eitaa logo
کلاس احکام و عقاید حسین محققی
1.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
119 فایل
بر اساس فتوای مراجع تقلید با محوریت فتاوای آیت الله خامنه ای (پخش مطالب کانال به هر صورتی مجاز است). ارتباط با استاد برای سوالات شما و مشاوره👇 @Ahkam2
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Aminikhaah_Media
@Aminikhaah 07 Man Namaz Ra Doost Daram (1394-07-29) Tehran.mp3
زمان: حجم: 27.9M
🔈 🔊 جلسه هفتم ‌ * نماز کجای زندگی ماست؟ * عشق ورزیدن به نماز تا چه حد! * دنبال نخود سیاه نگردیم! * دو سوال مهم؛ چرا نماز می‌خوانیم؟ ، چرا نماز نمی‌خوانیم؟ * چند ماجرای زیبا از نماز چشیده‌ها * آیا مدیریت ذهن با نماز امکان‌پذیر است؟ * شرط قبولی نماز * چگونه با نماز اُنس بگیریم؟ * راه رسیدن به حضور قلب در نماز * این روایت را از امام رضا ع کمتر شنیده‌ایم! 📅 1394/07/29 ⏰ مدت زمان: ١:۰۶:۲۳ ❗️برای دریافت مجموع جلسات " من نماز را دوست دارم "، از طریق لینک زیر اقدام نمایید 🌐 https://aminikhaah.ir/?p=1983 🔔 @Aminikhaah_Media
هدایت شده از Aminikhaah_Media
@Aminikhaah 08 Man Namaz Ra Doost Daram (1394-07-30) Tehran.mp3
زمان: حجم: 29.28M
🔈 🔊 جلسه هشتم ‌ * آخرین وصیت امام صادق ع * استخفاف نماز به چه معناست؟ * درجات استخفاف نماز و درجات شفاعت * توازن نماز و شفاعت * در پیشگاه اهل بیت، درجه چندم هستیم؟ * سوگلی‌های خدا * بی‌نمازها زیادی گوش بدهند! * لحن خدا و اهل‌بیت علیهم‌السلام با ما چگونه است؟ * آثار خفیف شمردن نماز * آیا واقعا طلسم شده‌ایم؟! * سه توصیه کلیدی مرحوم شاه‌آبادی * محال است با نماز اول وقت به جایی نرسیم! * تبصره نماز اول وقت * باب رحمت واسعه امام حسین ع 📅 1394/07/30 ⏰ مدت زمان: ١:۰۹:۴۱ ❗️برای دریافت مجموع جلسات " من نماز را دوست دارم "، از طریق لینک زیر اقدام نمایید 🌐 https://aminikhaah.ir/?p=1983 🔔 @Aminikhaah_Media
هدایت شده از Aminikhaah_Media
@Aminikhaah 09 Man Namaz Ra Doost Daram (1394-08-01) Tehran.mp3
زمان: حجم: 30.33M
🔈 🔊 جلسه نهم | پایانی ‌ * نماز، محصول کارهای ماست * اولین لحظات بعثت پیامبر * نماز، نشانگر حالات ما * اذان، امتحان عمومی خدا * نماز فقط در الفاظ خلاصه نمی‌شود * روزی چند مرتبه به معراج برویم؟ * نماز، داروی بیهوشی هنگام مرگ * چه کنیم تعلقات دنیوی از ما کنده شود؟ * درسی که نماز امام حسین ع به ما آموخت مهندسی امام حسین ع در کربلا 📅 1394/08/01 ⏰ مدت زمان: ١:۱۲:۱۱ ❗️برای دریافت مجموع جلسات " من نماز را دوست دارم "، از طریق لینک زیر اقدام نمایید 🌐 https://aminikhaah.ir/?p=1983 🔔 @Aminikhaah_Media
یه مقایسه بسیار عجیب ۱_ چون اون آقا اهل هست و فلان اشتباه رو کرد، پس من دیگه مسجد نمیرم!😶 ۲_ چون فلان کس که میخونه، فلان کار رو انجام داد، پس من دیگه نماز نمی‌خونم!😐 ۳_ چون فلان خانم که هست، فلان اشتباه رو انجام داد، پس من دیگه چادر نمی پوشم!😑 *یه سوال خیلی مهم:*⁉️ ۱_ چرا هیچ کس نمیگه (چون فلانی که چلوکباب می خوره، فلان اشتباه رو کرد من دیگه چلوکباب نمیخورم؟)😜🥙 ۲_ چرا هیچ کس نمیگه (چون فلانی که بنز آخرین سیستم رو سوار هست، دزدی کرد ، من دیگه بنز سوار نمی شم؟)🚖 ۳_ چرا هیچ کس نمیگه( چون فلان خانم ، فلان اشتباه رو کرد، من دیگه باحجاب میشم؟)😉 *چرا ما سریع از دین مایه میذاریم، نه از دنیا؟!*🤫 هیچ کس به غیر از اسلام صل الله علیه و آله و ائمه طاهرین علیهم ‌السلام نیست. پس هر کسی ممکنه اشتباه کنه.(انسان ممکن الخطاست، جایز الخطا نیست).
