eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
378 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
488 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سالن مطالعه
سلام قسمت اول داستان واقعی، درس‌آموز و پر از هیجان "بی تو هرگز": https://eitaa.com/salonemotalee/5 قسمت اول "رنگ عشق"، داستان جذاب از زندگی دانشجوی کانادایی: https://eitaa.com/salonemotalee/84 قسمت اول داستان آموزنده و تکان دهنده "اعترافات یک زن از جهاد نکاح" https://eitaa.com/salonemotalee/96 قسمت اول داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بی‌نظیر "پایی که جا ماند": https://eitaa.com/salonemotalee/111
هدایت شده از اکبر ابدالی
📌 راه مصونیت از ریزش احتمالی بورس 🔻 اگر شما به نیت اینکه ظرف چندماه سود خوبی به دست بیاورید وارد شده اید، آدرس را اشتباه آمده اید!!! 🔸 بسیاری از افرادی که وارد بورس شده اند یک نگرانی دارند: اگر بورس ریزش کرد چکار کنیم؟ برخی از کارشناسان با ذکر دلایل و برخی از آنها بدون دلیل و تحت تاثیر جو منتقدان، بر این نگرانی دامن زده اند. با واگذاری مدیریت سهام عدالت به مردم ، الان حدود 50 میلیون ایرانی در بورس حضور دارند. عده ای فقط مردم را میترسانند و هیچ راهکاری ارائه نمی کنند. اما به راستی راه حفاظت از سرمایه های مردم در بورس چیست؟ 🔸 قبلا عرض کرده بودیم برای کسی که در بورس است بسیار مهم است. اما در کنار آموزش برای حفظ ارزش دارایی در بورس، یک راهبرد بسیار مهم است و آن است. اگر شما به نیت اینکه مثلاً پولتان برای مدت 5 سال در بورس بماند وارد این بازار شده اید، نگران ریزش احتمالی آن نباشید. 🔸 در نظر بگیرید از سال 85 که واگذار شده تا کنون، بارها بورس ریزش کرده اما چون سهام عدالت نوعی بوده ارزش آن نه تنها کم نشده بلکه 17 برابر شده است. بنابراین در بازار بورس نباید هیجانی شوید و با یک خبر منفی سهام خود را ارزان بفروشید. 👈 اگر سهامداری بلندمدت را انتخاب کرده اید نگران ریزش بورس نباشید. ✍️ 🆔 @mashgh626
هدایت شده از اکبر ابدالی
📶 مشارکت در عرضه های اولیه 🔹 استقبال مردم از خرید سهام عرضه اولیه ها (حدود 3/5 میلیون نفر) فرصت بی نظیری برای تامین مالی شرکتهای تولیدی و هدایت نقدینگی مردم به سمت تولید است. 🔹 یک راه‌ اصلی برای منطقی کردن رشد شاخص بورس، تسهیل ورود شرکت‌های تولیدی جدید به بازار سرمایه و افزایش تعداد عرضه‌های اولیه برای پاسخ به تقاضای روزافزون سرمایه گذاران است. 🔹 قیمت سهام عرضه‌های اولیه معمولا پایین‌تر از قیمت بازار تعیین می شود و این برای سهامداران جذابیت زیادی دارد. پ.ن: مردم آماده اند که سرمایه شان را از طریق وارد تولید کنند. دولت و مجلس باید زمینه را فراهم کنند ... 🆔 @mashgh626
📸 تصویری از ماسک‌زدن رهبر انقلاب در جلسات کاری ✅کانال اخبار 20:30👇 http://eitaa.com/joinchat/1684144128C592f3e217d
