eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
378 دنبال‌کننده
12.4هزار عکس
5.2هزار ویدیو
488 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت صد و یکم قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/722 فصل نهم من، مهتاب، مین(۱۱) شب بعد باز حرکت کردیم اما از یک مسیر دیگر نزدیک میدان مین حس کردم یک سیاهی قدم به قدم با ما حرکت می‌کند وقتی می‌ایستیم او هم می‌ایستد حرکت که می‌کنیم او هم حرکت می‌کند ذهنم به هم ریخت آیا عراقی‌ها ما را دور زده‌اند مهدی جلو بود باید به او می‌فهماندم یک سیاهی مشکوک دنبال ماست اسلحه را از ضامن خارج کردم می‌دانستم که این منطقه دیگر لو رفته و باید با دشمن درگیر شویم یکباره سیاهی مثل برق و باد به سمت من آمد از هیبت و صدای آمدنش افتادم یک گراز بزرگ و سیاه بود که از یک متری‌ام با سرعت رد شد و رفت یک روز در مقررات اطلاعات نشسته بودیم که چند جعبه میوه آوردند میوه که می‌آمد همه چشمها به من خیره می‌شد که دست از پا خطا نکنم دور جعبه‌ها چرخیدم من با یکی دوتا سیر نمی‌شدم جعبه‌ها پر بود از انگور و گلابی و انار دستم به جعبه انار که رفت خمپاره‌ای زوزه کشید و روی یکی از چادرهای بچه‌ها فرود آمد عزیز امراللهی همانجا شهید شد بچه‌ها به سمت او که رفتند شرایط برای خوردن میوه‌ها فراهم بود از ۵ جعبه، دو جعبه را نصفه نیمه خوردم نمی‌دانم از غصه بود یا برای روحیه دادن به بچه‌ها عزیز امراللهی را که سوار آمبولانس کردند، عده‌ای با پوتین و دمپایی به جان من افتادند روز بعد حاج آقا رضا فاضلیان امام جمعه ملایر آمد بچه‌ها پشت سرش نماز خواندند روضه و سینه‌زنی جانانه‌ای به یاد شهدا برپا شد وقت ناهار دیدم حاج آقا رضا دستمالی باز کرد نان و پنیر بود که با خودش از همدان آورده بود پرسیدم: "حاج آقا غذای جبهه خدای نکرده شبهه دارد که میل نمی‌کنید." گفت: "نه! آن سهمیه شماست که می‌جنگید. نه سهم من که برای دیدن شما آمده‌ام." شاید تلنگری بود به من که دو جعبه میوه را روز قبل خورده بودم گفتم: "حاج آقا! از سهمیه من می‌شود میل کنید؟" گفت: "چرا نمی‌شود، عزیزم! اگر شکر داری از سهمیه شکرت بده." علی آقا که شاهد گفتگوی من و حاج آقا بود، یواشکی به پهلوی من زد و گفت: "حاج آقا هم می‌داند که تو بار شکر هستی!" آن روز حاج آقا صیغه عقد اخوت را یکی یکی با بچه‌ها خواند و چند روز بعد عملیات عاشورا شروع شد ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
دهان معطر روزه دار 🖌 حضرت (ع) : خداوند به موسی وحی کرد: ای موسی بوی دهان روزه دار نزد من از بوی مشک هم خوشبوتر است. 🖌 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَوْحَی اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی إِلَی مُوسَی ع ... یَا مُوسَی لَخُلُوفُ فَمِ الصَّائِمِ أَطْیَبُ عِنْدِی مِنْ رِیحِ الْمِسْکِ. 📚 فضائل الأشهر الثلاثة، ح ۱۲۲. @hadith_daily
🏴 ▪️علی آرام شد؛اما جهان از گریه بی‌تاب است زمین از غصه لبریز و زمان از گریه بی‌تاب است ▪️کنار ناله‌های جاودان چاه و نخلستان گلوی حضرت صاحب زمان از گریه بی‌تاب است 🏴شهادت مولی الموحدین،امام المتقین،حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را محضر حضرت ولی عصر عجل الله و همه‌ی شیعیان و محبین حضرت تسلیت عرض میکنیم... 💠کانال مسجد حضرت زینب(س) ---------------------------🌸 🕌 @ahlolmasjed 🌸-------------------------
