eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
394 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از اکبر ابدالی
♨️ کالای «ایرانی» در پروژه‌ی «آمریکایی» به همت یک «افغانی» ایران دوست! 📌 تلاش رسانه‌های غربی برای اختلاف افکنی میان کشورهای محور مقاومت از جمله دو ملت افغانستان و ایران، آب در هاون کوبیدن است. این پیوندها ریشه دار تر از این حرفهاست ... 🆔 @mashgh626
هدایت شده از اکبر ابدالی
📍 گرانی و مذاکره 🆔 @mashgh626
هدایت شده از اکبر ابدالی
👈 مطالب کانال مشق مقاومتی در خصوص بورس ✅ عرضه های اولیه، بازی دو سر برد https://eitaa.com/mashgh626/958 🌀 چند نکته در خصوص خرید عرضه اولیه https://eitaa.com/mashgh626/994 📊 راهکارهایی برای مدیریت یشتر بر و سالمتر شدن این بازار https://eitaa.com/mashgh626/966 🤔 در پذیره نویسی کدامیک از شرکتهای دولتی ثبت نام کنیم؟ https://eitaa.com/mashgh626/950 📊 لیست عرضه‌های اولیه سال 99 https://eitaa.com/mashgh626/941 📌 پیام امروز بورس برای تازه واردها https://eitaa.com/mashgh626/976 🔻 برای بورس همه چیز را نفروشید! https://eitaa.com/mashgh626/949 ◀️ کد بورسی چیست؟ چطور آنرا دریافت کنیم؟ https://eitaa.com/mashgh626/948 📈 چگونه سهام عدالت را آزاد کنیم؟ https://eitaa.com/mashgh626/947 ⚠️ برای فروش سهام عدالت عجله نکنید https://eitaa.com/mashgh626/1003 📸♨️ ارزش روز و ترکیب https://eitaa.com/mashgh626/1004 📈 چگونه در بورس فعالیت کنیم؟ https://eitaa.com/mashgh626/939 🎯 ظرفیت بورس برای جهش تولید https://eitaa.com/mashgh626/877 👌 بورس و کنترل نقدینگی https://eitaa.com/mashgh626/911 👌 این هم ابلاغ رهبری برای بورس https://eitaa.com/mashgh626/1000 🔹 استفتاء از رهبر انقلاب در مورد حلال بودن سود بورس https://eitaa.com/mashgh626/916 📈 دعوت رهبر انقلاب از مردم و سرمایه داران برای حضور در بورس https://eitaa.com/mashgh626/920 👈 وظیفه دولت در قبال نفت ارزان قیمت چیست؟ https://eitaa.com/mashgh626/925 📌 بورس را بی جهت با قمار مقایسه نکنیم https://eitaa.com/mashgh626/936 ♨️ آیا بورس است؟ https://eitaa.com/mashgh626/942 ⛔️ سفته بازی در بورس ممنوع! https://eitaa.com/mashgh626/951 📌 این نمودار امروز بازار بورس است https://eitaa.com/mashgh626/952 🎯 درسی از یک تجربه ناموفق بورسی https://eitaa.com/mashgh626/962 🤔 تنها راه موفقیت در https://eitaa.com/mashgh626/968 🎯 مطالبه برنامه ملی آموزش https://eitaa.com/mashgh626/945 🔹 اقتصاد سیاسی بورس https://eitaa.com/mashgh626/967 📢 لزوم ورود نقدینگی بورس به بخش تولید https://eitaa.com/mashgh626/974 📢 تأملی بر ابعاد فقهی و اقتصادی https://eitaa.com/mashgh626/990 👌 عرضه نیروگاههای تولید برق بنیاد مستضعفان در https://eitaa.com/mashgh626/1001 👌 ورود 100 شرکت تولیدی جدید به بورس https://eitaa.com/mashgh626/1010 🎯 چه سهمی بخریم؟ https://eitaa.com/mashgh626/1020 🆔 @mashgh626
بندگی خدا... . آیت الله شیخ محمدتقی بهلول میفرمودند: ما با کاروان و کجاوه به «گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان دار گفت: بی‌بی! دو ساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر. الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت: نگه‌دار. او گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت: بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم ومادرم. دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرا می‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه‌ی آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت: گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده بود. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است؛ ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. عزیزان... اگر انسان بنده‌ٔ خدا شد، بيمه مى‌شود و خداوند امور او را كفايت و كفالت مى‌كند. «أَلَيْسَ اللَّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ» زمر/۳۶
💢از جان برای انقلاب مایه گذاشت ... 🔹‏امروز همان روز است که خدا سید علی ما را به دست فرقانی‌ها به درجه جانبازی رساند تا هفت تیر کنار بهشتی پر نکشد و ذخیره خدا باشد برای آینده انقلاب بعد از خمینی کبیر...
