eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
394 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اکبر ابدالی
📛 صابون اعضای بدن الجزایری‌ها، ساخت فرانسه! 🔹عبدالمجید شیخی مشاور امور تاریخی رئیس جمهور الجزایر فاش کرد که فرانسوی‌ها در دوره استعمار این کشور از استخوان مقاومت‌کنندگان الجزایری برای ساخت صابون و تصفیه شکر استفاده می‌کردند. شیخی در مصاحبه با خبرگزاری رسمی این کشور گفته است: 🔸 پس آنکه فرانسوی‌ها در الجزایر کشتار به راه انداختند، استخوان بسیاری از [مردم] الجزایر‌ را که [خود] آنها را کشتند، برای استفاده در صابون‌سازی و تصیفه شکر به "مارسی" بردند». 🔸 استعمار فرانسه، الجزایر را به میدان واقعی آزمایش‌‌ اقدامات وحشیانه تبدیل کرد؛ آزمایش‌هایی بعدها در مستعمره‌های دیگر به آن را به کار برد بویژه در آفریقا؛ آفریقایی که از تجارت برده رنج می‌برد. در تجارت برده، شخصیت‌های برجسته‌ای از جامعه فرانسه دست داشتند که تمام این‌ها روش‌هایی ثبت شده در تاریخ است. 🔸 طرف فرانسوی مانع می‌شود که الجزایر آرشیو (اسناد، تصاویر و...) دوره استعمار را بازگرداند فرانسه می‌ترسد که با رونمایی از آن آرشیو وجهه‌ و چهره‌ای که این کشور تلاش دارد آن را تبلیغ کند به عنوان یک کشور متمدن مبتنی بر دموکراسی و احترام به حقوق بشر، تخریب شود. 👈 خبرگزاری آناتولی 🆔 @mashgh626
🛑 🔻گزارش وضعیت کرونا طی ۲۴ ساعت گذشته و تا ۱۰ آبان‌ماه در قم به همراه تغییرات نسبت به روز قبل: 🔹پذیرش: ۸۵ نفر تغییر: ۱۲- 🔹بستری: ۶۸ مورد تغییر: ۳+ ◾️ فوت: ۷ شهروند تغییر: ۲- 🔹ترخیص: ۶۱ نفر تغییر: ۶- 🔹کل‌بستری‌‌ها: ۵۹۰ نفر تغییر: ۰ 🔹وضعیت وخیم: ۱۳۹ نفر تغییر: ۱+
هدایت شده از بیداری ملت
6.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴تیر خلاص به 💢افشاگری بی‌نظیر و جنجالی دکتر احسان میرزایی: 📍از شیاف مدفوع دکتر ملک‌زاده (معاون وزیر بهداشت) تا داروهای بی‌اثری که به دستور سازمان جهانی بهداشت بر روی ایرانی‌ها تست شد و اثرات سوء آن همچنان نامشخص است... 📍چرا از ظرفیت طب سنتی ایرانی و اسلامی برای درمان استفاده نمی‌شود؟ 🔴به کمپین بپیوندید👇 http://eitaa.com/joinchat/963837952Cb758f6bd13
ما هم چهل و یک ساله چیزی نزدمان امانت است! با آن چه کردیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
۴۵ سال پیش مردی نزد "حاج حسن نعلبندان" که مغازه‌دار است می‌رود و دوچرخه‌اش را مقابل دکان این مرد برای ده دقیقه به امانت می‌گذارد و البته هیچ‌گاه به سراغ دوچرخه‌اش برنمی‌گردد. گوش کنید به این داستان قشنگ #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: أفضَلُ العَمَلِ أدوَمُهُ وإن قَلَّ برترين عمل، با دوام ترينِ آنهاست، هر چند اندك باشد تنبيه الخواطر جلد1 صفحه63 #داستانهای_آموزنده •✾📚 @Dastan 📚✾•
هدایت شده از سالن مطالعه
💣 اعترافات یک زن از جهاد نکاح ✒قسمت سی‌ و هفتم قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/246 با تردید و ترس پرسیدم: شما چکار می‌کنید یعنی شغلتون چیه؟ یه دستمال از جعبه‌ی دستمال کاغذی برداشت و عرق پیشونیش رو پاک کرد و گفت: بخوام مختصر بگم من با همسر خانوم مائده و داداششون همکارم... گفتم: همکار! خوب همکار در چه کاری؟ سرش را آورد بالا مستقیم توی چشمام نگاه کرد... نفسم بالا نمی‌اومد. ایندفعه من جهت چشمهام را عوض کردم... از نوع نگاهش دلم می‌خواست بشینم زار زار گریه کنم. خدایا من چقدر بدبختم خواستگارمن کیه! خواستگار فرزانه کیه! خدایا می‌دونم که هیچ کارت بی حکمت نیست ولی من ظرفیت چنین چیزهایی رو ندارم... دستی به محاسنش کشید و گفت: من راجع به شغلم باید مفصل باهاتون صحبت کنم چون شرایط خاص کاری دارم و می‌دونم هر دختری حاضر نیست این جور سختی‌ها رو تحمل کنه... بعد با یک حالت خاصی که صداش هم می لرزید ادامه داد با توجه به صحبتهای مامانم از روحیات شما احساس می‌کنم لطف خدا شامل حالم می‌شه؛ اگر شما توی زندگی همراهم باشید..‌. ترجیح دادم دیگه حرف نزنیم ... فشارم افتاده بود، دستهام مثل یک تیکه یخ منجمد چسبیده بودن به چادرم ... خیلی خودم را کنترل کردم ولی چند قطره اشک‌ که دیگه سد احساسات من نمی تونست جلوشون را بگیره از گوشه‌ی چشمم سرازیر شد روی گونه‌هام... سکوت کردم..‌. سکوتم که طولانی شد. گفت: شما چیزی نمی‌خواید بگید؟ باتوجه به حرف مامان مستقیم نگفتم نه! هر چند که دلم می‌خواست صراحتا با به چالش کشیدن عقایدش نابودش کنم که بره و دیگه هیچ وقت این اطراف پیداش نشه... ولی به خاطر مامانم چاره‌ای نبود. گفتم: من باید بیشتر فکر کنم و بعد از روی صندلی بلند شدم... با کمی تعجب پرسید: نمی‌خواید ملاک هاتون رو بگید یا شرایط من را بدونید؟! نفس عمیقی کشیدم و گفتم: اگر به نتیجه رسیدم جلسه‌ی دیگه‌ای راجع به بقیه‌ی موارد هم صحبت می‌کنیم ... توی دلم گفتم: البته دیگه تو خواب اگر من رو ببینی... ناچار بلند شد و گفت: باشه چشم! پس منتظرم... لبخند مصنوعی زدم و رفتیم پیش خانواده‌ها... تا نشستیم فاطمه خانم گفت: چقدر زود حرف‌هاتون تموم شد. خوب حالا دخترم نظرت چیه؟ خیلی سخته همه‌ی نگاهها به سمتت باشه و منتظر باشند ببینن چی می‌خوای بگی ... سعی کردم لرزش دستم رو با محکم گرفتن چادرم مهار کنم با همون لبخند مصنوعی و صدای لرزان گفتم: توکل بر خدا بعد هم سرم رو انداختم پایین ... مامانم به دادم رسید و گفت: فاطمه خانم هر چی خیره... بعد هم خیلی حرفه‌ای بحث رو برد زمان خواستگاری خودشون و آداب و رسوم‌های آن زمان... تمام این مدت من هم در سکوت محض نشسته بودم و شنونده‌ی از هر دری سخنی در جلسه‌ی خواستگاری بودم، مثل بقیه با ظاهری آروم ولی دلی آشوب... او هم ساکت نشسته بود با همان جذبه‌ی خاصش! انگشت‌های دستش مدام بهم گره می‌خورد و باز می‌شد. انگار درونش متلاطم بود نمی دونم شاید احساس کرده بود که جوابم منفیه... ◀️ ادامه دارد ... قسمت اول داستان آموزنده و تکان دهنده "اعترافات یک زن از جهاد نکاح" https://eitaa.com/salonemotalee/96 مدیر کانال: @Mehdi2506
🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷 متولد : 1341/12/20 شهادت: 1361/8/11 💠 با منافقان كه از كفار بدترند بجنگيد تا آنها را ريشه كن كنيد. پدر و مادر بزرگوارم از اينكه شما براى من آرزوهايى داشتيد و به آرزوهاى خود نرسيديد، ببخشيد من  عذر مي خواهم از شما و اكنون شهادت من همان ارزش آن آرزوها را براى من و شما خواهد داشت حالا كه اين سعادت نصيب من شد. هر جا كه سپاه و يا خودتان صلاح دانستيد دفنم كنيد.   اگر اسير يا مفقودالاثر و يا قطعه قطعه شدم و چيزى از بدنم به دست شما نرسيد ناراحت نباشيد زيرا تمام بدنها بايد خاك شود.  🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷
هدایت شده از اکبر ابدالی
📍 بایدن یا ترامپ، مسئله این نیست! 🆔 @mashgh626