💠آیت الله فاطمی نیا 🔸 عاق والدین صرفا به این معنا نیست که پدر و مادر به قدری از فرزند عاصی شوند که به زبان بگویند عاقت کردم، این حد بالای آن است، عاق به معنای ناراضی بودن پدر و مادر از فرزند است یعنی همین که رفتار فرزند طوری باشد که موجب رنجش و نارضایتی پدر و مادر شود عاق والدین است و این عاق بودن تا هنگامی است که پدر و مادر از او راضی شوند. 🔸هنوز بسیاری از جوان های ما با این که آدم های خوب و متدیّن و چه بسا اهل نماز شب و مستحبات هم هستند، اما معنای عقوق والدین را نفهمیده اند! خیلی ها فکر می کنند عقوق والدین که از گناهان کبیره است و باعث سقوط و هلاکت معنوی انسان می شود فقط این است که خدای نکرده به پدر و مادر فحش و ناسزا داد، یا آنان را مورد ضرب و شتم قرار داد! نمی دانند که عاق والدین شدن مراتب دارد،همین که یک سخن نیمه تلخ هم به آنان بگویی،عاق والدین شده ای!" 🔸همچنین روایت داریم که ممکن است پدر و مادر فردی در زمان حیات از او راضی باشند ولی بعد از مرگ به خاطر اینکه به فکرشان نیست (با اداء حق الله و حق الناسی که به گردنشان مانده و خیرات و مبرات و تلاوت قرآن و دعا) عاق شود و برعکس ممکن است کسی در زمان حیاط پدر و مادرش عاق والدین باشد ولی پس از مرگشان به خاطر اینکه به فکرشان است از او راضی شوند. 🔴لطفاً برای سلامتی استاد فاطمی نیا حمد شفاء قرائت بفرمایید. 💠کانال مسجد حضرت زینب(س) ---------------------------🌸 🕌 @ahlolmasjed 🌸-------------------------
✨دراین شب ها تو مهدی را صدا کن چو یوسف غایب است حیران چنانیم... ✨دعای اول وآخر ظهور است که بیش ازاین دراین هجران نمانیم... 🤲 افطارمان را با شیرینی دعا برای ظهور آغاز کنیم. 💠کانال مسجد حضرت زینب(س) ---------------------------🌸 🕌 @ahlolmasjed 🌸-------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 توقف برنامه بخاطر گریه مجری و راوی 🔻روایت یک تجربه‌گر مرگ موقت از دیدن چهره مبارک امام حسین علیه السلام و ماجرای شفاعت شدن توسط ایشان. که باعث شد برای لحظاتی برنامه متوقف شود 👤تجربه‌گر: آقای میثم عباسیان
اعظم الله اجورکم مراسم احیاء و عزاداری شب ۲۳م مسجد حضرت زینب علیهاالسلام: ▪️شروع مراسم: ساعت ۲۲:۳۰ ▪️دعای جوشن کبیر: ساعت ۲۴ ▪️سخنران: حجةالاسلام اسدی ساعت ۲ بامداد ▪️مداح: حاج رضا ایزدی ساعت ۲:۳۰ ▪️پایان مراسم: ۳:۳۰بامداد التماس دعا
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
احتمال بیشتر درباره شب قدر 🖌 خدمت حضرت (ع) نامه نوشتم و از غسل در شبهای ماه رمضان پرسیدم. فرمود: اگر توان احیای شبهای _هفدهم، نوزدهم و بیست و یکم و بیست سوم_ را نداری، احیای شب بیست و سوم را از دست نده. 🖌 کَتَبْتُ إِلَی أَبِی مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی بْنِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ ع أَسْأَلُهُ عَنِ الْغُسْلِ فِی لَیَالِی شَهْرِ رَمَضَانَ فَکَتَبَ ع ... فَإِنْ لَمْ تَقْدِرْ عَلَی إِحْیَائِهَا فَلَا یفَوُتَنَّکَ إِحْیَاءُ لَیْلَةِ ثَلَاثٍ وَ عِشْرِینَ. 📚 فضائل الأشهر الثلاثة، ح ۹۱. @hadith_daily
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت صد و دوم قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/728 فصل نهم من، مهتاب، مین(۱۲) یک بار با بچه‌های واحد راهی مشهد شدیم به نیشابور که رسیدیم علی‌آقا بچه‌ها را وسط بیابان پیاده کرد خودش ماند و راننده و من گفت: "چرا پیاده نمی‌شوی؟!" بی‌تعارف و محکم گفتم: "اول خودت پیاده شو!" می‌دانستم که نقشه‌ای دارد نهیب زد: "پیاده شو!" گفتم: "پیاده نمی‌شوم تا خودت پیاده نشوی" مشتی حواله‌ام کرد و گفت: "ای ناقلا! دست مرا خوانده‌ای!؟" سرش را از آینه ماشین بیرون برد و گفت: "بچه‌ها! الان ساعت ۱۱ شب است. تا ساعت ۴ صبح خودتان برگردید نیشابور. فکر کنید پشت عراقی‌ها هستید و راه را گم کرده‌اید. از ستاره‌ها کمک بگیرید و از امام