هدایت شده از سالن مطالعه
وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت نهم؛
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/349
فصل اول
کوچه باغهای محله شترگلو (۷)
... همانجا پیرمرد نفت فروش کوتاه قامتی به اسم "بابا قدرت" یا "قدرت نفتی" در کنارم شهید شد و آن روز خیابان شورین به نام خیابان شهدا تغییر نام داد.
یک روز همهمهای میان بزرگترها در خیابان افتاد؛ "برویم برای تسخیر ساختمان ساواک"
ساختمان ساواک را دیده بودم. در همان خیابانی که منزل ما در انتهای آن قرار داشت. معطل نکردم. پریدم پشت دوچرخه و رکاب زدم و عرقریزان به آنجا رسیدم. مردم، به ویژه جوانان مثل مور و ملخ از در و دیوار ساختمان ساواک بالا میرفتند.
شاید کم سن و سالترین فرد که از دیوار بلند ساواک بالا میکشید، من بودم. نه از گلوله میترسیدم و نه از ضرب باتوم آژانها. این کار دیگر از نوع شیطنتها و ماجراجوییهای نوجوانی من نبود.
بغض و کینه نسبت به حکومت طاغوت در دل و جانم زبانه میکشید. احساس میکردم کارم با معرفت و آگاهی همراه است. از حادثه و ماجرا لذت نمیبردم فکر میکردم به آموزههای منبر و مسجد عمل می کنم. لذا وقتی وارد ساختمان ساواک شدم دنبال اسلحه و نارنجک و اینجور چیزها نبودم.
مردم در یک کمد را با آهن شکستند و اسلحه و مهمات زیادی بیرون ریخت. چشمم به یک آلبوم بزرگ افتاد. همان جا در آن ازدحام و شلوغی یکی از آن ها را ورق زدم. پر بود از عکسهای نیروهای انقلابی در زندان با سرهای تراشیده و قیافههای نحیف و پیراهن یک شکل زندانی ها و پلاکی که از گردنشان آویزان بود.
آلبوم دیگری پیدا کردم برخلاف قبلی پر بود از عکس آدمهای اتو کشیده و فکل کراواتی و در صفحه اول آلبوم عکس بازدید شاه از همدان در قطعات بزرگ سیاه و سفید بیشتر به چشم میآمد.
حدسم درست بود این عکس ها می توانست بعد از پیروزی انقلاب برای شناسایی ساواکیها مدرک خوبی باشد.
آلبوم ها را زیر پیراهنم قایم کردم و از معرکه گریختم. به خانه رسیدم. قیافه ظاهریام تابلو بود که چیزی مهم را زیر پیراهنم قایم کردهام.
مادرم با نگرانی پرسید: "چی زیر لباست قایم کردهای؟
-- دوتا آلبوم عکس. آلبوم انقلابیها و آلبوم ساواکیها.
مادرم آمد دست روی جیب برآمده شلوارم زد. خودم هم فراموش کردم که قبلاً جیبم را از فشنگ پر کردهام.
مادر به گریه افتاد؛ میخواهی پای پاسبانها را به خانهمان باز کنی؟ و با دست به خانه همسایه اشاره کرد.
درست میگفت در همسایگی ما دو پاسبان زندگی می کردند که البته چندان آزار و اذیتی نداشتند ولی به هر حال مامور حکومتی بودند.
معطل نکردم. برای آرامش دل مادر از نردبان بالا رفتم و روی پشت بام یکی از همان پاسبانها فشنگ ها را ریختم و به خانه برگشتم.
وقتی مادرم آرام شد دور از چشم او دوباره آلبومها را مرور کردم. در این فکر بودم که آلبوم ها را کجا و به چه کسی تحویل بدهم. کانون هدایت مردم، بیت آیت الله مدنی بود. پشت دوچرخه پریدم و تا بیت ایشان یک نفس رکاب زدم و آلبوم ها را تحویل دادم. ...
◀️ ادامه دارد ...
قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/357
با ما باشید با خاطرات علی خوشلفظ قهرمان ملی در کتاب: "وقتی مهتاب گم شد"؛
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از
امام زادگان عشق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#قرار_شبانه
🎥شهدائی که دعای فرج میخوانند🌹نماهنگ عظم البلا با استفاده از تکنیک دیپ فیک👆خشنودی #امام_زمان (عج) و شادی روح جمیع شهدا #صلوات
🔻#اینجا_خیمه_گاه_شهداست... 👇
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
@shahidanemasjedehazratezeynab
🌷〰〰🇮🇷〰〰🌷
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
بهشت منصفان
🖌 حضرت #امام_باقر (ع) فرمود: خدا را بهشتى است که جز سه کس در آن وارد نشوند، یکى از آنها کسى است که درباره خود به حق داورى کند.
🖌 عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ ع قَالَ إِنَّ لِلَّهِ جَنَّةً لَا يَدْخُلُهَا إِلَّا ثَلَاثَةٌ أَحَدُهُمْ مَنْ حَكَمَ فِى نَفْسِهِ بِالْحَقِّ .
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۱۸ روایة: ۱۹
#حدیث #انصاف #عدل
@hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
#لطیفه_نکته ۴۹
*سلام بر بخشندگان بی منت*
یه بار اومدن صندوق صدقاتمون رو خالی کنن صد تا تک تومنی توش بود،
یارو شماره کمیته امداد رو داد گفت اگه کاری داشتید زنگ بزنید😐😂👌
.
.
.
پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله
ما نقص مال من صدقه قط فاعطوا و لاتجبنوا.
*هيچگاه مال انسان با صدقه كم نخواهد شد، پس صدقه بدهيد و نترسيد.*
بحار، ج ۹۶، ص ۱۳۱
*گاهی ما آدمها وقتی به کسی کمکی می کنیم یا صدقه ای میدهیم، اون پول رو دیگه، سرمایه ی از دست رفته می دونیم. در صورتی که کاملا برعکسه صدقه سرمایه ذخیره شده است به شرطی که با منت خرابش نکنیم بارها پیامبر (صلاللهعلیهوآله) به فقرا برای نجات از فقر دستور دادند که صدقه بدهید.*
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
#داستان_آب_اصفهان
#قسمت_دوم
دوم: در ۲۳ دی ماه ۱۳۴۴ خورشیدی موافقتنامه ایران و شوروی (روسیه کنونی) مبنی بر ساخت نخستین کارخانه ذوب آهن ایران به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
چندی بعد، کارشناسان ایرانی و روسی زمینی را در ۴۰ کیلومتری جنوب غربی اصفهان برگزیدند.
عملیات اجرایی از سال ۱۳۴۶ آغاز و در دی ماه سال ۱۳۵۰ بهره برداری شد.
در نتیجه، کار بیشتر، شهرسازی بیشتر، ازدواج بیشتر و جمعیت بیشتر و صد البته مصرف آب بیشتر پدید آمد.
کارخانه ذوب آهن اصفهان در یکی از خوش آب و هواترین جاهای پیرامونی شهر اصفهان بنا شده و دقیقا در مسیر بادهای غربی- شرقی است.
در نتیجه هوای آلوده اش به صورت پیوسته نخست به مشام شهروندان اصفهانی میرسد و سپس راهی دشت نایین می شود.
سوم: تقریبا همزمان با پیگیری ساخت کارخانه ذوب آهن، سد بزرگ شاه عباس در بالادست زاینده رود جایی که خاک استان چهارمحال و بختیاری است، در سال ۱۳۴۹ خورشیدی به بهره برداری رسید.
مدیران اصفهانی دقیقا همان محوطه سد را ضمیمه خاک استان اصفهان کردند تا اشراف کاملی بر مدیریت آب دریاچه اش داشته باشند.
همچنین بخش مربوط به مدیریت آب استان چهارمحال و بختیاری از کنترل این استان خارج شد و جملگی در اختیار اصفهان قرار گرفت.
