eitaa logo
رسانه اجتماعی مسجد و محله
394 دنبال‌کننده
12.5هزار عکس
5.3هزار ویدیو
489 فایل
رسانه اجتماعی و کانال رسمی مسجد حضرت زینب سلام الله علیها قم، شهرک شهید زین الدین، خیابان شهید پائیزان انتهای خ دکتر حسابی کدپستی3739115659 شناسه ملی 14013514594 حساب حقوقی درآمد وجاری مسجد 5892107047156958 💳 IR050150000003101103064788
مشاهده در ایتا
دانلود
📸 تصویری از ماسک‌زدن رهبر انقلاب در جلسات کاری ✅کانال اخبار 20:30👇 http://eitaa.com/joinchat/1684144128C592f3e217d
🚨"شُل گرفتیم؟" نمی‌دانم چقدر "آقا" رو قبول دارید، اما...وقتی تو تلویزیون دیدم که آقا میگفتن : "از بالارفتن آمار غصه‌شون می‌گیره" هُری دلم ریخت😞 حواسمان هست که آمار فوتی‌هایمان روی ۱۵۰ می‌چرخد؟! جان است! سرمایه‌ی آدمی‌ست! یکبار هم بیشتر نداریمش، حیف است که با کرونای زِپرتی بپرد! بیایید کمی به خودمان سختی بدهیم🌹 بخاطر کادر درمانی‌مان، بخاطر همه‌ی مدافعان سلامت! بخاطر خودمان رعایت کنیم!😷 از وقتی آقا گفتن غصه دار میشن دلم آشوب شد و با خودم عهد کردم که برای دل نائب الامام (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)💚 رعایت کنم و در کوچه و خیابان با رفت‌و‌آمد کنم شما هم بپیوندید به پویش !✋🏻 پ.ن: اینم بین خودمون بمونه؛ بسیجی باید "شهید" شه 😌 الکی بهونه دست این کرونا ندین | من ماسک میزنم | 🤚🏻
هدایت شده از اکبر ابدالی
😀 کمک ترامپ به اقتصاد مقاومتی 🆔 @mashgh626
🌺🌺 پایـی که جا مانـد 🌺🌺 قسمت قبلی: https://eitaa.com/salonemotalee/143 🇮🇷 قسمت بیست و ششم 🇮🇷 دو دژبان عراقی مرا از آمبولانس پایین آوردند و ما را به درون آسایشگاهی انتقال دادند که حدود سی‌متری مساحت داشت. وارد بیمارستان که شدم به خاطر نجات از زندان الرشید، دو رکعت نماز شکر خواندم. دیوارهای بیمارستان بیش از دو متر بود و بالای دیوار سیم‌خاردار حلقوی کشیده بودند. وارد آسایشگاه که شدم، به جز ما شش‌نفر ، سه مجروح ایرانی دیگر نیز آنجا بودند. یکی از آن‌ها شیمیایي بود. ناراحتی ریوی ناشی از گازهای شیمیایی عذابش می‌داد. ترکش به شکمش خورده بود و عفونت داخلی داشت. نای حرف زدن نداشت. مجروح دیگر اهل مشهد بود. بر اثر موج انفجار گلوله‌ی تانک، دچار موج‌گرفتگی شده بود. ترکش به کتف و شانه چپش هم خورده بود. مهره‌های گردنش آسیب دیده بود. نمی‌توانست سرش را بچرخاند. نیمه‌ها شب، هذیان می‌گفت. بخشی از هذیان‌های آن شبش را فراموش نمی‌کنم. -برید جلو...من پشت سرتون می‌یام...کوله پشتی‌ام کجاست...ای لشکر حسینی تا کربلا رسیدن یک یا حسین دیگر... آسایشگاه سه تخت بیشتر نداشت. قرار بر این شد، آن‌هایی که وضعیتشان وخیم است، روی تخت بخوابند. پزشک بخش مجروحان ایرانی دکتر عزیز ناصر نام داشت. در بخش مجروحان جنگی افسری مسئول امنیتی بود که هر چند روزی یک‌بار برای بازدید وارد بخش میشد. سعدون فیاض نام داشت و بعثی بود. به امام زیاد توهین میکرد. یک روز، با یکی از مجروحان آسایشگاه کناری حرفش شد. به امام توهین کرد، سرباز ارتشی که مجید نام داشت، جوابش را داد. مجید آدم باغیرتی بود. تهرانی بود و از ناحیه کمر و پا تیر خورده بود. روی بازوها و کمرش مار، اژدها، شمع، بعضی کلمات عاشقانه و مادر در قلب منی، خال‌کوبی شده بود.