*⚜ یاد شهید بابایی بخیر که طلاهای همسرش را فروخت و به افسران و سربازان متاهل داد و گفت: مایحتاج عمومی گران شده و حقوق شما کفاف خرج زندگی رو نمیده!!* *⚜یاد شهید رجبی بخیر که پول قرض الحسنه به دیگر نیروها میداد و میگفت وام است و وقتی میگفتند دفترچه قسطش را بده میگفت کسی دیگر پرداخت میکند.* *⚜یاد شهید بابایی بخیر که یکی از دوستانش تعریف میکرد که: دیدم صورتشو پوشونده و پیرمردی رو به دوش کشیده که معلوله ... شناختمش و رفتم جلو که ببینم چه خبره که فهمیدم پیرمرد رو برا استحمام میبره!!* *⚜یاد شهید حسین خرازی بخیر که قمقمه آبش را در حالی که خودش تشنه بود به همرزمانش میداد و خودش ریگ توی دهانش گذاشت که کامش از تشنگی به هم نچسبه!!* *⚜یاد شهید مهدی باکری بخیر که انبار دار به مسئولش گفت: میشه این رزمنده رو به من تحویل بدهید، چون مثل سه تا کارگر کار میکنه طرف میگه رفتم جلو دیدم فرمانده لشگر مهدی باکری هست که صورتشو پوشونده کسی او را نشناسد و گفت چیزی به انباردار نگه!!* *🔱آره یاد خیلی شهدا به خیر که خیلی چیزها به ما یاد دادند که بدون چشم داشت و تلافی کمک کنیم و بفهمیم دیگران رو اگر کاری میکنیم فقط واسه رضای خدا باشه و هر چیزی رو به دید خودمون تفسیر نکنیم!!* *برای رد شدن از سیم خاردار باید یه نفر روی سیم خاردار میخوابید تا بقیه از روش رد بشن(!!) داوطلب زیاد بود.* *قرعه انداختند، افتاد بنام یک جوان زیبا رو!! همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد که گفت: چکار دارید بنامش افتاده دیگه...* *همه تو دلشون گفتند: عجب پیرمرد سنگدلی!! دوباره قرعه انداختند، باز هم افتاد بنام همون جوون...* *جوان بدون درنگ خودش رو انداخت روی سیم خاردار* *تو دل همه غوغائی شد...!!* *بچه ها گریان و با اکراه شروع کردند به رد شدن از روی بدن جوان... همه رفتند الا همون پیرمرد... گفتند چرا نمیای؟؟* *گفت: نه شما بروید من باید* *بدن پسرم رو ببرم برای مادرش* *آخه مادرش منتظره... درود بر شهامت و غیرت آنان!!* *نمیدونم الان برای رد شدن و رسیدن به عرش دنیا پاتون رو روی خون کدام شهید گذاشتید؟؟!!* _*چه کسانی رفتند تا امروز در آسایش، زندگی کنیم!!!!!!!!!!!*_ رفیق هم رفقای آنزمان نه رفقای طبری که بقول ایشان که ادعا میکند که هر چی بخواهد بهش میدهند و نمیدونه که تمام آنهائی که اگر بهش بدهند مال حق الناس است و فردای قیامت باید جواب بدهد ولی رفقای جنگ آندنیا دستمون را میگیرند و بچه های با معرفتی هستند که در هیچ جای دنیا نمونه آن را نمیتوانی پیدا کنی... 📚 @Dastan 📚
📸 تصویری از ماسک‌زدن رهبر انقلاب در جلسات کاری ✅کانال اخبار 20:30👇 http://eitaa.com/joinchat/1684144128C592f3e217d
🚨"شُل گرفتیم؟" نمی‌دانم چقدر "آقا" رو قبول دارید، اما...وقتی تو تلویزیون دیدم که آقا میگفتن : "از بالارفتن آمار غصه‌شون می‌گیره" هُری دلم ریخت😞 حواسمان هست که آمار فوتی‌هایمان روی ۱۵۰ می‌چرخد؟! جان است! سرمایه‌ی آدمی‌ست! یکبار هم بیشتر نداریمش، حیف است که با کرونای زِپرتی بپرد! بیایید کمی به خودمان سختی بدهیم🌹 بخاطر کادر درمانی‌مان، بخاطر همه‌ی مدافعان سلامت! بخاطر خودمان رعایت کنیم!😷 از وقتی آقا گفتن غصه دار میشن دلم آشوب شد و با خودم عهد کردم که برای دل نائب الامام (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)💚 رعایت کنم و در کوچه و خیابان با رفت‌و‌آمد کنم شما هم بپیوندید به پویش !✋🏻 پ.ن: اینم بین خودمون بمونه؛ بسیجی باید "شهید" شه 😌 الکی بهونه دست این کرونا ندین | من ماسک میزنم | 🤚🏻