حفظ قرآن و فراموشی آن حضرت علیه السلام : سوره‏ اى که کسى از حفظ می ‏خواند با اوست گاهى آن را نمیخواند تا از حافظه اش می رود، روز قیامت در زیباترین صورت نزدش آید و بر او سلام کند . شخص گوید: تو کیستى؟ گوید: من آن سوره هستم‏ و اگر تو بمن چنگ زده بودى و نگاهم داشته بودى تو را در این درجه می رساندم، پس بر شما باد بملازمت قرآن. 🖌 عن أَبِی عَبْدِ اللَّهِ ع ...قَالَ السُّورَةُ تَكُونُ مَعَ الرَّجُلِ قَدْ قَرَأَهَا ثُمَّ تَرَكَهَا فَتَأْتِیهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ وَ تُسَلِّمُ عَلَيْهِ فَيَقُولُ مَنْ أَنْتِ فَتَقُولُ أَنَا سُورَةُ كَذَا وَ كَذَا فَلَوْ أَنَّكَ تَمَسَّكْتَ بِی وَ أَخَذْتَ بِی لَأَنْزَلْتُكَ هَذِهِ الدَّرَجَةَ فَعَلَيْكُمْ بِالْقُرْآنِ. 📚 اصول کافى جلد 4 صفحه: 409 روایة: 1
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 🇮🇷 قسمت بیست و یکم 🇮🇷 قسمت قبل: https://eitaa.com/salonemotalee/134 ✅ترابعلی گفت : «سید با این بوی بد چطور شب را تا صبح سر می‌کنی؟» - این بوی بد دردش از لگد شدنِ پای مجروحم کمتره ! یک پیرمرد شیرازی که عموحسن نام داشت، مسن‌ترین اسیر آن قسمت بود. آن شب و شب‌های بعد مثل یک پرستار خصوصی کنارم بود. از شدت درد خوابم نمی‌برد. عمو حسن برای اینکه بهم روحیه دهد، گفت: «پسرم! می‌برنت دکتر، خوب می‌شی، تو زنده می‌مونی!» دو هفته‌ای که عمو حسن کنارم بود، برایمان یک هادی و مربی بود. به من و دیگر مجروحان می‌گفت: «بچه‌ها به امام سجاد علیه‌السلام متوسل بشید. امام سجاد هم درد اسارت و هم درد مریضی رو باهم کشید. اگه به خدا و ائمه‌اطهار متوسل بشید، خدا کمکتون می‌کنه!» تقوا و صبوری عمو حسن مثال‌زدنی بود. این بیت را همیشه می‌خواند : «مکن ز غصه شکایت که در طریق طلب، به راحتی نرسید آن که زحمتی نکشید» زیاد که تشنگی عرصه را تنگ کرد، شیرآب توالت را باز کردم و شروع کردم به مکیدن! زیاد که مک زدم، فقط براده‌های آهن و هوا در شیر آب جریان داشت. شب از تشنگی به سختی خوابم برد. خواب می‌دیدم کنار چشمه روستایمان هستم و هر چقدر‌ آب می‌خورم، سیر نمی‌شوم!! سومین روزم را در زندان الرشید بانکملت می‌کنم. یک ترکش خورده بود پشت رانم و تا امروز متوجه‌اش نشده بودم. وفای فشارش دادم چرک و عفونت بیرون زد. ساعت حدود هشت صبح بود که بیرونمان بردند. دژبان‌ها ابروهای یکی از اسرا را با آتش سیگار سوزانده بودند. جرمش فقط داشتن ریش بود! امروز صبح ،اسرای سالم تقسیم کار کردند. پرستارهای من عموحسن ویک سرباز ارمنی بودند. سرباز ارمنی عاطفی و مسئولیت‌پذیر بود. از اینکه یک سرباز ارمنی در آن شرایط سخت پرستارم بود، حس خوبی داشتم. وقتی از او تشکر کردم، گفت: «خدمت به شمارو برای خودم وظیفه می‌دونم.» نامش را پرسیدم، گفت: «سرکیس داوتیانس هستم!» بچه‌ها از شدت تشنگی صبحانه نخوردند. عراقی‌ها مثل اینکه می‌خواستند روز قبل، با تشنه نگه‌داشتن اذیتمان کنند. قبل از ظهر بود که داوتیانس سراغ یکی از نگهبان‌ های عراقی رفت. وقتی آمد یک پارچ آب دستش بود. تعجب کردم، به او گفتم : «چطور شد بهت آب دادن؟» - بین نگهبان‌های عراقی یکی‌شون ارمنیه. هوای منو داره. اون بهم آب داد. خودش پارچ آب را مقابل دهان مجروحان