هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
راه پیامبر اکرم ص کدام است؟
🖌 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
از هدايت خدا پيروى كنيد تا ره يافته شويد و به راه راست برويد و هدايت او، هدايت من است و هدايت من، هدايت علىبنابىطالب است. پس هركس در زمان حيات من و پس از مرگم از هدايت او پيروى كند، از هدايت من پيروى كرده، و هر كس از هدايت من پيروى كند، هر آينه از هدايت خدا پيروى كرده است...
🖌 قال رسول الله صلی الله علیه و آله:
اتَّبِعوا هُدَى اللّهِ تَهتَدوا وتُرشَدوا ، وهُوَ هُدايَ ، وهُدايَ هُدى عَلِيِّ بنِ أبي طالِبٍ ، فَمَنِ اتَّبَعَ هُداهُ في حَياتي وبَعدَ مَوتي فَقَدِ اتَّبَعَ هُدايَ ، ومَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَقَدِ اتَّبَعَ هُدَى اللّهِ....» .
📚 تأويل الآيات الظاهرة: ج ۱ ص ۳۲۰ ح ۱۹
هدایت شده از مرکز نشر آثار آیتالله بهجت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 #روزشمار_عیدغدیر
🎧 کلیپ صوتی: «عید غدیر، برترین عید در اسلام»
✅حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
🔸 بهحسب ظاهر میشود انسان بگوید عیدی [داریم] که در عیدیت بالاتر از همه اعیاد [اسلامی] باشد [و آن عید غدیر است].
چطور میشود بالاتر از همه اعیاد [باشد؟!]
با آنکه آن [اعیاد دیگر هم،] عید اسلامی هستند، [اما] این عید تشیع است؛ عید وصایت است، #عید_ولایت است!
چطور این بالاتر شد؟!
به اعتبار همان که [میگویند:] «چون که صد آمد، نود هم پیش ماست»؛ به اعتبار اینکه کسی که قائل به ولایت است، قائل به اسلام [نیز] هست و لا عکس. کسی که این روز را عید بداند، آن سه تا (فطر، قربان و جمعه) را هم عید میداند، و لا عکس.
📚 درس خارج فقه، کتاب صلات، ١٢ دی ١٣٧۴
☑️ کانال رسمی مرکز تنظیم و نشر آثار حضرت #آیت_الله_بهجت قدسسره
✅ @bahjat_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
همخوانی بحر طویل ویژه عید غدیر در حرم امام رضا (ع)
بسیار زیبا حتما ببینید 🌺
عید غدیر مبارک🌸
•┈••✾•🍃❤️🍃•✾•┈•
هدایت شده از کتاب طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن
ولایت علیابنابیطالب یعنی چه؟
یعنی در افکارت پیرو علی باشی؛ در افعالت پیرو علی باشی؛ تو را با علیابنابیطالب علیهالسلام رابطهای نیرومند، مستحکم، خلل ناپذیر پیوند زده باشد، از علی جدا نشوی
#طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن
#جلسه_بیست_و_ششم
@ketabetarhekoli
@t_manzome_f_r
هدایت شده از اکبر ابدالی
🌀 بازگشت توابین
🔻 پشیمانی کسانی که در تایید #برجام نقش موثری داشته اند آدم را یاد خواصی می اندازد که در جریان #کربلا #امام_زمان و #رهبر خود را تنها گذاشتند و او را یاری نکردند اما بعد از واقعه #عاشورا پشیمان شدند و توبه کردند و حتی #قیام_توابین را به راه انداختند. لکن قیام آنها چون به هنگام و به موقع نبود اثری در تاریخ نداشت.
#امام_زمانه_ات_را_بشناس
#بصیرت
#زمان_شناسی
🆔 @mashgh626
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
یکی از دلایل غمگین شدن چیست؟
حضرت صادق علیه السلام فرمود: چون گناه بنده بسیار گردد (و خدا بخواهد او را پاک کند) و چیزى از کردار (نیک) نداشته باشد که آن را جبران کند و کفاره آنها شود او را به اندوه گرفتار سازد تا کفاره گناهانش گردد.
قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا كَثُرَتْ ذُنُوبُهُ وَ لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ مِنَ الْعَمَلِ مَا يُكَفِّرُهَا ابْتَلَاهُ بِالْحُزْنِ لِيُكَفِّرَه.
📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 180 روایة: 2
#حدیث_توبه
ارسال شده از سروش+:
🌷جانم میرود🌷
قسمت بیست و دوم
✍ فاطمه امیری
تا می خواست به زهرا بدوبیراه بگوید زهرا با ابرو به استاد اشاره ڪرد
ــــ خانم رضایی حواستون هست؟
ــــ نه استاد خواب بودم
با این حرفش دانشجویان شروع به خندیدن ڪردند رو به همه گفت
ـــ چتونه حقیقتو گفتم خو
ـــ خانم رضایی بفرمایید بیرون
مهیا بدون هیچ بحثی وسایلش را جمع کرد
ــــ خدا خیرت بده استاد
قبل از اینڪه از ڪلاس خارج شود استاد گفت
ـــ خانم رضایی لطفا قبل اینڪه برید منزل استراحت ڪنید برید درس منو حذف ڪنید
ــــچشم استاد
سوار تاکسی شد و موبایلش را دراو رد یڪ پیام از همان شماره ناشناس داشت
ــــ زبون دراز هم ڪه هستی
زیاد اهمیت نداد حدس می زد ڪه یڪی از بچه های دانشگاست ڪه دوست داره یڪم تفریح ڪنه
شماره مریم را گرفت نگاهی به اسمی ڪه برای شماره مریم سیو ڪرده بود انداخت و ریز خندید اسمش را "خواهر مجاهد" سیو ڪرده بود
ــــ سلام مهیا خانم
ـــ سلام مریم جان ڪجایي
ـــ پایگام عزیزم
ـــ خب من طرحارو آماده ڪردم بیارم برات
ـــ واقعا؟؟وای دختر تو دیگه کی هستی
ـــ ما اینیم دیگه. هستی بیارم؟
ـــ آره هستم بیار منتظرتم
مهیا احساس خوبی نسبت به مریم داشت اصلا مریم نظرش را در مورد آن تصویری ڪه از دخترای محجبه تو ذهنش ساخته بود تغییر داد
...
ـــ ممنون همینجا پیاده میشم
بعد حساب کردن کرایه پیاده شد
فاصله ی خیلی کمی تا مسجد بود
به پایگاه رسید بدون آنڪه در را بزند وارد شد
ولی با دیدن صحنه روبه رویش شوڪه شد و سرجایش ایستاد
مهیا با دیدن پنج تا بسیجی ڪه دوتا از آن ها روحانی هستن و رو به رویشان سارا و نرجس مریم نشسته بودندشوڪه شد
مریم به دادش رسید
مریم فراموش ڪرده بود به مهیا بگه قراره یڪ جلسه برای مراسمات در پایگاه برگزار بشه
ـــ سلام مهیا جان
مهیا به خودش آمد
سلامی کرد و موهایش را داخل فرستاد
همه جواب سلامش را سربه زیر دادند حتی شهابی که به خاطر زخمش روی صندلی نشسته بود
اما روحانی مسنی با لبخند روبه مهیا گفت
ـــ علیڪ السلام دخترم بفرما تو
مهیا ناخوداگاه در مقابل آن لبخند دلنشین لبخندی زد
روحانی جوان ڪه آن روز هم در بیمارستان بود رو به حاج آقا گفت
ـــ حاج آقا ایشون دختر آقای رضایی هستند ڪه طراحي پوسترارو به عهده گرفتند
حاج آقا سری تڪون داد
ــــ احسنت .دخترم من دوست پدرت هستم موسوی شاید شنیده باشید
مهیا با ذوق گفت
ــــ اِ شماهمونید ڪه با پدرم تو جبهه ڪلی آ تیش سوزوندید
ادامه دارد ...
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯
هدایت شده از تبیین منظومۀ فکری رهبری
#تبیین_و_قانعکردن_دلها🔻
▪️#مسجد باید پایگاه «انسانسازی، عمران دل و دنیا، مقابله با دشمن، بصیرتافزایی و زمینهسازی برای #ایجاد_تمدن_اسلامی» باشد؛ بنابراین وظیفهی امام جماعت علاوه بر اقامهی نماز، «اقامهی حق و عدل، #تبیین_دین و ابلاغ احکام دینی» است.
#رهبر_معظم_انقلاب
#تبیین_اساس_کار_ماست.