هدایت شده از اکبر ابدالی
😀 کمک ترامپ به اقتصاد مقاومتی 🆔 @mashgh626
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 قسمت قبلی: https://eitaa.com/salonemotalee/143 🇮🇷 قسمت بیست و ششم 🇮🇷 دو دژبان عراقی مرا از آمبولانس پایین آوردند و ما را به درون آسایشگاهی انتقال دادند که حدود سی‌متری مساحت داشت. وارد بیمارستان که شدم به خاطر نجات از زندان الرشید، دو رکعت نماز شکر خواندم. دیوارهای بیمارستان بیش از دو متر بود و بالای دیوار سیم‌خاردار حلقوی کشیده بودند. وارد آسایشگاه که شدم، به جز ما شش‌نفر ، سه مجروح ایرانی دیگر نیز آنجا بودند. یکی از آن‌ها شیمیایي بود. ناراحتی ریوی ناشی از گازهای شیمیایی عذابش می‌داد. ترکش به شکمش خورده بود و عفونت داخلی داشت. نای حرف زدن نداشت. مجروح دیگر اهل مشهد بود. بر اثر موج انفجار گلوله‌ی تانک، دچار موج‌گرفتگی شده بود. ترکش به کتف و شانه چپش هم خورده بود. مهره‌های گردنش آسیب دیده بود. نمی‌توانست سرش را بچرخاند. نیمه‌ها شب، هذیان می‌گفت. بخشی از هذیان‌های آن شبش را فراموش نمی‌کنم. -برید جلو...من پشت سرتون می‌یام...کوله پشتی‌ام کجاست...ای لشکر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر... آسایشگاه سه تخت بیشتر نداشت. قرار بر این شد، آن‌هایی که وضعیتشان وخیم است، روی تخت بخوابند. پزشک بخش مجروحان ایرانی دکتر عزیز ناصر نام داشت. در بخش مجروحان جنگی افسری مسئول امنیتی بود که هر چند روزی یک‌بار برای بازدید وارد بخش میشد. سعدون فیاض نام داشت و بعثی بود. به امام زیاد توهین میکرد. یک روز، با یکی از مجروحان آسایشگاه کناری حرفش شد. به امام توهین کرد، سرباز ارتشی که مجید نام داشت، جوابش را داد. مجید آدم باغیرتی بود. تهرانی بود و از ناحیه کمر و پا تیر خورده بود. روی بازوها و کمرش مار، اژدها، شمع، بعضی کلمات عاشقانه و مادر در قلب منی، خال‌کوبی شده بود.عزت زیاد و دمت‌گرم، تکیه کلامش بود. به قیافه و رفتارش نمی‌آمد در شرایط خاص آن‌همه مدافع امام باشد. خصلت‌های لوطی منشی‌اش بر دیگر ویژگی‌هایش سر بود. افسر بخش امنیتی بیمارستان، مجید را به خاطر اینکه در جوابش گفته بود: «همه فحش‌هایی که دادی به صدام برگردد»،به زندان الرشید فرستاد! وقتی او را بردند، گفت:‌ «درسته به قیافه و حرفام نمی‌آد، ولی من ایرانی‌ام، تو کشور دشمن از امامم دفاع می‌کنم، مگه بالاتر از سیاهی هم رنگی هست، هرکجا منو می‌برن، ابایی ندارم!» صبح زود، درِ آسایشگاه باز شد. فیاض به همراه دکتر عزیز ناصر وارد آسایشگاه شد. مجروح مشهدی که بر اثر موج گرفتگی فقط هذیان می‌گفت، کنار درِ ورودی روی زمین افتاده بود. سعدون فیاض همه مجروحان را از نظر گذراند. مجروح مشهدی که صورتش کنار پای سعدون فیاض به کف موزائیک چسبیده بود، پوتین سعدون را گرفت و چندبار آرام با مشت به پوتینش کوبید. کاملا پیدا بود اختیارش دست خودش نیست. سعدون عصبانی شد،از کوره در رفت و با لگد به جانش افتاد. منظره دلخراشی بود. چنان با پوتین، محکم، به سرش کوبید که سر و صدای بچه‌ها در آمدو از بینی و دهانش خون ریخت. عراقی‌ها بدن نیمه‌جان او را از آسایشگاه بیرون بردند. نیم ساعت بعد، نگهبان شیعه عراقی که