرش برای مرز ایران و توران بود که.. کمان را تا بنا گوش خود کشید و خود فدا شد. و تیر از کوه رویان به اقصای خراسان که میان فرغانه و تخارستان است رسید . نشانه های برگزاری جشن تیرگان، از قرن ششم به بعـد در سند های تاریخی اندک است. در روزگار ما، فقط در شهرهای مازندران مراسم « تیرما سیزه شو » بر جای مانده است. . محاسبه ی فصل ها، فعالیتهای کشاورزی و جشنهای کهن بر پایه ی تـقویم محلی مازندرانی تا یک نسل پیش رایج بود. مراسم ویژه ی « تیرماه سیزه شو » : این مراسم که ذکر می شود بیشتر در شرق مازندران رواج دارد و به لال شو نیز شهرت دارد ودر غرب مازندران مخصوصا آمل که بیشتر اطلاع دارم در بعضی از موارد تفاوت اندکی دارد
4_5918160656929919172.mp3
6.73M
لال اِنه لال اِنه "تیره ماه سیزده شو" 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5918160656929919188.mp3
7.05M
فارسی رضا صادقی🎤 بغض ترانه 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
😍😜🐴 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5974337540671409598.mp3
3.32M
آقای جعفری😍! سال ۱۳۵۵ 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
4_5917874418834477746.mp3
7.22M
احمد نیکزاد🎤 جشنی (جدید) 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا
❤آهنگ مازنی❤
داستان 🌸 بازی روزگار🌸 قسمت سی دوم(پایانی) زهرا با عجله به طرف جاوید رفت جاوید وقتی زهرارو دید گفت ه
داستان 🌸 گم شده در تاریکی 🌸 قسمت اول در میان خانه ی کوچک و گلی که گوشه ای از سقفش را تازه تعمیر کرده بودند و هنوز پوششی نداشت صدای گریه ی نوزاد در محیط تاریک اطراف خانه پیچید و لحظه ای مرد جوان را به خودش آورد با اینکه لبش خندید و دلش تا حدودی گرم شده بود اما در سرش غوغایی بر پا بود با خودش رفت توی فکر و برگشت به چند سال قبل و یاد اون شب شوم افتاد ... -پدر جان تو که پول نداشتی، زمین نداشتی کار درست و حسابی نداشتی مگه مجبور بودی بچه دار بشی مادر با نگرانی بینشون قرار گرفت تا باز مثل دو هفته ی پیش دعواشون نشه اما مادرش را با دست هل داد و گفت مادر تو دخالت نکن تو هم یک پای این اشتباهی مادر با گریه گفت مگه میشد آخه دیگه داشتن یک بچه که حقمون بود پسر با عصبانیت رو به مادرش کرد و گفت یک بچه حقت بود درست ! الان اون بچه بزرگ شده و حقشو میخواد داری حقشو بهش بدی؟ پدر عصبانیت خود را فروخورد و در حالی که سعی داشت خودشو کنترل کنه گفت پسر جان سعی کن با مادرت جوری حرف نزنی که بعدا نتونی جبرانش کنی بیا من و تو مرد و مردونه حرف بزنیم پسر گفت متاسفانه مردی این دور و بر نمی بینم صورت پدر از عصبانیت و خجالت سرخ شده بود اما حرفی نزد مادر عصبانی شد و سعی کرد روی پنجه های پایش بایستد تا دستش به صورت پسرش برسد و در یک لحظه کشیده ای تو گوش پسرش زد که دست خودش شدیدا درد گرفت پسر اینبار مادرش را چنان هل داد که مادرش افتاد پدر عصبانی شد و در حالی که صدایش می لرزید گفت چته پسر تو از جون ما چی میخوای ولمون کن برو هرجایی که دوست داری من از عهده ی تو و خواسته هات بر نمیام اما پسر دست بردار نبود و دنبال بهانه ای بود که درگیر بشه و گفت تو که از خواسته ی تنها پسرت نمی تونستی بر بیای