eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
394 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از سالن مطالعه
۶۰ *سلام بر شما که به مادرتان عشق می ورزید و با افتخار بر دستان پر مهرش بوسه می زنید* حضرت فطمه زهرا سلام الله علیها الْزَمْ رِجْلَها، فَإنَّ الْجَنَّةَ تَحْتَ اقْدامِها، و الْزَمْ رِجْلَها فَثَمَّ الْجَنَّةَ. *همیشه در خدمت مادر و پای بند او باش، چون بهشت زیر پای مادران است؛ و آستانه بوسی مادر اصل بهشت است.* کنزل العمّال :ج۱۶، ص۴۶۲، ح۴۵۴۴۳ *جایگاه سترگ و ارزشمند مادر در حقیقت نزدیکترین راه برای اصلاح امور دنیا و آخرت است. اگر گرفتارید و اگر مشکل دارید با خدمت صادقانه به مادر دل او را نرم کنید که همین دلخوشیِ او برای اصلاح امور شما کافی است و نیازی حتی به دعا کردنش نخواهید داشت. ره صد ساله را با خدمت و محبت به مادر میتوان یک شبه رفت مبادا با خشم و غضب به او نگاه کنید که عدم رضایت او و غمگینی او برای نابودی امور دنیا و آخرت ما کافی است و نیازی به نفرینش نیست یادمان باشد عاق والدین یعنی عدم رضایت والدین و نیازی به نفرین کردن آنها نیست.* -------------- 🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
شب یلدا، شب دورهمی‌های مومنانه و بهار عبادت شبانه بر همه مؤمنان اهل صله رحم مبارک. ۱۴ بسته شب یلدایی هدیه مسجد به خانواده‌های بی‌سرپرست خدای سبحان به احسن وجه از بانی بزرگوار راضی باشد. والحمدلله
هدایت شده از سالن مطالعه
🇮🇷🇮🇷 وقتی مهتاب گم شد 🇮🇷🇮🇷 ✒قسمت بیستم قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/397 فصل دوم پایگاه راه خون (۹) ... ناهیدی گفت: "به موقع آمدی. عملیات جلو افتاده است" مرا با موقعیت منطقه روی نقشه توجیه کرد. تلاش اصلی عملیات روی ارتفاعی به نام قوچ سلطان بود و عملیات تا جبهه چپ ما و تا محور پاوه امتداد می‌یافت جایی که حاج ابراهیم همت در آنجا فرماندهی می‌کرد. عصر عملیات یک کامیون ۵ تنی مهمات آوردند و در خط تقسیم کردند. بخش زیادی از آن، خمپاره ۱۲۰ بود که به دلیل نبودن جاده ماشین رو بردن مهمات خمپاره تا پای قبضه ها ممکن نبود. چند نفر شروع کردیم و یکی‌یکی جعبه‌های خمپاره را روی دوش انداختیم و از یک مسیر ۵۰۰ متری تا پایین تپه تا قبضه‌های خمپاره بردیم. قریب ۴۰۰ جعبه. قبل از نماز ناهیدی و آن مربی ارتشی خودشان را به دیدگاه رساندند. سرهنگ ارتشی دیده بان شد. من بیسیم‌چی او و آقای ناهیدی هم مسئول تطبیق آتش. عملیات چهار صبح شروع شد. نیروهای پیاده از محورهای مقابل درگیر شدند و سلاح های منحنی زن عقبه‌ی دشمن را زیر آتش گرفتند. سرهنگ تا ساعت ۱۰ صبح یکسره از قبضه آتش خواست قریب سیصد گلوله بر سر دشمن ریختیم. ساعت ۱۱ چند قاطر از محورهای جلو و سنگرهای فتح شده دشمن به سمت ما آمدند. روی هر کدام شهیدی را بسته بودند که خون از سر و بدن آنها روی زمین می ریخت. با بی‌سیم به آقای ناهیدی گفتم: "اجازه بده من جلو بروم" گفت: "از جناب سرهنگ اجازه بگیر" جناب سرهنگ موافقت کرد و گفت آن جلو به مهمات سبک و آب نیاز دارند. هرچقدر می‌توانی با خودت فشنگ و آب ببر. چند قطار فشنگ به خودم بستم و دو دبه آب پر کردم و راهی جلو شدم. یک ساعت و نیم راه تا خط فتح شده بود. وقتی رسیدم دشمن داشت برای بازپس گیری سنگرهای از دست رفته‌اش پاتک می‌زد. دبه های آب و فشنگ را داخل یک سنگر کنار چند رزمنده گذاشتم. همونجا چشمم به یک پیراهن چهار جیب خوشگل و تن‌نرفته عراقی افتاد. پیراهن را برداشتم. بلافاصله یک خمپاره زوزه کشید و دم سنگر منفجر شد. موج انفجار مرا به عمق سنگر پرتاب کرد. گرد و خاک راه افتاد. پیراهن هنوز در دستم بود. به خودم نهیب زدم؛ میخواهی شهید راه پیراهن شوی؟! پیراهن را کنار انداختم. گیج و منگ از موج انفجار از سنگر بیرون آمدم. همانجا مسئول محور قله فتح شده را دیدم قیافه‌اش آشنا بود و گوش شکسته‌اش مرا به خاطره آن چند همراه که با حاج احمد متوسلیان و صیادشیرازی به دیدگاه آمده بودند، برد. نامش حسین قجه‌ای بود و همه گوش به فرمانش. مرا شناخت و اثر موج گرفتگی را در چهره‌ام دید. به من گفت: "اسلحه که می توانی به عقب ببری؟ هر چقدر می‌توانی بردار و برو عقب" هشت قبضه کلاش عراقی برداشتم و به خودم آویزان کردم و بی هیچ اتفاقی به عقب برگشتم. عملیات با تلفات سنگین دشمن و آزادی چند ارتفاع مهم و به دست آوردن غنایم زیادی از سلاح های سبک و نیمه سنگین به پایان رسید. با دو قبضه خمپاره ۶۰ و ۸۱ میلیمتری موضع جدیدی ایجاد کردیم و آقای ناهیدی گفت: "حالا تو مسئول موضع خمپاره‌انداز هستی." او هم مرا به خوبی شناخته بود و هم می‌دانست که پای من یک جا بند نمی شود لذا مسئولیت یک موضع را به من سپرد تا بیشتر احساس وظیفه کنم. خمپاره ۶۰ در خط مستقر شد و خمپاره ۸۱ در کنار دو خمپاره ۱۲۰ قبلی کمی عقب تر از خط ◀️ ادامه دارد ... با ما همراه باشید با هر روز یک قسمت از داستان زندگی قهرمان ملی همدانی در کتاب "وقتی مهتاب گم شد" قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/308 -------------- 🖋سالن مطالعه محله زینبیه، با کلی کتاب، مقاله و ... مفید و خواندنی @salonemotalee
روزی و عمل 🖌 حضرت (ع) فرمود: کسی که فقط به روزى زیاد قانع می شود، بداند او را نجات نمی دهد مگر عمل زیاد... . 🖌 عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا ع قَالَ مَنْ لَمْ يُقْنِعْهُ مِنَ الرِّزْقِ إِلَّا الْكَثِیرُ لَمْ يَكْفِهِ مِنَ الْعَمَلِ إِلَّا الْكَثِیر... ُ. 📚 اصول کافى جلد ۳ صفحه: ۲۰۷ روایة: ۵ @hadith_daily
هدایت شده از ۱۱
دختر خانم و آقا پسر جوان!