توفیق احمد نام داشت، آمد پشت پنجره و خبر شهادتش را به ما داد! پای راستم قابل پانسمان نبود و باید قطع می‌شد. ران چپم که ترکش خورده بود، تا عمق چند سانت عفونت کرده بود. گوشت‌های مُرده و عفونی‌اش باید تراشیده می‌شد. زخم‌هایم بو گرفته بود. پرستار بدون اینکه آمپول بی‌حسی به رانم بزند. با تیغ جراحی قسمت جلوی رانم را برید! از روزی که مجروح شده بودم، اولین باری بود که عراقی‌ها با ساولن زخم‌هایم را پانسمان می‌کردند! سومین روزمان را در بیمارستان سپری می‌کنیم. هادی برای نماز صبح بیدارمان کرد. سراغ یکی از اسرای مجروح که شب قبل او را آورده بودند رفت. خواست برای نماز بیدارش کند، تمام کرده بود! دو نگهبان عراقی وارد آسایشگاه شدند و جنازه‌اش را بردند. کجا، خدا می‌داند! ◀️ ادامه دارد . . . با ما همراه باشید با هر روز یک قسمت از داستان بی‌نظیر "پایی که جا ماند" قسمتهای قبلی در:https://eitaa.com/salonemotalee/111
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پاسخ استاد انصاریان به توهین های و شبهات سروش در پی توهین به سخنران ها و مداحان در یکی از سخنرانی هایش و اشاره به نام تعدادی از سخنران ها ، استاد با انتشار ویدئویی پاسخ این توهین ها را داد. رسانه باشید و نشردهید📢 -------------------------- ☑️کانال جامع پاسخ به شبهات وشایعات در 👇 🆔➠ @Anti_Shayeat
📸گل آرایی زیبای داخل حرم امام رضا(ع) به مناسبت ایام ولادت آن حضرت .¸¸.•°˚˚°❃◍⃟🇮🇷◍¸.• .¸¸.•°˚˚°❃.¸¸.• 🇮🇷eitaa.com/Rahe_beheshti🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پشت پرده شلیک به هواپیمای ایرانی پرواز ۶۵۵ ⁦🔹⁩ تصاویر جدید از اتاق فرماندهان ناو آمریکایی وینسنس
هدایت شده از اکبر ابدالی
🔵 کسی نمی تواند مقابل گفتمان تولیدملی و داخلی سازی بایستد ... 🆔 @mashgh626
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
امام رضا ع چگونه بودند؟ 🖌 عیون أخبار الرضاـ به نقل از ابراهیم بن العباس ـ: هرگز ندیدم که علیه السلام به کسی سخن تندی بگوید ، و یا پیش از آن که کسی سخنش تمام شود سخن او را قطع کند . اگر می توانست حاجت کسی را برآورد ، هرگز او را دست خالی برنمی گرداند ؛ هیچ گاه در برابر کسی پای خود را دراز نمی کرد ، و چنانچه کسی در حضور او نشسته بود ، تکیه نمی کرد . هرگز ندیدم که به یکی از غلامان و خدمتکارانش ناسزا بگوید ؛ هرگز ندیدم که آب دهان بیندازد ، و یا هنگام خندیدن قهقهه سر دهد ، بلکه خنده اش تبسّم بود . هرگاه سفره اش را پهن می کرد غلامان و خدمتکاران خود و حتی دربان [و ]مِهتر اسبان را با خود سر سفره می نشاند . 🖌 عن إبراهیمَ بنِ العبّاسِ :ما رَأیتُ أبا الحَسَنِ الرّضا علیه السلام جَفا أحَدا بِکَلِمَةٍ قَطُّ وَلا رَأیتُهُ قَطَعَ عَلی أحَدٍ کَلامَهُ حَتَّی یَفرُغَ مِنهُ ، وَمارَدَّ أحَدا عَن حاجَةٍ یَقدِرُ عَلَیها وَلا حَدَّ رِجلَهُ بَینَ یَدَی جَلیسٍ لَهُ قَطُّ وَلا اتَّکی بَینَ یَدَی جَلیسٍ لَهُ قَطُّ ، وَلا رَأیتُهُ شَتَمَ أحَدا مِن مَوالیهِ وَمَمالیکِهِ قَطُّ ، وَلا رَأیتُهُ تَفَلَ وَلا رَأیتُهُ یُقَهقِهُ فی ضِحکِهِ قَطُّ ، بَل کانَ ضِحکُهُ التَّبَسُّمُ ، وَکانَ إذا خَلا وَنَصَبَ مائِدَتَهُ أجلَسَ مَعَهُ عَلی مائِدَتِهِ مَمالیکَهُ وَمَوالیهِ حَتَّی البَوّابَ السّائِسَ . 📚 عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۸۴، ح ۷
