eitaa logo
تَسْنِيم (عَيْنًا يَشْرَبُ بِهَا الْمُقَرَّبُونَ )
271 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
889 ویدیو
83 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مردی شب‌ هنگام قبل از سپیده دم در ساحل دریا نشست و کیسه‌ای پر از سنگ یافت. پس دستش را داخل کیسه برد و سنگی از آن برداشت و به دریا انداخت. از صدای سنگ خوشش آمد که در دریا فرو می‌رفت لذا سنگی دیگر را برداشت و به دریا انداخت و همین‌طور به انداختن سنگ‌های داخل کیسه به دریا ادامه داد چرا که صدای سنگ‌ها به هنگام افتادن در آب ، این مرد را خوشحال می‌کرد و او را به وجد می‌آورد. 🖌 به کارش ادامه داد تا اینکه هوا رو به روشنایی نهاد و معلوم شد در کیسه‌ای که کنارش قرار داشته فقط یک سنگ باقی مانده است 🖌 هوا کاملا روشن شد و آن شخص به سنگ باقیمانده نگریست و دید که یک جواهر است و متوجه شد تمام آنهایی که قبلا به دریا انداخته و فکر کرده سنگ هستند جواهر بوده‌اند! 🖌 لذا پیوسته انگشت پشیمانی خود می‌گزید و به خود می‌گفت : چقدر احمق هستم که آن همه جواهر را به دریا انداختم و فکر می‌کردم که همگی سنگ هستند آن هم بخاطر اینکه از صدای افتادن آنها در آب لذت ببرم!! 🖌 به خدا قسم اگر از ارزش آنها باخبر بودم حتی یکی از آنها را نیز از دست نمی‌دادم. ☘ همه ما مانند آن مرد هستیم : ☘ کیسه جواهرات همان عمری است که داریم ساعت به ساعت به دریا می‌اندازیم. ☘ صدای آب همان کالاها، لذتها، شهوتها و تمایلات فناپذیر دنیا است. ☘ تاریکی شب همان غفلت و بی‌خبری است. ☘ برآمدن روشنایی روز نیز آشکار شدن این حقیقت است که هنگام آمدن مرگ، بازگشتی در کار نیست، ☘ لذا از همین الآن بیدار شو و اوقات گرانبهای همچون جواهر خود را بدون فایده از دست نده چرا که پشیمان می‌شوی و پشیمانی هم سودی برایت ندارد. ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
روزی هارون به بهلول گفت ؛ای بهلول دانا میتوانی از قیامت و سوال و جواب ان دنیا مرا با خبر کنی؟ بهلول گفت اری و به هارون گفت که به خادمین خود بگو تا در همین محل آتش نمایند و تابه بر آن نهند تا سرخ و خوب داغ شود هارون امر نمود تا آتشی افروختند و تابه بر آن آتش گذاردند تا داغ شد . آنگاه بهلول گفت : ای هارون من با پای برهنه بر این تابه می ایستم و خود را معرفی می نمایم و آنچه خورده ام و هرچه پوشیده ام ذکر می نمایم و سپس تو هم باید پای خو د را مانند من برهنه نمایی و خود را معرفی کنی و آنچه خورده ای و پوشیده ای ذکر نمایی . هارون قبول نمود . آنگاه بهلول روی تابه داغ ایستاد و فوری گفت : بهلول و خرقه و نان جو و سرکه و فوری پایین آمد که ابداً پایش نسوخت و چون نوبت به هارون رسید به محض اینکه خواست خود را معرفی نماید تاج و تخت و زمین و...نتوانست همه اموالش را معرفی کندو پایش بسوخت و به پایین افتاد .سپس بهلول گفت : ای هارون سوال و جواب قیامت نیز به همین صورت است . آنها که درویش بوده ند و از تجملات دنیایی بهره ندارند آسوده بگذرند و آنها که پایبند تجملات دنیا باشند به مشکلات گرفتار آیند نردبان این جهان ما و منیست عاقبت این نردبان افتادنیست لاجرم هرکس که بالاتر نشتست استخوان سختر خواهد شکست ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
