هدایت شده از سالن مطالعه
💣اعترافات یک زن از جهاد نکاح
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/100
✒قسمت ششم
سیترلینا بیتالو ـ ۱۸ ساله ـ اهل هلند
«سیترلینا بیتالو» یک دختر ۱۸ ساله و یک کاتولیک بسیار معتقد بود. او به همراه خانواده اش در شهر ماستریخت یک زندگی معمولی را تجربه می کرد. سیترلینا یک روز به صورت پنهانی و بدون اطلاع خانواده اش، ماستریخت را به مقصد استانبول ترک کرد تا خودش را به سوریه برساند.
نام او در بدو ورود به «رقه» به «عایشه» تغییر پیدا کرد و با شخصی به نام «عمر یلماز» ازدواج کرد. تا اینجا همه چیز برای سیترلینا خوب بود تا اینکه شوهرش مجبور شد، همسر خود را به «امیر» داعش دهد. ازدواج او با امیر هم چندان دوام نیاورد و او در مدت کوتاهی مجبور به ۷ ازدواج شد و این در حالی بود که داعش اجازه ترک خاک «رقه» را نیز به سیترلینا نمی داد. داعشی ها معتقدند که مهاجران صرفا برای جهاد به آن ها می پیوندند و نه برای عیاشی و این ازدواج های مکرر را هم نوعی جهاد برای زن می دانند.
تحمل مادر سیترلینا در این یک سال تمام می شود و تصمیم می گیرد با حمایت پلیس ضدتروریسم هلند راهی ترکیه شود تا دختر جوانش را از داعش پس بگیرد. همه برنامه ها به درستی پیش می رود و این مادر و دختر در استانبول با یکدیگر دیدار می کنند تا راهی هلند شوند.
ستیرلینا پس از ورود به خاک هلند به اتهام همکاری با داعش، بازداشت، اما پس از دو روز به شرط عدم ترک شهر خویش و با قرار وثیقه به صورت موقت آزاد شد. با این حال از آن روز دیگر هیچ اطلاعی از او و خانواده اش وجود ندارد و به نظر می رسد به زندگی مخفیانه روی آورده اند.
سالی جونز ـ ۴۷ ساله ـ اهل انگلیس
«سالی جونز» نوازنده یک گروه موسیقی راک انگلیسی بود نه به دینی معتقد بود و نه تعصب جهاد نکاح داشت او در برهه ای دچار مشکلات فراوان شد و مسیر زندگی اش تغییر کرد. یکی از مشکلات سالی جونز در آن سال ها بیکاری و بی پولی شدید بود که باعث شد او بیشتر وقتش را در فضای مجازی بگذراند.
او در همین گشت و گذارهای اینترنتی اش عاشق پسری به نام «جنید حسین» شد. جنید یک دورگه انگلیسی ـ پاکستانی بود که در ارتش سایبری داعش فعالیت می کرد. جنید، سالی جونز را مجاب کرد که برای داشتن یک زندگی مرفه راهی رقه شود.
سالی جونز در بدو ورود به رقه نام خود را به «سکینه» تغییر داد و با جنید ازدواج کرد. او یکی از افراد گردان الخنسا شد و پس از مدتی هواداران سالی جونز، نوازنده مورد علاقه خود را با ردا و پوشیه در شبکه های اجتماعی دیدند و آن هم در حالی که این فرد به «زن خون خوار داعش» مشهور شده بود.
او قسم خورد سر همه کسانی را که به داعش نپیوندند ببرد...
آفیناد اسکانووا- اهل روسیه
«آفیناد اسکانووا» درباره عزیمت خود به مناطق تحت تسلط تروریست ها گفته است: مبلغان داعش از طریق اینترنت من را متقاعد کردند که خانواده خود را ترک کنم و به خاورمیانه بروم و با «زندگی ایده آل» آشنا شوم و در واقع من را به عنوان همسر داعشی انتخاب کرده بودند.
آفیناد طی بازجویی در کشورش اعلام کرد: پس از ورود به سوریه من را به مقر زنان داعشی فرستادند تا سرنوشت بعدی ام را تعیین کنند.
وی می افزاید: ازدواج با تروریست هایی که می دانستیم به زودی کشته می شوند سرنوشت زنان اردوگاه بود و بازهم از این مقر سر در می آوردند. در این مقر تعداد بسیار زیادی از زنان روسی و قزاقستانی و از کشورهای دیگر حتی آمریکا هم هستند که همراه فرزندان و حتی نوزادان خود در آنجا به سر می برند.