هر گونه برداشت از آب زاینده رود چه بالادست و چه پایین دست، منوط به نظر اداره آب اصفهان بود نه جای دیگر.
بر اساس قوانین نوشته و نانوشته، در طول دهههای پس از آبگیری این سد، فقط اصفهان بود که تعیین می کرد چه اندازه آب به کجا برود.
نفوذ قدرتمند لابی اصفهان در ساختارهای دولت شاهنشاهی و جمهوری اسلامی نیز همواره پشتیبان این رویکرد بود.
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷
✒قسمت دهم؛
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/351
فصل اول
کوچه باغهای محله شترگلو (۸)
... جوانان انقلابی در حیاط بیت آقا صحبت از پایین آوردن مجسمه شاه میکردند.
همانجا آقای مدنی به جوانان پرشور و انقلابی فرمود: "مجسمه و شاه پایین خواهند آمد. اما اینکار نباید به قیمت از دست دادن جوانان ما باشد"
فردا صبح علیالطلوع خودم را به میدان مرکزی شهر رساندم که مجسمه اسب سوار شاه در وسط آن مثل خاری در چشم مردم مسلمان و انقلابی بود.
انبوهی از تانکها به دور آن حلقه زده بودند تا نگذارند دست انتقام مردم نماد ظلم و بیداد او را پایین بیاورد.
گاهگاهی عدهای بیاعتنا به تهدید ماموران به تانک ها نزدیک میشدند. خدمهها موتور تانک را روشن میکردند و دود سفیدی میدان را میگرفت.
همانجا فرصت خوبی بود که در پوشش دودها پاهایم را به سینه تانکها برسانم. اما این کار بینتیجه بود. صدای آقا در گوشم مانده بود؛ "مجسمه و شاه پایین خواهند آمد اما این کار نباید به قیمت از دست دادن جوانان ما باشد"
مسجد، پایگاه انقلاب شده بود و هر کسی بعد از نماز به تناسب روحیه و توان خود فعالیتی را برای تقویت حرکت عمومی مردم به منظور براندازی حکومت شاه انجام میداد.
فرزی و چابکی من مسئولان و جوانان انقلابی مسجد را بر آن داشت که مرا در تیم تقسیم اعلامیههای انقلابی و پیامهای امام سازماندهی کنند.
اعلامیه ها را می گرفتم و شبانه در مراکز اصلی و معابر عمومی میچسباندم.
روزهای آخر عمر طاغوت داشت سپری میشد که خبر آوردند ستونی از تانکهای ارتش پشت تریلیها از کرمانشاه حرکت کردهاند تا از همدان بگذرند و برای سرکوب مردم مسلمان به تهران بروند.
تقویم ۲۱ بهمن سال ۱۳۵۷ را نشان می داد. دوچرخه دم دستم نبود. از محله شترگلو تا سه راهی همدان به کرمانشاه را یکنفس دویدم.
تمام تنم در عرق نشسته بود به محلی رسیدم که مردم با چوب و چماق به جان تانکها افتاده بودند. البته خدمه تانکها هم چندان بیمیل نبودند که ماموریتشان ناتمام بماند.
مردم از تریلیها بالا میرفتند و خودشان را تا برجک تانکها بالا میکشیدند و دست دسته گل به گردن سربازانی که به آغوش مردم بازگشته بودند، میانداختند.
با پیروزی انقلاب در ۲۲ بهمن ماه سال ۵۷ جوانانی مثل من زیر چتر معنویت اسلام و پایگاهی به نام مسجد محل مسیر تازه ای را در زندگی خود را آغاز کردند.
پنجه بوکس را دور انداختم. عکس خوانندههای دوران طاغوت را که همیشه مایه رنجش مادرم بود از در و دیوار اتاق کندم و دلخوشی و سرگرمیام شد منزل و مدرسه و مسجد.