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت بیست و هفتم 🇮🇷 قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/149 روز قبل که عراقی‌ها روی زخم‌هایمان آب ریخته بودند، زخم بچه‌ها به خصوص پای من متلاشی شده بود. وضع پایم جوری بود که باید هرچه زودتر قطع می‌شد. شب گذشته یکی از پرستارها گفته بود: «امروز پای تو را قطع می‌کنند!» آن روزها، کارم به جایی رسیده بود که برای قطع شدن پایی که شانزده سال بیشتر نداشت، لحظه شماری می‌کردم. از بس زجر کشیده بودم هیچ‌چیز به اندازه قطع پایم خوشحالم نمیکرد. پایی که در عملیات‌های مختلف، آز آب‌ها، آبراه‌ها، چولان‌ها و نیزارهای اروند و جزایر مجنون تا میدان‌های مین و باتلاق‌های شلمچه، از جاده خندق گرفته تا کوه‌های پر از برف کردستان، در عملیات‌های مختلف روزهای خوب و سختی را با او گذرانده بودم. پایی که بارها و بارها خطر قطع شدن از بیخ گوشش گذشته بود. پایی که قریب دوسال، پای تخریبچی در میدان مین بود. پایی که در میدان مینِ ارتفاعات کردستان، ده ترکش خورده بود. سردی و گرمی زیادی را کنارم تحمل کرده بود. هرکجا میرفتم آخ نمی‌گفت. همیشه مثل یک دوست باوفا همراهم بود. اقرار می‌کنم رفیق نیمه راهی برای او بودم. بیست روز بود که از دستش کلافه بودم. دلم می‌خواست هرچه زودتر از بدنم جدا شود و راه خودش را برود. پایم امروز، در زباله‌های بیمارستانی بغداد دفن می‌شد. همیشه در خلوت‌هایم یاد می‌کنم از پایی که جا ماند! قبل از ظهر دونظامی مرا روی برانکارد گذاشتند و از بیمارستان بیرون بردند. یک ساعتی پشت در اتاق عمل منتظر بودم. عراقی‌ها برای اینکه جایی را نبینم، چشم‌هایم را بسته بودند. در مقابل ظلم‌ها و جنایات جنگی بعثی‌ها در جنگ، با خودم می‌گفتم: «بگذار تکه‌های بدن ما درخاک عراق بماند، اما یک وجب از خاک کشورم دست دشمن نماند!» وارد اتاق عمل شدم. قبل از اینکه بی هوشم کنند، استخوان‌های خرد شده‌ی پایم را با قیچی از زخم‌هایم بیرون کشیدند! از شدت درد لب می‌گزیدم. دکتر می‌توانست این کار را بعد از بیهوشی انجام دهد، انجام نداد. من زیادی از دشمنم انتظار داشتم! وقتی به هوش آمدم، روی تخت بیماربر بودم. بهترین لحظه‌ی عمرم زمانی بود که پایم را بدون درد از زیر ملحفه تکان دادم. دیگر از آن‌همه درد استخوان سوز راحت شده بودم، هرچند زندگی بدون یک پا در اسارت سخت بود. امروز، یکی از بهترین روزهای زندگی‌ام بود! امروز جمعه بیست‌و‌چهارم تیر ۱۳۶۷، شب قبل، از درد عمل جراحی تا صبح بیدار بودم. دکتری که پایم را قطع کرده بود، به اتفاق دکتر عزیز ناصر، به آسایشگاهمان آمد. وارد آسایشگاه که شد گفت :‌ «پای تو سومین پایی است که من تا حالا قطع کرده‌ام.» دکتر جوان که در کنار درس‌های تئوری پزشکی، کار عملی جراحی را روی اسرای جنگی انجام می‌داد، اولین جراحی عملی‌اش، قطع کردن دست و پای اسرای ایرانی بود! این را خودش بهمان گفت. با بچه‌ها انس گرفته بودم. هادی بهم گفت: «خوش به حالت سید! پای تو رفته بهشت، یه کاری کن خودت هم بری! » به شوخی‌های معنادار بچه‌ها فکر میکردم، خیلی چیزها در حرف‌هایشان نهفته بود.