آفیناد همراه پسر خردسال خود توانسته با خودروهای عبوری با فرار به مرز سوریه و ترکیه و سپس به شهر استانبول فرار کند...
برگه ها رو روی میز گذاشتم دیگه مغزم یاری نمیکرد ادامه بدم چه سرنوشت های تلخی! یکی به زندگی مخفیانه روی میاره... دیگری می شه یکی مثل خود داعش...یکی هم پا به فرار می گذاره البته اگر جان سالم به در ببره...
نمی دونستم خانمی که قراره فردا ببینم چه مسیری از این طیف رو رفته؟ هر چند که هر کدومش باشه تلخه...
توی همین افکار بودم که آقای جلالی در اتاق در زد و گفت من برای فردا بچه های فیلمبرداری رو کنسل کردم ظاهراً سوژه راضی نشده مصاحبه تصویری بگیریم دیگه همه چی دست خود شماست ...
گفتم یعنی من تنها برم؟
آقای جلالی با تعجب گفت مگه مصاحبه های قبلی کسی همراهتون بود!
گفتم نه ولی خوب این فرق میکنه! اگه امکانش هست حالا که خانم امجد هم می دونن ایشون هم با من بیان ولی مصاحبه رو خودم انجام میدم...در همین حین فرزانه با چشمهای متحیر نگاهی به من انداخت...
آقای جلالی سری تکان داد و گفت چی بگم والا با شرایطی پیش اومده و بچه های فیلمبرداری نیستن باشه مشکلی نیست بعد هم دوباره تاکید کرد خبرش بیرون درز پیدا نکنه !
◀️ ادامه دارد ...
قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/102
🛑 وضعیت امروز مبتلایان کرونا در قم
رییس دانشگاه علوم پزشکی قم گفت؛ در ۲۴ ساعت گذشته و منتهی به هشتم مهرماه:
🔹۱۷۰ نفر پذیرش جدید
🔹۱۲۵ بستری جدید
🔹۱۱۵ ترخیص از کل بیماران
🔹کل بستریها ۷۳۹ نفر
🔹۱۴۵ نفر وضع وخیم
◾️فوتی ۸ نفر
هدایت شده از اکبر ابدالی
📍 دقیقا همین حس را در بدنه اجرایی داریم
👈 توئیت نماینده تهران
#دولت_جوان_و_حزب_اللهی ام آرزوست
🆔 @mashgh626
هدایت شده از 📚 داستان های آموزنده 📚
🔻عملی که #رزق را سرازیر میکند
🔻امام باقر علیه السلام:
عَلَيْكَ بِالدُّعَاءِ لِإِخْوَانِكَ بِظَهْرِ الْغَيْبِ فَإِنَّهُ يَهِيلُ الرِّزْقَ، يَقُولُهَا ثَلَاثاً
❗️«پشت سر برادران دینی ات دعا کن که این کار رزق و روزی را سرازیر می کند» و حضرت این فرمایش را سه بار تکرار کردند.
📚 وسائل الشیعه، ج 7، ص 108
#ما_ملت_امام_حسینیم
📚 @Dastan 📚
هدایت شده از
امام زادگان عشق
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
9مهرماه سال 1359
#مناسبت
#سالروز_شهادت
#شهید_حسین_مجتهد_زاده
شهید حسين مجتهدزاده متولد پانزدهم اسفندماه 1334در شهر خرمشهر، معلم آموزش وپرورش كه در زمان رژيم پهلوي به علت ملاقات با برادرش حسن در زندان، بازداشت وتحت شكنجه قرارگرفت . قبل از شهادت برادرش حسن از زندان آزاد شد.
حسين مانند دو برادر ديگرش خوش رفتار و مدافع انقلاب ونظام اسلامي بود. كه در اوايل جنگ تحميلي در تاريخ نهم مهرماه 1359 در درگيري با نيروهاي عراقي در كوي طالقاني در دفاع از شهر خرمشهر به درجه رفیع شهادت رسيد. محل شهادت ایشان نامعلوم بود تا اینکه پس از پايان جنگ تحميلي مدرسه اي به نام شهيد حسين مجتهدزاده ساخته شد بدون اطلاع ازمحل شهادت ايشان بعدا مشخص شد که ،محل ساخت مدرسه ، همان محل شهادت وي بوده است.
#روحش شاد
#یادش گرامی
⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات# صلوات⚘
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
4.24M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مگر ما از مجلس یازدهم چه میخواستیم؟
اگر نمایندگان شفافیت آرا را تصویب میکردند دیگر شاهد رای ممتنع و بدون رای نبودیم، حداقل این تصاویر آزار دهنده را کمتر میدیدیم
ما باید بدانیم آن ۳۰ -۴۰ درصدی که رای نمیدهند و وضع قوانین کشور برایشان مهم نیست چه کسانی اند؟!
