دآشت میرفت سمتِ مسجد..
از در که رد میشد
عَبآش به #میخِدر گیر کرد..
با سینهای سرشآر از غَم خَم شد
میخ رو خِطاب قرار داد ؛
#زهرا را زِ مَن گرفتی
چگونه انتظار داری بمانم؟..
#مآهِبهخوننشسته..🥲💔
@ahmadmaslad
- بر سرم قرآن و دستانم
به سوی آسمان ؛
از خدا میخواهمت امشب ،
اجابت میشوی؟ :)🖤🍂..
@ahmadmaslad
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زندگی دنیا با مرگ در آمیخته است...
شهید_سید_مرتضی_آوینی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅
متن_خاطره
بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا...موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند. لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند.كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم.وقتي آيت ا...اردبيلي اين حرف را گفتند، يك دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛ بیحال و ناراحت يك جا نشست مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد.
زير لب مي گفت:"لا اله الا الله" تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اين جوري نديده بودمش. از آن روز به بعد هر وقت كلاس میرفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع میكرد. ميگفت: اگر شما كاري كنيد كه خلاف اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد اون چيزي باشيم كه امام ميخواد.
شهید محمود کاوه
6.89M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•🖤🥀•
قسم به زخم سر حیدر
الهی العفو ....
به سجدهی آخر حیدر الهی العفو