کلاس اول راهنمایی را در سال ۵۸ با سه تجدیدی به پایان رساندم و به کلاس دوم رفتم.
در این سال به کلاس عکاسی بیشتر از درس علاقهمند شدم.
سرم به کارم بود و مسیر زندگیام در مثلث خانه و مدرسه و مسجد میچرخید.
روزی بعد از کلاس عکاسی، گنده لات محل که رضا سیاه صدایش میکردند با سه تن از رفقایش جلویم سبز شد ...
◀️ ادامه دارد ...
با ما همراه باشید با هر روز یک قسمت از داستان زندگی قهرمان ملی همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"
قسمت بعد:https://eitaa.com/salonemotalee/361
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از 🇮🇷 نیمه پنهان 🇮🇷
⭕️جمهوریاسلامی این جوون مظلوم به نام احمد رحمتآبادی رو به قتل رسوند :(
البته اینکه اسمش ابوایمان بوده و ۳سال پیش تو سوریه به درک واصل شده هم چیزی از مظلومیتش کم نمیکنه..
👤 آدم
🇮🇷نیمه پنهان
🇮🇷@nimeyepenhan
طبق سنوات گذشته
از ۲۸ صفر تا فاطمیه
سلسله بحثهای
ریشههای تاریخی فاطمیه
درخدمت حجةالاسلام دکتر یاوری
استاد حوزه و دانشگاه، مولف و محقق تاریخ اسلام
و مداحی کربلایی سجاد مرادی
جلسه هفتم: ۴شنبه ۱۷ آذر پس از نماز عشا
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین
@ahlolmasjed
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
با انصافِ پیروز
🖌 شنیدم حضرت #امام_صادق (ع) مى فرمود: هرگز دو نفر در چیزی ستیز نکنند، که یکى با دیگرى به انصاف رفتار کند و او نپذیرد، مگر آنکه بر او چیره شود.
🖌 سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَا تَدَارَأَ اثْنَانِ فِى أَمْرٍ قَطُّ فَأَعْطَى أَحَدُهُمَا النَّصَفَ صَاحِبَهُ فَلَمْ يَقْبَلْ مِنْهُ إِلَّا أُدِیلَ مِنْهُ.
📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۱۸ روایة: ۱۸
#حدیث #انصاف
@hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
#لطیفه_نکته ۵۰
*سلام بر بندگان شایسته خدا که برای غلبه بر فقر تلاش می کنند.*
ببخشید طنز تلخ دارم امروز🙈🙏
مسئولین لطفا توجه کنید📣📣
زیر این خط فقر دیگه جا نداره....
لطفا یه خط فقر دیگه تاسیس کنید ما بریم زیر اون😌😂
جمعی تابوتی را تشییع می کردند. در کنارِ تابوت ، کودکی با گریه فریاد می کشید: پدر جان تو را به گودالی می برند که نه فرشی هست نه چراغی و نه غذایی !😭🕳
کودکِ فقیری این را شنید و سریعا خود را به خانه رساند و به پدرش گفت : 🏃♂️😧
پدر عده ای می خواهند جنازه ای را به خانه ما بیاورند !😯
آدرسی که می دادند دقیقا خانه ی ما بود !
جایی که نه فرشی هست ، نه نوری و نه غذایی !😔🏚
امیرالمؤمنین علی علیه السلام
الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَ الْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ
*بى نيازى در غربت وطن است و نيازمندى در وطن غربت*
نهج البلاغه حکمت ۵۶
*دنیا جوری هست که میشه گفت*
*فقر آتشی است که خوبیها را می سوزاند و ثروت پرده ایست که بدیها را می پوشاند و چه بی انصافند آنانکه یکی را می پوشانند به احترام داشته هایش و دیگری را می سوزانند به جرم نداشته هایش.*
*در این روایت حضرت در مقام بیان دو مطلب است:
۱. مؤمنان بايد بكوشند تا بى نياز شوند و به هنگام غنا و بى نيازى از مال و ثروت خويش براى جلب و جذب قلوب و كمك به نيازمندان استفاده كند، نیز باید از عواقب فقر بترسند، چرا كه فقر مايه ذلت و گاه مطابق بعضى از روايات سبب كفر مى شود.