شیرودی در کنار هیلکوپتر جنگی اش ایستاده بود و خبرنگاران هر کدام به نوبت از او سوال می‌کردند. خبرنگار ژاپنی پرسید: شما تا چه هنگام حاضرید بجنگید؟ شیرودی خندید. سرش را بالا گرفت و گفت: ما برای خاک نمی جنگیم ما برای اسلام می جنگیم. تا هر زمان که اسلام در خطر باشد. این را گفت و به راه افتاد. خبرنگاران حیران ایستادند. شیرودی آستینهایش را بالا زد. چند نفر به زبانهای مختلف از هم پرسیدند: کجا؟ خلبان شیرودی کجا می‌رود؟ هنوز مصاحبه تمام نشده! شیرودی همانطور که می رفت برگشت. لبخندی زد و بلند گفت: نماز! صدای اذان می آید وقت است.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: اى على! هرگاه وقت رسید، آماده آن شو وگرنه تو را سرگرم مى كند و هرگاه قصد "كار" خیرى كردى شتاب كن وگرنه شیطان تو را از آن باز مى دارد. بحارالانوار، ج٧ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🌹‍ برای باید چکار کرد؟ 🌹‍ یکی از چیزهایی که انسان را به حضور قلب می کشاند خواندن در اول وقت است . این کار یعنی اینکه من نماز را مهم می دانم. مرحوم ملکی تبریزی در کتاب اسرارالصلاه دارد : اگر کسی نمازش را در اول وقت بخواند ملائک برای نماز صبح او را صدا می کنند . ایشان قسم می خورند که عده ای صدای آن ملائک را شنیده اند که احتمالا ایشان خودشان بوده اند که صدای ملائک را شنیده اند . رعایت کردن آداب ظاهر نماز باعث حضور قلب می شود مثل نماز خواندن در مسجد ، جماعت خواندن، پاکیزگی و طهارت را رعایت کردن، انگشتر دست کردن و عطر زدن.
🔶از علامه طباطبايی (ره) سوال کردند چه کار کنيم که در حواسمان جمع باشد؟؟ ✔️فرمود قــبل از نمـــاز مــراقب زبـان خودتان باشيد، نماز با حضـور قلب مزد است و آنـرا به هر کسی نمی دهند!!!! اين هـــديه را به کسی ميدهند که قبلاً زحمتی کشيده باشد. 🔶 من از سکوت آثار گرانبهایی را مشاهده کردم چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید و جز در امور لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود.
