eitaa logo
❤آهنگ مازنی❤
81.3هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
7.5هزار ویدیو
14 فایل
🌷مدیر تبلیغات @seyyedzs کانال تبلیغات👇🌷 http://eitaa.com/joinchat/2125725703C6cd4a9af27
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5980902904989486903.mp3
5.65M
عمران کرشی🎤 🎶دونه دونه 🎶@AHANGMAZANI❤️
4_5976719409274687795.mp3
2.57M
رضاملکی🎤 🎶دلخواه 🎶@AHANGMAZANI❤️
4_5976655942542954706.mp3
7.08M
ابی عالی🎤 🎶اَره این کیجا می جانه بچه مازندرانه 🎶@AHANGMAZANI❤️
4_5895237372794115451.mp3
11.32M
علی حمیدی دنیا دار مکافات هسّه @AHANGMAZANI❤️
4_5895387146893663383.mp3
5M
. عمری ست که ما غرق گناهیم رفیق دیوانه ی چشمان سیاهیم رفیق بگذار که بی پرده بگویم امشب وابسته به یک نیم نگاهیم رفیق بگذار بگویم که بفهمد دنیا با چشم شماست،روبه راهیم رفیق اکسیر منی اینکه کنارم هستی از کل جهان هیچ نخواهیم رفیق عاشق شدن و فاصله ی اجباری بغضی که گره شده به آهیم رفیق ممنوعه ترین عشق جهان هم باشی خوشحالم ازاینکه درگناهیم رفیق انتخاب شعر:Arghavan AHANGMAZANI❤️ ☘کانال آهنگ مازنی☘
4_5769482096166839986.mp3
3.73M
فارسی ایوان بند🎤 شاه نشین قلبم @AHANGMAZANI❤️ 🍁کانال آهنگ مازنی🍁
اطلاعات لطفا هنوز جعبه قديمي و گوشي سياه و براق تلفن که به ديوار وصل شده بود به خوبي در خاطرم مانده. قد من کوتاه بود و دستم به تلفن نميرسيد ولي هر وقت که مادرم با تلفن حرف ميزد مي ايستادم و گوش ميکردم و لذت ميبردم .بعد از مدتي کشف کردم که موجودي عجيب در اين جعبه جادويي زندگي مي کند که همه چيز را مي داند . اسم اين موجود اطلاعات لطفآ بود ، و به همه سوالها پاسخ مي داد. ساعت درست را مي دانست و شماره تلفن هر کسي را به سرعت پيدا ميکرد. بار اولي که با اين موجود عجيب ارتباط گرفتم روزي بود که مادرم به ديدن همسايه مان رفته بود . رفته بودم در زير زمين و با وسايل نجاري پدرم بازي ميکردم که با چکش کوبيدم روي انگشتم. دستم خيلي درد گرفته بود ولي انگار گريه کردن فايده نداشت چون کسي در خانه نبود که دلداريم بدهد. انگشتم را کرده بودم در دهانم و همين طور که ميمکيدمش دور خانه راه مي رفتم . تا اينکه به راه پله رسيدم و چشمم به تلفن افتاد ! فوري رفتم و يک چهار پايه آوردم و رفتم رويش ايستادم. تلفن را برداشتم و در دهني تلفن که روي جعبه بالاي سرم بود گفتم اطلاعات لطفآ. صداي وصل شدن آمد و بعد صدايي واضح و آرام در گوشم گفت : اطلاعات. انگشتم درد گرفته …. حالا يکي بود که حرف هايم را بشنود ، اشکهايم سرازير شد. پرسيد مامانت خانه نيست؟ گفتم که هيچکس خانه نيست. پرسيد خونريزي داري؟ جواب دادم : نه ، با چکش کوبيدم روي انگشتم و حالا خيلي درد دارم. پرسيد : دستت به جا يخي ميرسد؟ گفتم که مي توانم درش را باز کنم. صدا گفت : برو يک تکه يخ بردار و روي انگشتت نگه دار. يک روز ديگر به اطلاعات لطفآ زنگ زدم. صدايي که ديگر برايم غريبه نبود گفت : اطلاعات. پرسيدم تعمير را چطور مي نويسند ؟ و او جوابم را داد. بعد از آن براي همه سوالهايم با اطلاعات لطفآ تماس ميگرفتم. سوالهاي جغرافي ام را از او مي پرسيدم و او بود که به من گفت آمازون کجاست. سوالهاي رياضي و علومم را بلد بود جواب بدهد . او به من گفت که بايد به قناريم که تازه از پارک گرفته بودم دانه بدهم. روزي که قناري ام مرد با اطلاعات لطفآ تماس گرفتم و داستان غم انگيزش را برايش تعريف کردم . او در سکوت به من گوش کرد و بعد حرفهايي را زد که عمومآ بزرگترها براي دلداري از بچه ها مي گويند . ولي من راضي نشدم. پرسيدم : چرا پرنده هاي زيبا که خيلي هم قشنگ آواز مي خوانند و خانه ها را پر از شادي ميکنند عاقبتشان اينست که به يک مشت پر در گوشه قفس تبديل ميشوند؟ فکر ميکنم عمق درد و احساس مرا فهميد ، چون که گفت : عزيزم ، هميشه به خاطر داشته باش که دنياي ديگري هم هست که مي شود در آن آواز خواند و من حس کردم که حالم بهتر شد. وقتي که نه ساله شدم از آن شهر کوچک رفتيم … دلم خيلي براي دوستم تنگ شد اطلاعات لطفآ متعلق به آن جعبه چوبي قديمي بر روي ديوار بود و من حتي به فکرم هم نميرسيد که تلفن زيباي خانه جديدمان را امتحان کنم. وقتي بزرگتر و بزرگتر مي شدم ، خاطرات بچگيم را هميشه دوره ميکردم . در لحظاتي از عمرم که با شک و دودلي و هراس درگير مي شدم ، يادم مي آمد که در بچگي چقدر احساس امنيت مي کردم. احساس مي کردم که اطلاعات لطفآ چقدر مهربان و صبور بود که وقت و نيرويش را صرف يک پسر بچه ميکرد سالها بعد وقتي شهرم را براي رفتن به دانشگاه ترک ميکردم ، هواپيمايمان در وسط راه جايي نزديک به شهر سابق من توقف کرد. ناخوداگاه تلفن را برداشتم و به شهر کوچکم زنگ زدم: اطلاعات لطفآ ! صداي واضح و آرامي که به خوبي ميشناختمش ، پاسخ داد اطلاعات. ناخوداگاه گفتم مي شود بگوييد تعمير را چگونه مي نويسند؟ سکوتي طولاني حاکم شد و بعد صداي آرامش را شنيدم که مي گفت : فکر مي کنم تا حالا انگشتت خوب شده. خنديدم و گفتم : پس خودت هستي، مي داني آن روزها چقدر برايم مهم بودي؟ گفت : تو هم ميداني تماسهايت چقدر برايم مهم بود؟ هيچوقت بچه اي نداشتم و هميشه منتظر تماسهايت بودم. به او گفتم که در اين مدت چقدر به فکرش بودم . پرسيدم آيا مي توانم هر بار که به اينجا مي آيم با او تماس بگيرم. گفت : لطفآ اين کار را بکن ، بگو مي خواهم با ماري صحبت کنم. سه ماه بعد من دوباره به آن شهر رفتم. يک صداي نا آشنا پاسخ داد : اطلاعات. گفتم که مي خواهم با ماري صحبت کنم. پرسيد : دوستش هستيد؟ گفتم : بله يک دوست بسيار قديمي گفت : متاسفم ، ماري مدتي نيمه وقت کار مي کرد چون سخت بيمار بود و متاسفانه يک ماه پيش درگذشت. قبل از اينکه بتوانم حرفي بزنم گفت : صبر کنيد ، ماري براي شما پيغامي گذاشته ، يادداشتش کرد که اگر شما زنگ زديد برايتان بخوانم ، بگذاريد بخوانمش. صداي خش خش کاغذي آمد و بعد صداي نا آشنا خواند : به او بگو که دنياي ديگري هم هست که مي شود در آن آواز خواند. پایان @AHANGMAZANI❤️ 🍁کانال آهنگ مازنی🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رگبار شدید باران در فومن روستای تیمورکوه @AHANGMAZANI❤️ 🍁کانال آهنگ مازنی🍁
5_6098077124722165490.mp3
3.6M
عبدالحسین مختاباد🎤 عاشقی نکنین عاشقی زاره گلِ من عاشقی خله زار و خله خاره گل من عاشق خونشِ صوتِ بلاره گل من عاشقِ روز روشن شام تاره گل من های برو های نشو سر کوهِ وارش گل من خله ساله ته وِ راه دره مه چش گل من سنگ عاشقی ره بزومه شه دل....... @AHANGMAZANI❤️ 🍁کانال آهنگ مازنی🍁
4_5863904267814834283.mp3
8.74M
ولی قاسمی🎤 نوینم اشک ته چشمونِ جا چیکه هاکنه خدا تقصیردار دلِ تیکه تیکه هاکنه کی ته دلِّ درد بیارده غریبه یا خدی که اشون تا خد صب برمه هاکردی ناختی برمه نکن پیر پلنگ ته پشت دره فرمانده ارشد جنگ ته پشت دره @AHANGMAZANI❤️ 🍁کانال آهنگ مازنی🍁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرویس مدرسه ی زرافه ها😄😍😂 @AHANGMAZANI❤️ 🍁کانال آهنگ مازنی🍁
4_5872993470880157364.mp3
4.37M
جوادنکایی🎤 طلای ۱۸ عیار ره مونّه شب چهاردهمِ ماه ره مونّه آهوی چش سورنا ره مونّه گل خشبوی بهار ره مونّه موفرفری بابای قربون قشنگ پسر چش عسلی قربون😍 @AHANGMAZANI❤️ 🍁کانال آهنگ مازنی🍁
در مسیر آرامش💞 ❤️ 🌤هر صبح... به فال آمدنت.... قرآن می گشاییم.... الیس الصبح بقریب ....؟؟ آیا،صبح، نزدیک نیست ؟ (سوره هود آیه 61) ومن دوباره بیاد می آورم... که طلوع چشمانت، نزدیک است! ✋سلام،یگانه صبح زمین. @AHANGMAZANI❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرقی نمی کند آغازِ هفته باشد یا پایانش ، صبح باشد یا شب بذرِ امید ؛ نه وقت می شناسد ، نه موقعیت ... هر وقت بکاری ؛ شبیهِ لوبیایِ سحر آمیز ، با اولین طلوعِ آفتابِ خواستن ؛ جوانه می زند ، و تا آسمانِ موفقیت و توانستن ، اوج می گیرد ... هرگز نا امید نباش ! نا امیدی ، تیشه ی بی رحمی ست ؛ به جانِ ریشه ی شعور و خوشبختی ات ... پس تا دیر نشده ، بذرِ جادوییِ امیدت را بکار ، و معجزه هایت را درو کن ... صبحتون بخیر🌹 @AHANGMAZANI❤️
4_5987626040636232424.mp3
3.54M
امیرساروی🎤 الهی الهی یارم الهی زبون مار بخره چشم مایی هرکس من و ته ره دینگو جدایی مثل شمع بسوزه شو تا صواحی 🎶@AHANGMAZANI❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌‎‌‌‎‎‌‎‎‎‌‌‎‎‌‎‎‌‎‌‌‎‎‌‎‎‎‌‌‎‎‌‎‎✾࿐༅‌‎‌‌‎‎‌‎‎‎‌‌‎‎‌‎‎✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐‌‌ یکشنبه🌞 🖼 ۱۶حره ماه ۱۵۳۶   تبری ۱۵مهر   ۱۴۰۳ شمسی ۶ اکتبر  ۲۰۲۴میلادی ۲ ربیع الثانی ۱۴۴۶ قمری @AHANGMAZANI❤️
4_5938379254130551438.mp3
5.33M
احمد اسدی🎤 🎶آینه به آینه 🎶@AHANGMAZANI❤️
4_5999289827487388231.mp3
19.7M
مهدی احمدزاده🎤 🎶تسه روانی بومه جشنی 🎶@AHANGMAZANI❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی میپرسن با شادیِ کی،تو هم شاد میشی؟میگم:داداشم💪 بفرست برا داداشت❤️ @AHANGMAZANI❤️
4_5938291516538634771.mp3
2.8M
فرشادکلوانی🎤 🎶توبالای بالا من درزمینم سونارنجی قلم من درکمینم 🎶@AHANGMAZANI❤️