زنی که صاحب فرزند نمی شد پیش پیامبر زمانش میرود و میگوید از خدا فرزندی صالح برایم بخواه. 🤲 پیامبر وقتی دعا میکند و وحی میرسد او را بدون فرزند خلق کردم. 🖌 زن میگوید خدا رحیم است و میرود. 🖌 سال بعد باز تکرار میشود و باز وحی می آید  که او فرزندی ندارد زن اینبار نیز به آسمان نگاه میکند و میرود. 🖌 سال سوم پیامبر وقتی زن را با کودکی در آغوش میبیند. 🖌 با تعجب از خدا میپرسد : بارالها ، چگونه کودکی دارد او که بدون فرزند خلق شده بود!؟ 🖌 وحی میرسد : هر بار گفتم فرزندی نخواهد داشت ، او باور نکرد و مرا رحیم خواند. رحمتم بر سرنوشتش پیشی گرفت. ☘ با دعا سرنوشت تغییر میکند. از رحمت الهی ناامید نشوید آنقدر به درگاهی الهی بزنید تا در باز شود. ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
✍️ درویشی با شاگرد خود دو روز بود که در خانه گرسنه بودند. شاگرد شبی زاری کرد و درویش گفت: «صبور باش، فردا خداوند غذای چربی روزی ما خواهد کرد.» فردا صبح به مسجد رفتند. بازرگانی دیدند که در کاسه‌هایی عسل و بادام ریخته و به درویش‌های مسجد می‌داد. به هر یک از آنها هم کاسه‌ای داد. درویش از بازرگان پرسید: «این هدیه‌ها برای چیست؟» بازرگان گفت: «هفت روز پیش مال‌التجاره عظیم و پرسودی از هندوستان در دریا می‌آوردم. به ناگاه طوفان عظیمی برخواست و ترسیدم. بادبان‌ها کم بود بشکند و خودم با ثروتم طعمه ماهی‌های دریا شویم. دست به دعا برداشته از خدا خواستم باد را فرو نشاند تا من به سلامت به ساحل برسم و صد درویش را غذایی شاهانه بدهم. دعای من مستجاب شد و باد خاموش شد و این نذرِ آن روز طوفانی است. ☀️درویش رو به شاگرد خود کرد و گفت: «ای پسر! یقین کن خداوند اگر بخواهد شکم من و تو را سیر کند، طوفانی چنین می‌فرستد بعد فرو می‌نشاند تا ما را شکم سیر کند. بدان دست او روزی رساندن سخت نیست.» ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
بد اخلاقی ، از سحر و جادو بدتر است 🌷 استاد فاطمی نيا(ره) : 🖌 امروز مردم دچار خرافات هستند ، می گويند به من گفته اند : تو موكل داری ! همزادت فلان كار را می كند ! و... اكثر اينها دروغ و توهمات است ! 🖌 طرف بد اخلاق است و همسرش از او بدش می آيد ، به جای اينكه محاسبة النفس كند كه چه كاری انجام داده ام كه اينطور شده است و اخلاقش را اصلاح كند ، سريع نزد دعانويس می رود. عزيز من ، بد اخلاقی از سحر و جادو بدتر است. 🖌 عجيب است كه انسان به جای اينكه در فكر اصلاح نفس خود باشد ، دائما دنبال خرافات است. ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
جناب آقای حاج على حاج فتحعلی میگفتند روزی یکی از دوستانم که بر سر مسأله ای با همسر خود قهر کرده بود راجع به مشکلات زندگی صحبت به میان آورد. او از قول یکی از اساتیدش گفت اگر انگشت مرد آغشته به عسل باشد و آن را در دهان همسرش بگذارد او عسلها را میخورد و در نهایت انگشت راگاز می گیرد. 🖌 مدتی بعد از این واقعه که با دوستم خدمت آقای مجتهدی(ره) مشرف شده بودیم آقا به او فرمودند اگر مرد به همسر خود محبت نکند پس چه کسی باید به او محبت کند؟ ❓آیا بقال سر محل محبت کند؟ سپس به او فرمودند آقاجان شما دستتان را بدهید تا من ببوسم و در عوض آن به همسرتان محبت کنید!! ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی وی را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدم‌هایي که می آیند و می روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می گیرد. بعد آینه‌ي بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: دراین آینه نگاه کن و بعد بگو چه می بینی؟ جواب داد: خودم را می بینم. دیگر دیگران را نمی بینی! آینه و پنجره هردو از یک ماده‌ي اولیه ساخته شده‌اند، شیشه. اما در آینه لایه‌ي نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته ودر آن چیزی جز شخص خودت را نمیبینی. این دو شی‌ شیشه‌ای رابا هم مقایسه کن. وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می بیند و به آن ها احساس محبت میکند. اما وقتی از نقره «یعنی ثروت» پوشیده میشود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره‌ای را از جلو چشم‌هایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوست‌شان بداری. ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