عزت زیاد و دمت‌گرم، تکیه کلامش بود. به قیافه و رفتارش نمی‌آمد در شرایط خاص آن‌همه مدافع امام باشد. خصلت‌های لوطی منشی‌اش بر دیگر ویژگی‌هایش سر بود. افسر بخش امنیتی بیمارستان، مجید را به خاطر اینکه در جوابش گفته بود: «همه فحش‌هایی که دادی به صدام برگردد»،به زندان الرشید فرستاد! وقتی او را بردند، گفت:‌ «درسته به قیافه و حرفام نمی‌آد، ولی من ایرانی‌ام، تو کشور دشمن از امامم دفاع می‌کنم، مگه بالاتر از سیاهی هم رنگی هست، هرکجا منو می‌برن، ابایی ندارم!» صبح زود، درِ آسایشگاه باز شد. فیاض به همراه دکتر عزیز ناصر وارد آسایشگاه شد. مجروح مشهدی که بر اثر موج گرفتگی فقط هذیان می‌گفت، کنار درِ ورودی روی زمین افتاده بود. سعدون فیاض همه مجروحان را از نظر گذراند. مجروح مشهدی که صورتش کنار پای سعدون فیاض به کف موزائیک چسبیده بود، پوتین سعدون را گرفت و چندبار آرام با مشت به پوتینش کوبید. کاملا پیدا بود اختیارش دست خودش نیست. سعدون عصبانی شد،از کوره در رفت و با لگد به جانش افتاد. منظره دلخراشی بود. چنان با پوتین، محکم، به سرش کوبید که سر و صدای بچه‌ها در آمدو از بینی و دهانش خون ریخت. عراقی‌ها بدن نیمه‌جان او را از آسایشگاه بیرون بردند. نیم ساعت بعد، نگهبان شیعه عراقی که توفیق احمد نام داشت، آمد پشت پنجره و خبر شهادتش را به ما داد! پای راستم قابل پانسمان نبود و باید قطع می‌شد. ران چپم که ترکش خورده بود، تا عمق چند سانت عفونت کرده بود. گوشت‌های مُرده و عفونی‌اش باید تراشیده می‌شد. زخم‌هایم بو گرفته بود. پرستار بدون اینکه آمپول بی‌حسی به رانم بزند. با تیغ جراحی قسمت جلوی رانم را برید! از روزی که مجروح شده بودم، اولین باری بود که عراقی‌ها با ساولن زخم‌هایم را پانسمان می‌کردند! سومین روزمان را در بیمارستان سپری می‌کنیم. هادی برای نماز صبح بیدارمان کرد. سراغ یکی از اسرای مجروح که شب قبل او را آورده بودند رفت. خواست برای نماز بیدارش کند، تمام کرده بود! دو نگهبان عراقی وارد آسایشگاه شدند و جنازه‌اش را بردند. کجا، خدا می‌داند! ◀️ ادامه دارد . . . با ما همراه باشید با هر روز یک قسمت از داستان بی‌نظیر "پایی که جا ماند" قسمتهای قبلی در:https://eitaa.com/salonemotalee/111
19.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پاسخ استاد انصاریان به توهین های و شبهات سروش در پی توهین به سخنران ها و مداحان در یکی از سخنرانی هایش و اشاره به نام تعدادی از سخنران ها ، استاد با انتشار ویدئویی پاسخ این توهین ها را داد. رسانه باشید و نشردهید📢 -------------------------- ☑️کانال جامع پاسخ به شبهات وشایعات در 👇 🆔➠ @Anti_Shayeat
📸گل آرایی زیبای داخل حرم امام رضا(ع) به مناسبت ایام ولادت آن حضرت .¸¸.•°˚˚°❃◍⃟🇮🇷◍¸.• .¸¸.•°˚˚°❃.¸¸.• 🇮🇷eitaa.com/Rahe_beheshti🇮🇷
14.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 پشت پرده شلیک به هواپیمای ایرانی پرواز ۶۵۵ ⁦🔹⁩ تصاویر جدید از اتاق فرماندهان ناو آمریکایی وینسنس
هدایت شده از اکبر ابدالی
🔵 کسی نمی تواند مقابل گفتمان تولیدملی و داخلی سازی بایستد ... 🆔 @mashgh626