هدایت شده از 🇮🇷روزی یک حدیث🇵🇸
شب ها هم قرآن بخوانید
🖌 #رسول_خدا (ص) فرموده: هرکس در یک شب ده آیه از قرآن بخواند از غافلین نوشته نشود، و هرکس پنجاه آیه بخواند در زمره ذاکرین نوشته شود و هر کس صد آیه بخواند در زمره قانتین نوشته شود و ...
🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ قَرَأَ عَشْرَ آيَاتٍ فِی لَيْلَةٍ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسِینَ آيَةً كُتِبَ مِنَ الذَّاكِرِینَ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَةَ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینََ وَ ... .
📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 415 روایة: 5
#حدیث_قرآن
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺
🇮🇷 قسمت سی و ششم 🇮🇷
قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/161
✒شب، سرنگهبان وارد زندان شد. وقتی بچهها را میشمرد، با کوبیدن کابل به سرمان شمارش میکرد. آدم بیرحمی بود. با کابل به سرِ اسماعیل صولتدار کوبید، درست همانجایی که ترکش خورده بود. به کمر نصرالله غلامی میزد، جایی که ترکش خورده بود. ترکش تکهای از گوشت کمرش را کنده و برده بود. وقتی کمر نصرالله را پانسمانی میکردیم، باید مقداری بانداژ در گودی کمرش فرو میبردیم، تا هم سطح کمرش شود، بعد پانسمانش میکردیم.
امروز یکشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۶۷ است. یکی از اسرا نام کوچکش محمد بود و اهل لاهیجان. نمیدانم چرا آنهمه دژبانها کتکش میزدند. کتک که میخورد این شعر را برای دژبانها میخواند:
«دنیا اگر از یزید لبریز شود/ ما پشت به سالار شهیدان نکنیم.»
اسرای سالم غیرت خاصی روی مجروحان داشتند. نمیدانم چه شد که عباس بهنام گفت: «سید! اون موقعی که پهلوی مادرتون زهرا سلاماللهعلیها رو شکستند، اون نامردها او رو تنها گیرآورده بودند، مگه من مُرده باشم که اینا اذیتت کنن.»این را که گفت،اشک از چشمانش سرازیر شد.
ساعت حدود ده صبح، بود. اسرا را در حیاط زندان جمع کردند. گفته بودند میخواهند ما را به اردوگاه ببرند.از خدا میخواستم هرچه زودتر از شر زندان الرشید خلاص شوم. نگران بودم نکند همین جمع چند نفریمان را از هم جدا کنند. به هم عادت کرده بودیم. خوشحال بودم از شر بعضی از نگهبانهای بیرحم به خصوص صباح راحت میشوم. هر روز این زندان یک ماجرای عجیب و فراموش نشدنی برایم داشت.
سوار اتوبوسهای خاکستریرنگ وزارت دفاع شدیم و از زندان الرشید بغداد بیرون آمدیم. درعالم خودم بودم. ازدرز پردهها بیرون را نگاه کردم. نخلستانها را میدیدم. نمیدانم چرا دیدن نخلهای خرما این همه حزن انگیز بود. شاید فلسفهاش به اهلبیت علیهمالسلام برمیگشت. تا چشمم به نخلهای خرما میافتاد، دلم میگرفت. گویی آن نخلها از مظلومیت علی علیهالسلام و خاندان پیامبر سخن میگفت. قدری عشق میخواست تا غم تنهایی علی علیهالسلام و پیمانشکنی کوفیان را در این سرزمین نفرینشده بفهمی. با دیدن نخلها اشکم دراومد.
بعد از حدود چهارساعت و طی کردن سیصد کیلومتر، وارد محوطه خاکی پادگانی شدیم که اردوگاه اسرای مفقود الاثر در آن قرار داشت. از اتوبوس پیاده شدیم. اطرافم را که نگاه کردم، کویری بود. اطراف اردوگاه را سه ردیف سیمهای خاردار توپی پوشانده بود. دیوار این پادگان بیش از چهارمتر ارتفاع داشت. طول این دیوار با احتساب سیمهای خاردار بیش از شش متر بود. چهار برجک دیدهبانی بلند در چهار قسمت کمپ پیدا بود. وقتی برجکهای دیدهبانی را میدیدم، دلم میگرفت. به یاد میآوردم روزهایی را که بالای دکل دیدهبانی در جزیره مجنون دیدهبان بودم و عراقیها را زیرنظر داشتم. به ستون سه، وارد کمپ شدیم .
◀️ ادامه دارد . . .
قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/111
مسئول کانال: @Mehdi2506
هدایت شده از اکبر ابدالی
👌 به این مجلس امیدوارتر شدیم
#اقتصاد_مقاومتی
#تولید_ملی
#نوسازی_نظام_مالیاتی
#بهبود_معیشت_مردم
#بورس
#توسعه_تجارت_خارجی
🆔 @mashgh626
هدایت شده از 🇮🇷روزی یک حدیث🇵🇸
اگر قرآن را از رو بخوانید
🖌 حضرت #امام_صادق علیه السلام فرمود: هر که قرآن را از رو بخواند از دیدگانش سودمند شود، و سبب سبک شدن حساب پدر و مادرش گردد اگر چه آن دو کافر باشند
🖌 رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فِی الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَيْهِ وَ إِنْ كَانَا كَافِرَيْنِ.
📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 417 روایة: 1
#حدیث_قرآن
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺
قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/164
🇮🇷 قسمت سی و هفتم 🇮🇷
✒در بدو ورودمان نگهبان ها کابل به دست، دو طرف درِِ ورودی ایستاده بودند. آنها با کابلهای دولایه به جان بچهها افتادند. تعدادی از بچهها با ضربههایی که در تونل وحشت دیده بودند، ناراحتی فتق و مثانه پیدا کردند.
هوای تکریت چنان گرم بود که نفسمان گرفته بود. آفتاب سوزان تکریت گوشت از استخوان زمین جدا میکرد. بعد از یک ساعت نشستن در آن گرمای سوزان، با احترام نگهبانهای کمپ، فرمانده وارد شد. فرمانده اردوگاه سروان خلیل نام داشت.
سروان خلیل شروع به سخنرانی کرد. «لابهلای سیمهای خاردار توپی اطراف کمپ، رشتههای برق عریان قوی کار گذاشته شده، هر کس به این سیمها دست بزند، برق او را میکشد. سعی کنید فکر فرار به مغزتان خطور نکند، چون تنها آرزوی دستنیافتنی شما، فرار از اینجاست!
سروان خلیل ضمن معرفی سعد به عنوان سرنگهبان کمپ،گفت: «سعد شما را با قوانین این کمپ آشنا میکند، سرپیچی از این قوانین بخشودنی نیست.»
سعد آدم سنگین وزن،قدبلند، شکم برآمده و درشت هیکلی بود. قوانین خاصی بر کمپ حاکم بود، که باید به آن عمل میکردیم. آنچه را سعد در کمپ ممنون اعلام کرد، از این قرار بود:
اجرای برنامههای دینی و مذهبی، تجمع بیش از سه نفر، برگزاری نماز جماعت، اذان گفتن، نماز شب، آوردن نام صدام، نگهداری هر شی نوکتیز و . . .
بر اساس اعلام زمان خواب که ساعت ۹ شب بود، همه باید به اجبار میخوابیدیم. اگر اسیری خوابش نمیبُرد، باید دراز میکشید، چشمانش را میبست و خودش را به خواب میزد. هرکس با نگهبانها کار داشت، باید پای راستش را به حالت احترام به زمین میکوبید. چنانچه افسر و یا نگهبان اجازه میداد، صحبت میکرد، در غیر این صورت اجازه صحبت کردن نداشت. من و محمد کاظم بابایی که پا نداشتیم، از این قانون معاف بودیم!
در اسارت هفتهای دوبار، آن هم روزهای یکشنبه و سهشنبه، نوبت تراشیدن اجباری ریش بود. برای اصلاح صورت، هر تیغ سهمیه پنج نفر بود. هرماه یک بار،نوبت تراشیدن موی سرمان بود. سهمیهی هر چهارنفر یک تیغ بود. لباس ما زردرنگ و سورمهای بود.
در کمپ ملحق، توالتها مقررات خاص خودش را داشت.رفتن به توالت با شمارش بود. وقتی اسیری برای قضای حاجت وارد توالت میشد، یک نفر از یک تا ده میشمرد. بچهها با اعلام عدد ده از توالت بیرون میآمدند.
سهمیه نان هر روز ما دو عدد بود. عراقیها به آن صمون میگفتند. نانها به شکل باگت بود. وزن هرکدام حدود پانصد گرم بود. بیش از نصف این نانها نپخته و خمیر بود.خمیر داخل آن را مقابل آفتاب میگذاشتیم تا خشک شود، بعد آن را خُرد میکردیم.دآردی که یک بار مراحل نان شدن را طی کرده بود،دوباره مراحل آرد شدن را طی میکرد.در اسارت خمیر آرد شده را روی غذا میریختیم،با برنج قاطی میکردیم و میخوردیم.
◀️ ادامه دارد . . .
قسمت بعد:
https://eitaa.com/salonemotalee/166
مسئول کانال: @Mehdi2506
هدایت شده از سالن مطالعه
سلام و عرض ادب
در این کانال کتابها و داستانهایی با هدف معرفی سبک زندگی اسلامی ایرانی بصورت روزانه یک قسمت ارائه میشود.
امیدواریم راهگشا باشد و تا آخر همراهیمان کنید.
قسمت اول داستان واقعی، درسآموز و پر از هیجان "بی تو هرگز":
https://eitaa.com/salonemotalee/5
قسمت اول "رنگ عشق"، داستان جذاب از زندگی دانشجوی کانادایی:
https://eitaa.com/salonemotalee/84
قسمت اول داستان آموزنده و تکان دهنده "اعترافات یک زن از جهاد نکاح"
https://eitaa.com/salonemotalee/96
قسمت اول داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بینظیر "پایی که جا ماند":
https://eitaa.com/salonemotalee/111
قسمت اول "دختر ستپوشی که سرباز حاج قاسم شد"
https://eitaa.com/salonemotalee/218
قسمت اول "لالایی فرشتهها"؛ داستانهای قرآنی گویا برای بچهها https://eitaa.com/salonemotalee/250
ارتباط با مدیر کانال:
@Mehdi2506
27.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹💢 چطور خانم های بدحجاب را امر به معروف کنیم که قطعاً تاثیر بگذارد ؟
#امر_به_معروف
#نهی_از_منکر
#حجاب
عالیییی
نظر حضرت آقا راجع به تاثیر قطعی امر بمعروف در همه جا
قابل توجه همه شیفتگان ایشان و خصوصا مقلدین آقا
لطفا بادقت گوش کنید👆👆👆