#شفافیت_آرا_نمایندگان_حق_مردم_است
@Bisimchimedia
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
1.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این آخرین جملات #شهدای_مرزبانی خوزستان است که آتش به دل ایرانیان زده
انتقام خواهیم گرفت...
@Bisimchimedia
هدایت شده از سالن مطالعه
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/101
✒قسمت هفتم
بعد از بیرون رفتن آقای جلالی، فرزانه رو کرد به من گفت: "چیه؟ ترسیدی فردا تنها بری، خانمه انتحاری بزنه! گفتی منم بیام با هم بریم رو هوا؟؟"
نگاهی بهش انداختم و گفتم: "اگه این خانومه انتحاری کن بود، الان به صفوف بهشتیهاشون تو جهنم پیوسته بود! نه اینکه من و شما بریم ازش مصاحبه بگیریم!"
فرزانه زد زیر خنده گفت: "راست میگی..."
چند لحظه بعد سرش رو بالا آورد و گفت: "به نظرت اینا چه جوری عضو داعش میشن؟! یعنی اینقدر آدم دارن توی کشورهای مختلف؟!"
گفتم: "اینطوری که من متوجه شدم، داعشیها یه ارتش سایبری تو فضای مجازی دارن که خیلیم فعاله! دقت کنی توی همین مقاله هم گفته بود اکثرا از طریق فضای مجازی جذب شدن!"
فرزانه محکم زد پشت دستش و گفت: "عه عه! من فکر میکردم اینا تفکراتشون کلا مثل انسانهای اولیه است. پس از نسل قرن بیستم اَن! ارتش سایبری داعش!!! فک کن! عجب!"
بعد هم رو کرد به من گفت: "خداوکیلی من و تو که خبرنگاریم چقدر توی فضای مجازی فعالیت میکنیم! این همه آدم حسابی داریم تو کشورمون. چند نفرشون تو فضای مجازی فعالن!؟
اصلا الان که خوب فکر میکنم به یه ارتش سایبری هم نیاز نیست. یه چند تا دونهشونم فعال باشن برا جذب ملت بسه. با این میدونی که ما بهشون دادیم..."
گفتم: "منم قبول دارم کم کاریامون رو... ولی حالا تو خیلی حرص نخور! بیشتر از فعالیت ارتش سایبری، باید این سادهانگاری و سادهلوحی خانمها رو درست کرد. آخه من نمیدونم، اصلا گیرم وعده زندگی مرفه هم به آدم بدن، چطور میتونن دیدن همچین قیافههایی رو تحمل کنن ؟؟!"
فرزانه با تأیید گفت: "آره بخدا! آدم زهره ترک میشه! ما که عکسشون رو میبینیم، میترسیم!. خدا به داد مجاهدانشون برسه! هر چند که اجر جهادشون رو همون لحظه اول دیدار، با دیدن رخ یار میگیرن...."
بعد هم زد زیر خنده....
در حال جمع و جور کردن وسایلم شدم. گفتم: "از این ابیات نغزت فردا تو مصاحبه نگیا!
راستی، فرزانه! وُیس رکوردر رو ندیدی؟ هر چی میگردم نمیبینمش؟!"
گفت: "وُیس برا چی میخوای؟"
گفتم: "توی خبرنگار نمیدونی وُیس برا چی میخوام!؟ برای ضبط صدا دیگه! فیلمبرداری که کنسل شد، ضبط صدا که باید باشه!"
گفت: "این آدمی من میبینم، صداشم نمیذاره ضبط بشه باور کن..."
گفتم: "وا برای چی؟ حالا تصویر یه چیزی! صدا که دیگه موردی نداره!"
گفت: چه میدونم؟ شاید بگه بعداً برام دردسر بشه اتهامی ...اعترافی ... "
گفتم: "میخوای بریم فقط احوالش رو بپرسیم!؟ ناسلامتی داریم میریم ازش مصاحبه بگیریم ! تصویر نه ! صدا نه! کات آقا، کات! اصلا ولش کن!"
فرزانه گفت: "من همینجوری گفتم. حدس زدم!"
بعد هم دستش رو دراز کرد و تمام وزنش رو انداخت رو نوک انگشتای پاش... از بالای قفسه وُیس رو آورد داد بهم و گفت: "شایدم بذاره؟!"
◀️ ادامه دارد ...
قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/103salonemotalee/103