گرفت تا هرکدام چند قُلپ بنوشند. روزهای بعد، آزادی عمل داوتیانس کمتر شد. دیگر نمی‌توانست مثل قبل هوای ما را داشته باشد. زخم ساق پایم عفونت کرده و بوی مُرده می‌داد. کف پایم هم ورم کرده و روز به روز بدتر می‌شد. حسین اسکندری، همان کسی که عراقی‌ها دنبالش می‌گشتند، بدنش بدجوری سوخته بود. تمام بدنش تاول زده بود. گویا فرمانده قرارگاه کربلا بود. در جزیره‌ی مجنون بر اثر اصابت گلوله‌های آتش‌زا، نیزارهای قسمت خشکی، آتش گرفته بود. لابه‌لای نی‌ها سوخته بود. فاصله زیادی را میان نی‌های آتش گرفته، دویده بود. سوختگی‌اش به گونه‌ای بود که روغن بدنش روی زمین بازداشتگاه می‌ریخت ! نگهبان‌ها اجازه نمی‌دادند او در سایه دراز بکشد. پماد سوختگی هم به او نمی‌دادند. پشه‌ها تمام بدنش را تسخیر کرده بودند. کنارم دراز کشیده بود. وقتی خواستم پشه‌ها را از او دور کنم، مانعم شد و گفت : «سلامتی من مدیون همین پشه‌هاست. اگر این پشه‌ها نبودند من تا حالا زنده نبودم.» پشه‌ها عفونت بدنش را می‌مکیدند. وقتی از دژبان‌ها خواهش کردم اجازه دهند او را داخل سلول ببرند تا در سایه باشد، حسین گفت : «راضی نیستم کسی برای من از عراقی‌ها چیزی بخواد، دشمن هیچ‌وقت دوست و دلسوز نمی‌شه!» چند ساعتی که نورخورشید به بدن سوخته‌اش می‌تابید، عذاب می‌کشید. تحمل بالایی داشت. صدایش درنمی‌آمد و فقط زیر لب قرآن می‌خواند. بچه‌ها که به او دلداری دادند، گفت : «شاید خدا خواسته با این بدن سوخته تو این گرما قرارم بده تا تو جهنم کمترمنو بسوزونه!» بهش گفتم : «حسین! مگه قراره بری جهنم!؟» - همین که خداوند درجه حرارت جهنم رو برام کمتر کنه، راضی‌ام! یکی دیگر از اسرای مجروح تیر به گلویش خورده بود. بر اثر اصابت گلوله گلویش سوراخ بود. اگر بینی و دهانش را می‌گرفتی از گلویش می‌توانست به راحتی نفس بکشد. وقتی آب می‌ نوشید، آب از سوراخ گلویش بیرون می‌ریخت. دستم را روی سوراخ گلویش می‌گذاشتم تا آب بخورد. چند روز بعد، بر اثر عفونت داخلی در زندان الرشید به شهادت رسید!! ◀️ ادامه دارد . . . قسمت اول: https://eitaa.com/salonemotalee/111
هدایت شده از خبرگزاری فارس
ایران رکورددار سریع‌ترین کاهش نرخ فرزند‌آوری جهان/ آمار تولدها به یک‌سوم کاهش می‌یابد! 🔻روز گذشته «جهانپور»، رییس مرکز اطلاع‌رسانی وزارت بهداشت در توییتی اعلام کرد: سریع‌ترین کاهش نرخ فرزند‌آوری به ازای هر زن در تاریخ جهان در ایران اتفاق افتاده است که اتفاقا با واکنش‌های بسیار زیاد کاربران مواجه شد. 🔹تعدادی از کارشناسان تاکید می‌کنند که مشکلات اقتصادی تنها دلیل کاهش موالید در ایران است. تعداد بسیار زیادی هم این موضوع را به مدرنیته و تقلید از زندگی‌های غربی ربط می‌دهند. 🔹در هر حال کشور ما با مشکل جدی کاهش جمعیت روبه‌روست و آنطور که پیش‌بینی می‌شود در ۳۰ سال آینده یکی از کشورهای پیر دنیا خواهیم شد. 🔸معاون امور جوانان وزارت ورزش و جوانان نیز با اشاره به احتمال وجود شوک جمعیتی به کشور گفت: «شیوع کرونا خللی برای گروهی از جمعیت ایران ایجاد می‌کند که تا ۵۰ سال با آن دست به گریبان خواهیم بود و اگر در این برهه زمانی چاره‌ای برای آن اندیشیده نشود، شاید آمار تولدها به یک‌سوم نیز در مقاطعی کاهش یابد. fna.ir/ey9d30 @Farsna