بیجا کردی که بچه دار شدی مادر با اینکه کمرش هنوز درد میکرد گفت مادر من تا حالا نفرینت نکردم ولی الان از خدا میخوام جوابتو خودش بده من با پدرت ۳۰ سال زندگی کردم هنوز یک حرف سرد به همدیگه نزدیم با تمام داشته ها و نداشته هاش ساختم ولی هنوزم بهش میگم آقاا تو چرا اینجوری شدی بعد روشو کرد به بالا و گفت خدایا این پسر تقاص کدوم گناه منه اگه تقاص گناه منه شوهرم که تا الان هیچ بدی ای به من نکرد اونو چرا داری به پای من می سوزونی پسر با تمسخر خندید و گفت هه هه با داشته هاش ساختی من که چیزی از داشته هاتون نمی بینم جز یه خونه با ۵۰۰ متر حیاط خالی که حتی پول ندارین دورشو دیوار بکشید و انگشت نمای مردم شدیم از اول زندگی تا حالا فقط کلمه ی "نداریم" رو شنیدم پول نداریم باغ و زمین نداریم غذای خوب نداریم! حتی الان شنیدم برای فردا برنج هم نداریم چرا نمی میرین هم خودتون راحت بشین هم من بتونم این خونه رو بفروشم مشکلاتمو حل کنم مادر گفت مشکلت سهیلاست؟ درسته؟ داری بخاطر اون دختر به ما بی احترامی میکنی پسر گفت آره که مشکلم رسیدن به سهیلاست سهیلا عشق منه نفس منه جونمم براش میدم شما دیگه کی باشین با گفتن این جمله با عصبانیت و غرغرکنان در را بازکرد پشت سرش چنان محکم در را به هم زد که شیشه رنگی بالای در ورود شکست و ریخت پایین مادر تمام حواسش به شوهرش بود که بیصدا به پشتی کهنه و رنگ و رو رفته تکیه داده بود و حرفی نمی زد تعجب کرد که چرا این مرد اینقدر ساکت و آروم شده به سختی خودش را بالای سر شوهرش رساند اما صدای نفسش را نشنید فریاد زد محمود محمود بیا پدرت نفس نمیکشه محمود که هنوز توی حیاط بود گفت باشه ببین اگه مرده صبح می بریم دفنش میکنیم الان سهیلا جان منتظرمه مادرش در حالی که صدای گریه اش بلند شده بود خودش رو به ایوون رسوند و گفت محمود بخدا پدرت مرده پدرت از پیش ما رفته محمود خندید و گفت من که حضرت عیسی نیستم زنده ش کنم یه پتو بنداز روش صبح اگه تونستم میام کمکت میکنم ببریم دفنش کنیم مادر گفت من که میدونم داری کجا می ری ولی اون دختر داره گولت میزنه اون به بالاتر از تو جواب رد داده ببین چه نقشه ای برات داره محمود گفت برو پیرزن تو دیگه به من درس زندگی نده من به خواست عشقم دانشگاهمو ول کردم الانم بخاطرش میخوام به هر کلکی شده این خونه ی نحس رو بفروشم و برم نشونش کنم خودش به من گفت تا فروش خونه صبر میکنم برو ببین پسرهای دیگه چه خرجهایی واسه دختر مورد علاقه شون میکنن همه مثل ما گدا نیستن! محمود در حالی که دور میشد با صدای بلند گفت تو هم یجایی برای خودت پیدا کن که تا پایان هفته خونه رو بفروشم چون الان این خونه اتوماتیک وار به اسم من شده و خندید مادر همچنان گریه میکرد محمود رفت و پدر در حالی که لبخند تلخی به لب داشت با چشم باز خوابیده بود خوابی آرام و ابدی دو سه تا از همسایه ها که صدای پیرزن را شنیده بودند به کمک پیرزن اومدند ادامه دارد..‌ نویسنده: سید ذکریا ساداتی http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸 آهنگ مازنی🌸
4_5918160656929919045.mp3
2.66M
محمد کجوری و جواد امانی🎤 گیتاری 🎶 http://eitaa.com/joinchat/4133748740Cd94d26b1b4 🌸🍁آهنگ مازنی🍁🌸 بزرگترین کانال مازندرانی در ایتا