رضا." وقتی داشتیم دور می‌شدیم ماشین را نگه داشت و گفت: "بچه‌ها! یادتان باشد اینجا قدمگاه امام رضاست!" ساعت سه و نیم شب بچه ها برگشتند خسته و کوفته کیلومترها راه آمده بودند یکی داخل رودخانه افتاده و تمام لباس‌هایش خیس آب بود یکی دیگر با پای مجروح و زخمی آمده بود یکی دیگر همراهش را کیلومترها کول کرده بود تا به نیشابور برسد اما هیچ‌کس غر نمی‌زد و اعتراضی نداشت بعد از رفتن به حرم و زیارت، خدمت حاج آقا جواد تهرانی رسیدیم بچه‌ها خواستند که حاج آقا سفارشی داشته باشد. فرمود: "بچه‌های اطلاعات عملیات! اول تزکیه. آخر هم تزکیه کنید. رستگاری شما در پاکدلی است." شب در حسینیه همدانیها نزدیک حرم مجلس روضه و دعا داشتیم همه ضجه می زدند اما جعفر منتقمی مثل شمع می‌سوخت او از طلبه‌های محله کمال آباد بود که سیمای نورانی‌اش از نور باطن و خلوصش خبر می‌داد همیشه خودم را فرسنگ‌ها دورتر از او می‌دیدم وقتی که به جبهه می آمد برایش مهم نبود که چه کاری به او بدهند هر کاری برایش ابزار خدمت بود آن شب وسط‌های دعا و با همان پای لنگان از جمع دور شد نیم‌نگاهی به او داشتم به پشت بام حسینیه رفت و آنجا نشست از آنجا هم صدای گریه‌هاش به پایین می‌رسید نمی‌دانم چه دیده بود فردا هر چه پرسیدم نگفت بغض می‌کرد و سرش را پایین می‌انداخت می دانستم که این موضوع با شفای او بی‌ارتباط نیست در آستانه عملیات شهید رجائی، در اثر بمباران دشمن در پادگان ابوذر سرپل ذهاب، از ناحیه گردن قطع نخاع شد. مثل یک تکه گوشت روی تخت بی‌حرکت مانده بود. دکترها از ادامه حیات او ناامید بودند و جوابش کردند. خانواده‌اش او را به مشهدالرضا بردند. پدرش تعریف می‌کرد: "شب هنگام در عالم خواب، آقایی را می‌بیند که به او می‌گوید: "پسرم برخیز! راه برو!" جعفر با گریه می‌گوید: "نمی‌توانم!" امام می‌فرماید: "چرا نمی‌توانی!؟ دستت را به من بده و بلند شو!" جعفر که از خواب برمی‌خیزد، راه می‌رود شفا پیدا کرده بود و مردم تمام لباس‌های او را برای تبرک تکه‌تکه کردند جعفر در عملیات والفجر ۸ به محبوبش پیوست از مشهد به همدان برگشتیم پدرم گفت: "رفیقت که هر روز برای ما نان سنگک می‌گیرد آمده بود و سراغت را می‌گرفت" شصتم خبر داد که علی محمدی آمده است تعجب کردم چون خبری از عملیات نبود بعد از نماز مغرب در مسجد محل دیدمش گفتم: "مگر مشغول درس در قم نیستی!؟" گفت: "درس همیشه هست، اما فرصت جهاد همیشه نیست" گفتم: "فعلا که عملیاتی در پیش نیست. برو! نزدیک عملیات صدایت می‌کنیم." گفت: "مهم نیست که عملیات باشد یا نباشد مهم لبیک به پیام امام است. برای دومین بار بود که با علی محمدی عازم جبهه می‌شدیم حالا همه بچه‌های واحد او را می‌شناختند اما من بیشتر از همه در خلوت او بودم وقتی مثل نادر فتحی از جمع جدا می‌شد و گوشه‌ای می‌رفت برای خودش قبری کنده بود نیمه شب داخل قبر آرام می‌گرفت و در آن تاریکی گریه می‌کرد. من هم بیرون قبر می‌نشستم و به گریه او می‌گریستم به حالش غبطه می‌خوردم هیچ وقت متوجه نشد که غریبه‌ای نزدیک آن قبر نشسته است وگرنه ساکت می‌شد یا جایش را عوض می‌کرد. ◀️ ادامه دارد ... هر روز با ما باشید با یک قسمت از خاطرات قهرمان ملی "علی خوش‌لفظ" از جانبازان و شهدای همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد"؛ https://eitaa.com/salonemotalee/308
🔹چنــد وقتی است‌که‌ در روزه ی دیدار تـــوایم... 🔹پُــرکن‌ این‌ فاصــله‌ها را ، که دم‌ِ افطار اســت... 🤲 افطارمان را با شیرینی دعا برای ظهور آغاز کنیم. 💠کانال مسجد حضرت زینب(س) ---------------------------🌸 🕌 @ahlolmasjed 🌸-------------------------
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا