eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
381 دنبال‌کننده
12.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
486 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
شب ها هم قرآن بخوانید 🖌 (ص) فرموده: هرکس در یک شب ده آیه از قرآن بخواند از غافلین نوشته نشود، و هرکس پنجاه آیه بخواند در زمره ذاکرین نوشته شود و هر کس صد آیه بخواند در زمره قانتین نوشته شود و ... 🖌 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله مَنْ قَرَأَ عَشْرَ آيَاتٍ فِی لَيْلَةٍ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ وَ مَنْ قَرَأَ خَمْسِینَ آيَةً كُتِبَ مِنَ الذَّاكِرِینَ وَ مَنْ قَرَأَ مِائَةَ آيَةٍ كُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینََ وَ ... . 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 415 روایة: 5
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت سی‌ و ششم 🇮🇷 قسمت قبل:https://eitaa.com/salonemotalee/161 ✒شب، سرنگهبان وارد زندان شد. وقتی بچه‌ها را می‌شمرد، با کوبیدن کابل به سرمان شمارش می‌کرد. آدم بی‌رحمی بود. با کابل به سرِ اسماعیل صولت‌دار کوبید، درست همان‌جایی که ترکش خورده بود. به کمر نصرالله غلامی می‌زد، جایی که ترکش خورده بود. ترکش تکه‌ای از گوشت کمرش را کنده و برده بود. وقتی کمر نصرالله را پانسمانی می‌کردیم، باید مقداری بانداژ در گودی کمرش فرو می‌بردیم، تا هم سطح کمرش شود، بعد پانسمانش می‌کردیم. امروز یکشنبه سیزدهم شهریور ۱۳۶۷ است. یکی از اسرا نام کوچکش محمد بود و اهل لاهیجان. نمی‌دانم چرا آن‌همه دژبان‌ها کتکش می‌زدند. کتک که می‌خورد این شعر را برای دژبان‌ها می‌خواند: «دنیا اگر از یزید لبریز شود/ ما پشت به سالار شهیدان نکنیم.» اسرای سالم غیرت خاصی روی مجروحان داشتند. نمی‌دانم چه شد که عباس بهنام گفت: «سید! اون موقعی که پهلوی مادرتون زهرا سلام‌الله‌علیها رو شکستند، اون نامردها او رو تنها گیرآورده بودند، مگه من مُرده باشم که اینا اذیتت کنن.»این را که گفت،اشک از چشمانش سرازیر شد. ساعت حدود ده صبح، بود. اسرا را در حیاط زندان جمع کردند. گفته بودند می‌خواهند ما را به اردوگاه ببرند.از خدا می‌خواستم هرچه زودتر از شر زندان‌ الرشید خلاص شوم. نگران بودم نکند همین جمع چند نفری‌مان را از هم جدا کنند. به هم عادت کرده بودیم. خوشحال بودم از شر بعضی از نگهبان‌های بی‌رحم به خصوص صباح راحت می‌شوم. هر روز این زندان یک ماجرای عجیب و فراموش نشدنی برایم داشت. سوار اتوبوس‌های خاکستری‌رنگ وزارت دفاع شدیم و از زندان الرشید بغداد بیرون آمدیم. درعالم خودم بودم. ازدرز پرده‌ها بیرون را نگاه کردم. نخلستان‌ها را می‌دیدم. نمی‌دانم چرا دیدن نخل‌های خرما این ‌همه حزن‌ انگیز بود. شاید فلسفه‌اش به اهل‌بیت علیهم‌السلام بر‌میگشت. تا چشمم به نخل‌های خرما می‌افتاد، دلم می‌گرفت. گویی آن نخل‌ها از مظلومیت علی علیه‌السلام و خاندان پیامبر سخن می‌گفت. قدری عشق می‌خواست تا غم تنهایی علی علیه‌السلام و پیمان‌شکنی کوفیان را در این سرزمین نفرین‌شده بفهمی. با دیدن نخل‌ها اشکم دراومد. بعد از حدود چهارساعت و طی کردن سیصد کیلومتر، وارد محوطه خاکی پادگانی شدیم که اردوگاه اسرای مفقود الاثر در آن قرار داشت. از اتوبوس پیاده شدیم. اطرافم را که نگاه کردم، کویری بود. اطراف اردوگاه را سه ردیف سیم‌های خاردار توپی پوشانده بود. دیوار این پادگان بیش از چهارمتر ارتفاع داشت. طول این دیوار با احتساب سیم‌های خاردار بیش از شش متر بود. چهار برجک دیده‌بانی بلند در چهار قسمت کمپ پیدا بود. وقتی برجک‌های دیده‌بانی را می‌دیدم، دلم می‌گرفت. به یاد می‌آوردم روزهایی را که بالای دکل دیده‌بانی در جزیره مجنون دیده‌بان بودم و عراقی‌ها را زیرنظر داشتم. به ستون سه، وارد کمپ شدیم . ◀️ ادامه دارد . . . قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/111 مسئول کانال: @Mehdi2506
سلام و عرض ادب 🔹️🔹️درس شرح نهج‌البلاغه 🔹️🔹️ 🔹️ خدمت استاد احمد غلامعلی 🔹️ ✅ یک‌شنبه‌ها پس از نماز عشا درس این هفته؛ حکمت ۴۶۲: قَالَ علی عليه‌السلام: رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيه
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
اگر قرآن را از رو بخوانید 🖌 حضرت علیه السلام فرمود: هر که قرآن را از رو بخواند از دیدگانش سودمند شود، و سبب سبک شدن حساب پدر و مادرش گردد اگر چه آن دو کافر باشند 🖌 رَفَعَهُ إِلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فِی الْمُصْحَفِ مُتِّعَ بِبَصَرِهِ وَ خُفِّفَ عَنْ وَالِدَيْهِ وَ إِنْ كَانَا كَافِرَيْنِ‏. 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 417 روایة: 1
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/164 🇮🇷 قسمت سی‌ و هفتم 🇮🇷 ✒در بدو ورودمان نگهبان‌ ها کابل به دست، دو طرف درِِ ورودی ایستاده بودند. آن‌ها با کابل‌های دولایه به جان بچه‌ها افتادند. تعدادی از بچه‌ها با ضربه‌هایی که در تونل وحشت دیده بودند، ناراحتی فتق و مثانه پیدا کردند. هوای تکریت چنان گرم بود که نفسمان گرفته بود. آفتاب سوزان تکریت گوشت از استخوان زمین جدا می‌کرد. بعد از یک ساعت نشستن در آن گرمای سوزان، با احترام نگهبان‌های کمپ، فرمانده وارد شد. فرمانده اردوگاه سروان خلیل نام داشت. سروان خلیل شروع به سخنرانی کرد. «لا‌به‌لای سیم‌های خاردار توپی اطراف کمپ، رشته‌های برق عریان قوی کار گذاشته شده، هر کس به این سیم‌ها دست بزند، برق او را می‌کشد. سعی کنید فکر فرار به مغزتان خطور نکند، چون تنها آرزوی دست‌نیافتنی شما، فرار از اینجاست! سروان خلیل ضمن معرفی سعد به عنوان سرنگهبان کمپ،گفت: «سعد شما را با قوانین این کمپ آشنا می‌کند، سرپیچی از این قوانین بخشودنی نیست.» سعد آدم سنگین وزن،قدبلند، شکم برآمده و درشت هیکلی بود. قوانین خاصی بر کمپ حاکم بود، که باید به آن عمل می‌کردیم. آنچه را سعد در کمپ ممنون اعلام کرد، از این قرار بود: اجرای برنامه‌های دینی و مذهبی، تجمع بیش از سه نفر، برگزاری نماز جماعت، اذان گفتن، نماز شب، آوردن نام صدام، نگهداری هر شی نوک‌تیز و . . . بر اساس اعلام زمان خواب که ساعت ۹ شب بود، همه باید به اجبار می‌خوابیدیم. اگر اسیری خوابش نمی‌بُرد، باید دراز می‌کشید، چشمانش را می‌بست و خودش را به خواب می‌زد. هرکس با نگهبان‌ها کار داشت، باید پای راستش را به حالت احترام به زمین می‌کوبید. چنانچه افسر و یا نگهبان اجازه می‌داد، صحبت می‌کرد، در غیر این صورت اجازه صحبت کردن نداشت. من و محمد کاظم بابایی که پا نداشتیم، از این قانون معاف بودیم! در اسارت هفته‌ای دوبار، آن هم روزهای یکشنبه و سه‌شنبه، نوبت تراشیدن اجباری ریش بود. برای اصلاح صورت، هر تیغ سهمیه پنج نفر بود. هرماه یک بار،نوبت تراشیدن موی سرمان بود. سهمیه‌ی هر چهارنفر یک تیغ بود. لباس ما زردرنگ و سورمه‌ای بود. در کمپ ملحق، توالت‌ها مقررات‌ خاص خودش را داشت.رفتن به توالت با شمارش بود. وقتی اسیری برای قضای حاجت وارد توالت می‌شد، یک نفر از یک تا ده میشمرد. بچه‌ها با اعلام عدد ده از توالت بیرون می‌آمدند. سهمیه نان هر روز ما دو عدد بود. عراقی‌ها به آن صمون می‌گفتند. نان‌ها به شکل باگت بود. وزن هرکدام حدود پانصد گرم بود. بیش از نصف این نان‌ها نپخته و خمیر بود.خمیر داخل آن را مقابل آفتاب می‌گذاشتیم تا خشک شود، بعد آن را خُرد می‌کردیم.دآردی که یک بار مراحل نان شدن را طی کرده بود،دوباره مراحل آرد شدن را طی می‌کرد.در اسارت خمیر آرد شده را روی غذا می‌ریختیم،با برنج قاطی می‌کردیم و می‌خوردیم. ◀️ ادامه دارد . . . قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/166 مسئول کانال: @Mehdi2506
هدایت شده از سالن مطالعه
سلام و عرض ادب در این کانال کتابها و داستانهایی با هدف معرفی سبک زندگی اسلامی ایرانی بصورت روزانه یک قسمت ارائه می‌شود. امیدواریم راهگشا باشد و تا آخر همراهیمان کنید. قسمت اول داستان واقعی، درس‌آموز و پر از هیجان "بی تو هرگز": https://eitaa.com/salonemotalee/5 قسمت اول "رنگ عشق"، داستان جذاب از زندگی دانشجوی کانادایی: https://eitaa.com/salonemotalee/84 قسمت اول داستان آموزنده و تکان دهنده "اعترافات یک زن از جهاد نکاح" https://eitaa.com/salonemotalee/96 قسمت اول داستان نوجوان ۱۶ساله در زندان اسارت عراق، کتاب بی‌نظیر "پایی که جا ماند": https://eitaa.com/salonemotalee/111 قسمت اول "دختر ست‌پوشی که سرباز حاج قاسم شد" https://eitaa.com/salonemotalee/218 قسمت اول "لالایی فرشته‌ها"؛ داستانهای قرآنی گویا برای بچه‌ها https://eitaa.com/salonemotalee/250 ارتباط با مدیر کانال: @Mehdi2506
27.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹💢 چطور خانم های بدحجاب را امر به معروف کنیم که قطعاً تاثیر بگذارد ؟ عالیییی نظر حضرت آقا راجع به تاثیر قطعی امر بمعروف در همه جا قابل توجه همه شیفتگان ایشان و خصوصا مقلدین آقا لطفا بادقت گوش کنید👆👆👆
هدایت شده از اکبر ابدالی
✅واقعا نیاز به پشت بلندگو بود؟! رهبرانقلاب در دیدار با نمایندگان مجلس یازدهم هم تذکر به رعایت اخلاق و شرع دادن، هم پرهیز از و و هم توجه دادن به ضرورت ماندن دولت تا روز آخر. حقیقتا از این مجلس انتظار بیشتری است. یک و با بصیرت نیاز به پشت بلندگو ندارد. واقعا روشن نبود که نقد به نباید با هیاهو، و افترا همراه شود؟ روشن نبود که طرح رئیس جمهور به صلاح کشور نیست؟ حتما باید رهبرانقلاب تذکر دهند؟ سوال و تحقیق وتفحص و حتا استیضاح رئیس جمهور حق قانونی مجلس است. اما تنها همین یک حق برای تصمیم گیری اکتفا می کند؟ کمترین انتظار و ساده ترین پرسش اینست که نتیجه اعمال این حق چیست؟ آیا قرار نیست مشکلی حل شود؟ می شود؟ یک نماینده مجلس فقط به حق استیضاح باید فکر کند؟ نتیجه این استیضاح تکلیف او نیست؟ برکناری رئیس جمهوری و فرصت مجدد به معاون اول برای برگزاری مجدد انتخابات یعنی چند ماه تنش تبلیغاتی و سیاسی. انتظار داریم در چنین شرایطی اقتصاد کشور سامان یابد؟ افسار دلار و سکه و گرانی ها با برکناری رئیس جمهور کشیده می شود؟ چرا کشور را چنان برای مردم تصویر می کنیم که گوئی راه تعامل و گفت وگو و اصلاحگری بسته است؟ مجلس قوی، مجلسی است که همین دولت را به کار وادار کند. مجلس قوی، مجلس راه حل است نه حذف مساله. مجلس آرامش است نه تنش و حاشیه. مجلس قوی، مجلس امیدساز است نه ایجاد بن بست. 🆔 @mashgh626
هدایت شده از  امام زادگان عشق
🌷🍃 ۲۳ مصادف است با شهادت شهیدی دیگر از محله زینبیه حضرت_زینب_علیها_السلام 🌷شهید محمد سخایی🌷 تاریخ تولد:سال_1332 محل تولد: شهرمقدس قم تاریخ شهادت:23_4_1361 نام عملیات: 21_رمضان محل شهادت:شلمچه 📜 فرازی از وصیت نامه شهید؛ توصیه ام به برادران و خواهران این است که همیشه روحانیت را تنها نگذارند کدام روحانیت همان روحانیتی که به عنوان ورثة الانبیا لقب گرفته و مبارزاتشان بر اکثر ملت عزیز روشن هست آنها را تنها نگذارید . ⚘روحش شاد و یادش گرامی⚘ ⚘نثار ارواح طیبه شهداء . امام شهداء و اموات صلوات ⚘
سلام و عرض ادب مدتی است همسایه ی عزیز و مسجدیمان آقای محمد علی بیگی مبتلا به بیماری سختی شده و همچنان بستری میباشد. برای ادای حق همسایگی و طلب شفای این برادر عزیز، بنا داریم امشب راس ساعت ۲۱:۱۵ سوره‌ی مبارکه‌ی یاسین را ۷۰ مرتبه تلاوت نماییم. البته وقتی به آیه‌ی شریفه‌ی ۵۸ (سلام قولا من رب رحیم) رسیدیم این آیه را ۵ مرتبه تکرار نماییم. این سنت هر چند در روایات نیامده اما بزرگانی توصیه به آن‌ نموده‌اند و ظاهرا بسیار مجرب است. آیا شما میتوانید یکی از ۷۰ نفری باشید که راس ساعت ۲۱:۱۵ شروع به تلاوت این سوره کنید؟ لطفا جواب مثبت خود را با یک "یاعلی" برای @Mehdi2506 بفرستید. یاعلی صلوات
هدایت شده از 🏴روزی یک حدیث🇵🇸
در اتاق ها قرآن باشد 🖌 حضرت علیه السلام فرمود: هر آینه من خوش دارم که در اتاق [خانه] قرآن باشد که خداى عزوجل بدان سبب شیطانها را دور کند. 🖌 عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ إِنَّهُ لَيُعْجِبُنِی أَنْ يَكُونَ فِی الْبَيْتِ مُصْحَفٌ يَطْرُدُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ الشَّيَاطِینَ‏. 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 417 روایة: 2
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/165 🇮🇷 قسمت سی‌ و هشتم 🇮🇷 ✒بازداشتگاه پر بود از خاک، سوسک و تار عنکبوت. انگار سال‌های سال کسی در آن زندان به سر نبرده بود. شام، آب لوبیا بود. هرچندکم بود،اما محبت و معرفت بچه‌ها به گونه‌ای بود که هر کسی سعی داشت، زودتر از بقیه کنار برود تا مجروحان چند قاشق بیشتر بخورند. با اینکه همیشه گرسنه بودیم، مناعت طبع و گذشت اسرای سالم که هم‌خرجمان بودند، به یک فرهنگ تبدیل شده بود. بیشتر شب‌ها از گرسنگی خوابمان نمی‌برد. بچه‌ها از گرسنگی از این پهلو به آن پهلو می‌شدند و دور خود غلت می‌زدند. بعضی‌ها که از خواب بیدار می‌شدند، به کسانی که بیدار بودند، می‌گفتند:‌ «از گرسنگی خوابم نمی‌برد. خواب دیدم هر چقدر غذا می‌خورم، سیر نمی‌شوم!» بعد از مدت‌ها، عراقی‌ها اجازه دادند، حمام کنیم. بیشتر بچه‌ها تا آن روز حمام نکرده بودند. زندان الرشید حمام نداشت. محمدباقر وجدانی همیشه شاد و شنگول بود. شوخ طبع‌ترین اسیر بازداشتگاه یک بود. از وقتی فهمید از شوخی بدم نمی‌آید زیاد سر به سرم می‌گذاشت. یک روز وقتی وارد بازداشتگاه شدم، گفت: «برای سلامتی آقا سید از یک تا ده بشمارید!» طولی نمی‌کشید که شوخی‌اش را اصلاح می‌کرد: «برای سلامتی تنها سید بازداشتگاه یک صلوات بلند بفرستید!» در عالم تنهایی با خاطراتم سیر می‌کردم که یکی از اسرای مجروح که تا آن روز ندیده بودمش، کنارم نشست. با همان نگاه اول، مهرش به دلم افتاد. میثم سرفر نام داشت. پیک حاج قاسم سلیمانی فرمانده لشکر ۴۱ ثارالله بود. حاج قاسم او را دنبال حاج مرتضی باقری فرمانده تیپ تخریب لشکر فرستاده بود. در سه راه حسینیه با ترکش خمپاره چشم راستش را از دست داده بود واز پا هم تیر خورده بود. با عصا راه می‌رفت. بعد‌ها که او را بیشتر شناختم، فهمیدم آدم اهل دلی است. بچه‌ها به شوخی و جدی به او می‌گفتند: «میثم! تو سید ناصر رو بیشتر از ما دوست داری،کم معرفت، یه کم هم با ما بِپر!» میثم در جواب بچه‌ها بدون اینکه بخندد می‌گفت:«این‌طوری هم که شما می‌گید، نیست! من همه شمارو دوست دارم، به جد همین سید من همه شما رو با یه چشم نگاه می‌کنم!» وقتی این حرف را می‌زد، خنده بچه‌ها بلند می‌شد. میثم راست می‌گفت و همه را با یک چشم نگاه می‌کرد، چون یک چشم بیشتر نداشت! میثم ارادت خاصی به سادات داشت.هر وقت می‌خواست ارادتش را به من ابراز کند، می‌گفت: «آقا سید! ما فشنگ خشابتیم!» در اسارت درس‌های فراوانی از میثم به یاد دارم. با اینکه آدم کم حرفی بود، با من زیاد هم صحبت می‌شد. آن روز بهم گفت: «آقا سید! تو این اردوگاه باید حواسمون جمع باشه، از خاک‌ریز اعتقاداتمون عقب‌نشینی نکنیم!» برای اسرای کمپ تشکیل پرونده دادند. سرنگهبان اعلام کرد برای بازجویی و تشکیل پرونده روبه‌روی بازداشتگاه‌ها به ردیف پنج بنشینیم. سید محمد شفاعت منش بهم گفت:«یه وقت نگی تو اطلاعات کار می‌کردی!» لری غلیط صحبت کن، بگو فارسی بلد نیستم! طبق معمول می‌خواست بهم روحیه دهد.نوبت به من رسید. وارد اتاق سرنگهبان شدم. ◀️ ادامه دارد . . . قسمت بعد: https://eitaa.com/salonemotalee/167 مسئول کانال: @Mehdi2506
هدایت شده از اکبر ابدالی
🎯 نقش قرارداد 25 ساله با چین در شکست فشار حداکثری آمریکا 🔻 اگر 7 سال کشور را معطل آمریکا و چند کشور اروپایی و نمیکردیم امروز این همه مردم در فشار اقتصادی نبودند ... 🆔 @mashgh626
هدایت شده از اکبر ابدالی
📌 در آن جایی که فکرش را نمیکنی 🆔 @mashgh626