حرف‌هایی که مرا به فکر کردن و مراقبت از نفس وامی‌داشت. بیشتر پرستارها کینه‌ای رفتار می‌کردند. یکی‌شان که تکریتی و همشهری صدام بود، خالد نام داشت. او چنان بانداژ زخم بچه‌ها را می‌کند، که زخم‌ها تازه می‌شد. بانداژهای چسیبده به زخم، لایه‌هایی از گوشت را با خود می‌کند و ناله بچه‌ها را درمی‌آورد. نیمه‌های شب، از شدت تشنگی نا‌نداشتـم. می‌خواستم خـودم را به پارچ آبِ روی پنجره برسانم. اصلا توی این فکر نبودم پا ندارم. بلند شـدم، پای سالمم را روی زمین گذاشتم، به دنبال آن پای راستم را که قطع شده بود، فریادم بلند شد. مجـروحان و اسرا از خواب پریدند. حس داشتن پا کار دستم داده بود، پایم را از نقطه‌ای که قطع شده بود، زمین گذاشته بودم، پایم خونریزی کرد و چند بخیه‌اش پاره شد. یکی از بچه‌ها سرم را در آغوش گرفت و گفت: برادر خوبم، سید خودم، هر کاری داری به من بگو، تو تا مدت‌ها وقتی از خواب بیدار میشی فکر می‌کنی پا داری، نکن با خودت این‌جـوری!! ◀️ ادامه دارد . . . از قسمت اول داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بی‌نظیر  "پایی که جا ماند": https://eitaa.com/salonemotalee/111
هدایت شده از اکبر ابدالی
⚠️ 🔹 بازار پر ریسکی است، کسی که اهل ریسک باشد میتواند سود خوبی ببرد اما بورس جای طمع ورزی هم نیست. معنای پرریسک بودن اینه که همیشه قرار نیست در بورس سود کنیم. بورس افت و خیز و به قول بورسیها، سبز و قرمز دارد. سود در این بازار نباید باعث بشه خونه، ماشین، طلا و ... رو بفروشید و وارد بورس کنید. فقط با درآمد مازاد باید وارد این بازار شد. 🔹 شاخص بورس در چند ماه اخیر رشد خیلی بالایی داشته که عامل اصلی آن نقدینگی بالای موجود در دست مردم و بانکهاست. پیشنهاد میشه که سودهای حاصل از بورس رو در فواصل زمانی معلومی صرف سرمایه گذاری در امور دیگه ای بکنید و با اصل پولتون به سرمایه گذاری در بورس ادامه بدید. همون جوری که در بورس باید سبدی از سهام داشته باشید، برای مجموع سرمایه تان هم سبد سرمایه گذاری تشکیل بدید تا در صورت ضرر در یکی از سایر سرمایه گذاریها جبران کنید. ✅ پیشنهاد همیشگی ما اینه کسایی که میتونن، پولشون رو وارد یک فعالیت تولیدی کنند. این فعالیت بلند مدته و همیشگی و ریسک کمتری هم داره. و سود حاصل از اون باید در خدمت باشه. 🆔 @mashgh626
هدایت شده از بیداری ملت
🔴 زاکانی: تمام رانت خانواده‌ام معرفی دو دامادم برای نوکری مردم در اردوهای جهادی، سیل و زلزله بوده است ✍️بیداری ملت @bidariymelat
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبت‌های مصی علینژاد رو خوب گوش بدید تا ناهنجاری‌های اجتماعی در چند سال اخیر براتون روشن بشه...! اگر دیوار حجاب شکسته شود بقیه‌ی کارها (براندازی) راحت می‌شود! متاسفانه فهم امثال مصی در مورد حجاب از بعضی مسئولین ما بیشتره! @Bisimchimedia
هدایت شده از بیسیمچی مدیا 🎬
گویا بالاخر بعد از ۳۸ سال پیکر مطهر شهید والامقام حاج احمد متوسلیان و سه همرزم او شهیدان سیدمحسن موسوی، تقی رستگار مقدم و کاظم اخوان، پیدا شده است و به زودی به ایران بازخواهند گشت پ.ن: منتظر اعلام رسمی موضوع هستیم @Bisimchimedia