@t_manzome_f_r
هدایت شده از اکبر ابدالی
🏭 بهترین راه مقابله با دشمن
👈 رهبر انقلاب در دیدار هیات دولت ۹۸/۵/۳۰
🆔 @mashgh626
هدایت شده از اکبر ابدالی
🏭 رزمندگان جنگ اقتصادی را یاری کنید
👈 رهبر انقلاب در دیدار هیات دولت ۹۸/۵/۳۰
🆔 @mashgh626
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
❓چه چیزهایی ممکن است باعث پاک شدن گناهان شود؟
🖌 حضرت صادق علیه السلام فرمود: همانا مؤمن ممکن است خواب هولناک ببیند و گناهش آمرزیده شود، و یا تنش رنجور شود و به آن گناهش آمرزیده شود.
🖌 قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيُهَوَّلُ عَلَيْهِ فِی نَوْمِهِ فَيُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُهُ وَ إِنَّهُ لَيُمْتَهَنُ فِی بَدَنِهِ فَيُغْفَرُ لَهُ ذُنُوبُهُ.
📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 180 روایة: 4
#حدیث_توبه
ارسال شده از سروش+:
🌷جانم میرود🌷
قسمت بیست و سوم
✍ فاطمه امیری
همه با تعحب به مهیا نگاه می ڪردند حاج آقا موسوی خندید
ــــ پس احمد آبرومونو برد
ـــ نه اختیار دارید حاج آقا
مهیا رو به مریم گفت
ـــ مریم طرح هارو زدم یه نگاه بنداز روشون ڪه اشڪال ندارن بدی چاپ ڪنن برات
فلش را به سمت مریم برد ڪه مریم به شهابی که روی صندلی کنار میز کامپیوتر نشسته اشاره ڪرد
ــــ بدینشون به آقای مهدوی
مهیا به سمت شهاب رفت
ـــ بگیر سید
شهاب ڪه مشغول روشن ڪردن سیستم بود سرش را با تعجب بالا آورد
اولین باری بود ڪه یڪ نامحرم او را اینطور صدا می ڪرد فلش را از دستش گرفت و وصلش ڪرد
ــــ میگم سید حالتون بهتر شد؟
شهاب معذب بود مخصوصا ڪه دوستانش حضور داشتند
در حالی ڪه طرح هارا بررسی می کرد آرام بله خدارو شڪری گفت
ــــ میشه ما هم ببینیم شهاب
شهاب مانیتورو به سمتشان چرخاند
ـــ بله حاج آقا بفرمایید
ـــ احسنت دخترم ڪارت عالی بود نظرت چیه مرادی
روحانی جوان ڪه مهیا فهمید فامیلش مرادی هست سرش را به علامت تائید تڪان داد
ــــ خیلے عالی شدند مخصوصا اونی ڪه برای نشست خواهرا با موضوع حجابه
بقیه حرفش را تایید ڪردن
جز نرجس و یڪی از پسرهای بسیجی ڪه از بدو ورود مهیا را با اخم نظاره گر بود
ــــ خیلی ممنون خانم رضایی زحمت ڪشیدید چقدر تقدیم کنم؟؟
مهیا اخمی به شهاب ڪرد
ـــ من خودم دوست داشتم این پوسترارو طراحي ڪنم پس این حرفا نیاز نیست
ــــ منظوری نداشتم خانم رضایی
آروم زیر لب گفت
ـــ بله اصلا ڪاملا معلوم بود
رو به مریم گفت
ـــ مریم جان من خستم اگه کاری نداری من برم
ــــ نه عزیزم زحمت ڪشیدی
بعد از خداحافظی به طرف خانه رفت در طول راه به این فڪر می کرد که چطور توانست اینقدر راحت با این جماعت صحبت ڪند با اینڪه همیشه از آن ها دوری مے ڪرد
به خانه رسید خانه غرق در سڪوت بود
به اتاقش رفت از خستگی خودش را روی تخت انداخت زندگی برایش خسته ڪننده شده بود هر چه فڪر می کرد هدفی برا خود پیدا نمی ڪرد اصلا نمی داند مقصدش ڪجاست
دوست داشت از این پریشانی خلاص شود
روزها می گذشت و مهیا جز دانشگاه رفتن و طراحی پوستر ڪار دیگه ای نمی ڪرد امروز هم از همان روزهای خسته ڪننده ای بود ڪه از صبح تا غروب ڪلاس داشت و مهیا را از نفس انداخته بود
مهیا خسته و بی حال وارد کوچه شد نگاهی به درمشکی رنگ خونه ی مریم انداخت با شنیدن صدای داد مردی و گریه زنی قدم هایش را تندتر کرد
به آن ها که نزدیک شد آن ها را شناخت همسایه یشان بود عطیه ومحمود
ادامه دارد ...
╰─┅═ঈ🌺🌺🌺🌺ঈ═┅╯