حتی اگر خسته‌ای یا حوصله ‌نداری؛ ‏نمازهایت‌ را عاشقانه ‌بخوان! تکرار هیچ‌ چیز‌ جز در‌ این ‌دنیا قشنگ ‌نیست...!🌱
☘ سلام بر ابراهیم ☘ ✔️راوی : رضا هادي 🔸عصر يکي از روزها بود. از سر کار به خانه مي آمد. وقتي واردکوچه شد براي يك لحظه نگاهش به پسر همسايه افتاد. با دختري جوان مشغول صحبت بود. پسر، تا ابراهيم را ديد بلافاصله از خداحافظي کرد و رفت! ميخواست نگاهش به نگاه ابراهيم نيفتد. 🔸چند روز بعد دوباره اين ماجرا تکرار شد. اين بار تا ميخواست از دختر خداحافظي کند، متوجه شد که ابراهيم در حال نزديک شدن به آنهاست. دختر سريع به طرف ديگر کوچه رفت و ابراهيم در مقابل آن پسر قرار گرفت. ابراهيم شروع کرد به سلام و عليک کردن و دست دادن. پسر ترسيده بود. اما ابراهيم مثل هميشه لبخندي بر لب داشت. قبل از اينکه دستش را از دست او جدا کند با خاصي شروع به صحبت کرد و گفت: ببين، تو کوچه و محله ما اين چيزها سابقه نداشته. من، تو و خانواد هات رو کامل ميشناسم، تو اگه واقعاً اين دختر رو ميخواي من با پدرت صحبت ميکنم که... 🔸جوان پريد تو حرف ابراهيم و گفت: نه، تو رو خدا به بابام چيزي نگو، من اشتباه کردم، غلط كردم، ببخشيد و ... ابراهيم گفت: نه! منظورم رو نفهميدي، ببين، پدرت خونه بزرگي داره، تو هم که تو مغازه او مشغول کار هستي، من امشب تو با پدرت صحبت ميکنم. انشاءالله بتوني با اين دختر کني، ديگه چي ميخواي؟ جوان که سرش را پائين انداخته بود خيلي خجالت زده گفت: بابام اگه بفهمه خيلي عصباني ميشه. ابراهيم جواب داد: پدرت با من، حاجي رو من ميشناسم، آدم منطقي وخوبيه. جوان هم گفت: نميدونم چي بگم ، هر چي شما بگي. بعد هم خداحافظي کرد و رفت. 🔸شب بعد از ، ابراهيم در مسجد با پدرآن جوان شروع به صحبت کرد. اول از ازدواج گفت و اينکه اگر کسي شرايط ازدواج را داشته باشد و مناسبي پيدا کند، بايد ازدواج کند. در غير اينصورت اگر به بيفتد بايد پيش خدا جوابگو باشد. و حالا اين بزرگترها هستند که بايد جوا نها را در اين زمينه کمک کنند. حاجي حر فهاي ابراهيم را تأييد کرد. اما وقتي حرف از پسرش زده شد اخمهايش رفت تو هم! ابراهيم پرسيد: حاجي اگه پسرت بخواد خودش رو حفظ کنه و تو نيفته، اون هم تو اين شرايط جامعه، کار بدي کرده؟ حاجي بعد از چند لحظه سکوت گفت: نه! فرداي آن روز مادر ابراهيم با مادر آن جوان صحبت کرد و بعد هم با مادر دختر و بعد... 🔸يک ماه از آن قضيه گذشت، ابراهيم وقتي از بازار برميگشت شب بود. آخر کوچه چراغاني شده بود. لبخند بر لبان ابراهيم نقش بست. رضايت، بخاطر اينکه يک دوستي شيطاني را به يک پيوند الهي تبديل کرده. اين ازدواج هنوز هم پا برجاست و اين زوج زندگيشان را مديون برخورد خوب ابراهيم با اين ماجرا ميدانند 📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
☘ سلام بر ابراهیم ☘ برخورد با دزد 🔸نشسته بوديم داخل اتاق. مهمان داشتيم. صدايي از داخل کوچه آمد. ابراهيم سريع از پنجره نگاه کرد. شخصي موتور شوهر خواهر او را برداشته و در حال فرار بود! بگيرش... دزد... دزد! بعد هم سريع دويد دم در. يکي از بچه هاي محل لگدي به موتور زد. دزد با موتور نقش بر زمين شد! 🔸تکه آهنِ روي زمين دست دزد را بريد و خون جاري شد. چهره دزد پر از ترس بود و اضطراب. درد ميكشيد که رسيد. موتور را برداشت و روشن کرد و گفت: سريع سوار شو! رفتند درمانگاه، با همان موتور. دستش را پانسمان کردند. بعد با هم رفتند مسجد! بعد از كنارش نشست؛ چرا دزدي ميكني!؟ آخه پول حرام كه... دزد گريه ميكرد. بعد به حرف آمد: همه اينها را ميدانم. بيكارم، زن وبچه دارم، از شهرستان آمده ام. مجبور شدم. 🔸ابراهيم فكري كرد. رفت پيش يكي از نمازگزارها، با او صحبت كرد. خوشحال برگشت و گفت: خدا را شكر، شغلي مناسب برايت فراهم شد. از فردا برو سر كار. اين پول را هم بگير، از خدا هم بخواه كمكت كند. هميشه به دنبال باش. مال حرام زندگي را به آتش ميكشد. پول حلال كم هم باشد دارد. 📚 منبع: کتاب سلام بر ابراهیم