۲. هرگز بدیهای پول دار و خوبیهای فقیر را نادیده نگیرند و مراقب باشند که فقر و غنای افراد در فضاوتشان دخالت نداشته باشد.*
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از رسانه اجتماعی مسجد و محله
طبق سنوات گذشته
از ۲۸ صفر تا فاطمیه
سلسله بحثهای
ریشههای تاریخی فاطمیه
درخدمت حجةالاسلام دکتر یاوری
استاد حوزه و دانشگاه، مولف و محقق تاریخ اسلام
و مداحی کربلایی سجاد مرادی
جلسه هفتم: ۴شنبه ۱۷ آذر پس از نماز عشا
مسجد حضرت زینب علیهاالسلام/شهرک شهید زینالدین
@ahlolmasjed
هدایت شده از اینستای انقلابی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاید کارش دیپلماتیک نباشه اما اِنسانوتیکِ محضه
💬#twtenghelabi1
@insta_enghelabi
هدایت شده از سالن مطالعه
#داستان_آب_اصفهان
#قسمت_سوم
چهارم: در سال ۱۳۵۵ خورشیدی کلنگ یک صنعت آبخور و آلاینده دیگر درست بیخ گوش اصفهان بر زمین زده شد.
پالایشگاه این شهر در سال ۱۳۵۸ به بهره برداری رسید و تا کنون علاوه بر تأمین نیازهای سوختی منطقه، روزانه مقادیر زیادی آب می خورد و مقادیر کلانی دود به شهروندان خمینی شهری و اصفهانی پیشکش می کند.
نفت خام پالایشگاه ۴۳۰ کیلومتر دورتر از استان خوزستان پمپاژ می شود. گویا جای دیگری نبود که پالایش بکنند.
پنجم: طرح نیروگاه شهید منتظری اصفهان در زمان شاه کلید خورد.
نخستین فازش در سال ۱۳۶۳ خورشیدی وارد مدار گردید و تا سال ۱۳۷۷ هر چند سال یک بار، فازهای دیگری از آن به کار افتادند.
حالا برق بیشتر، هوای آلودهتر، مصرف آب بیشتر.
و همه اینها درست چسبیده به پالایشگاه اصفهان بود که امروزه تا دیوار شهر کمتر از هفت کیلومتر فاصله دارد.
در دیگر شهرهای بزرگ ایران هیچ نیروگاه حرارتی نمی یابید که بیخ گوش خانه های مسکونی زده باشند.
ششم: تونل دوم کوهرنگ در سال ۱۳۶۶ خورشیدی به بهره برداری رسید.
در واقع همان داستان دنباله دار آب ستانی از سرچشمه های کارون.
طبیعتا آب بیشتری دوباره به اصفهان رسید و در نتیجه، کار بیشتر، شهرسازی بیشتر، ازدواج بیشتر و جمعیت بیشتری پدید آمد.
همچنین اصفهان بار دیگر به یک منبع آب غیرطبیعی در دوردست وابستهتر شد.
ادامه دارد ...
🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی
@salonemotalee
هدایت شده از روشنگری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#دوربین_مخفی جالب
🔴🎥 سقوط بالگرد حجت الاسلام رئیسی در سفر استانی
و واکنش مردم در تاکسی
🆘 @Roshangari_ir
هدایت شده از امین یاوران | سبک زندگی ایرانی اسلامی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💠یک فیلم زیبای ایرانی!
💢 عمران خان، نخست وزیر پاکستان این فیلم کوتاه به کارگردانی محمدرضا خردمندان رو در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد و نوشت: یک فیلم کوتاه و زیبای ایرانی!
امین یاوران | سبک زندگی ایرانی اسلامی
🆔 @Aminyavaran