گویند: پیلی را آوردند بر سر چشمه‌ای که آب خورد ، خود را در آب می‌دید و می‌رمید او می‌پنداشت که از دیگری می‌رمد ، نمی‌دانست که از خود می‌رمد! همه اخلاق بد ، از ظلم و کین و حسد و حرص و بی‌رحمی و کبر ، چون در توست ، نمی‌رنجی! چون آن را در دیگری می بینی می‌رمی و می‌رنجی! 👤 مولانا 📚فیه ما فیه ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
می گویند: مسجدی می ساختند، بهلول سر رسید و پرسید: چه می کنید؟گفتند: مسجد می سازیم. گفت: برای چه؟ پاسخ دادند: برای چه ندارد، برای رضای خدا. بهلول خواست میزان اخلاص بانیان خیر را به خودشان بفهماند، محرمانه سفارش داد سنگی تراشیدند و روی آن نوشتند «مسجد بهلول» شبانه آن را بالای سر در مسجد نصب کرد. سازندگان مسجد روز بعد آمدند و دیدند بالای در مسجد نوشته شده است «مسجد بهلول». ناراحت شدند؛ بهلول را پیدا کردند و به باد کتک گرفتند که زحمات دیگران را به نام خودت قلمداد می کنی؟ بهلول گفت: مگر شما نگفتید که مسجد را برای خدا ساخته ایم؟ فرضا مردم اشتباه کنند و گمان کنند که من مسجد را ساخته ام، خدا که اشتباه نمی کند. ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
مشهدی رحیم باغ زردآلویی کنار جاده ترانزیت دارد. روزی به پسرش جعفر که قصد رفتن به سربازی دارد پندی می‌دهد. می‌گوید: پسرم، هر ساله در بهار وقتی درختان شکوفه می‌دهند و در تابستان میوه‌شان زرد شده و می‌رسد، رهگذران زیادی خودروی خود را متوقف کرده و با درختان من عکس یادگاری می‌گیرند ولی دریغ از مسافری که در پاییز و زمستان بخواهد این درختان را یاد کند، جز پدرت که باغبان آن‌هاست. در زندگی دنیا هم دوستان آدمی چنین‌اند، اکثر آن‌ها رهگذران جاده زندگی هستند و هرگاه پولی یا جمالی بر تو بود که با آن بر آنان زینتی نقش بندد و یا سودی رسد، به تو نزدیک می‌شوند و تبسم می‌نمایند و در آغوش‌ات می‌کشند، آن‌گاه هرگز از آغوش آن‌ها حس حرارت بر وجود خود مکن که لحظه‌ای بیش کنار تو نخواهند ماند، اما والدین تو بسان باغبان عمر تو هستند که تو ثمره تلاش وجود آنان هستی. آنان هرگز در روزهای سرد و گرم زندگی از کنار تو دور نخواهند شد و بالاترین باغبان خالق توست که بعد از مرگ آنان نیز همیشه همراه تو خواهد بود. دوستان عکس یادگاری‌ات را بشناس و بر آنان هرگز تکیه نکن! ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.
"بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ... بدانیم که برای موفق شدن تنها باسواد بودن کافی نیست!! باید اطلاعات و تجربه کافی کسب کرد..."👌 چوپانی را فرزندی بود زیرک و کاردان... این پسر به‌ پدر در (احصاء) شمارش و آمارگیری از گوسفندان کمک می‌کرد‌. هر غروب پسر گوسفندان را می‌شمرد و چند و چون کار را به پدر گزارش می‌داد تا پدر از نتیجه کارش با خبر شود. تا اینکه پسر بزرگ شد و به دنبال کسب مدرک راهی شهر شد... بعد از چند سال تلاش و کوشش و جد و جهد بالاخره پسر باسواد شد و به خدمت پدر بازگشت. پدر در کمال مسرت روزی از او خواست تا باز در شمارش گوسفندان به او کمک کند؛ فرزند هم با تمام اشتیاق قبول کرد. گوسفندان وارد آغل شدند، اما گویی کار پسر به انجام نرسیده بود، چون معلوم بود که هنوز نتوانسته آنها را بشمرد.!! به همین دلیل از پدر خواهش کرد که بار دیگر گوسفندان را برگرداند و از نو وارد آغل کند؛ ولی مثل این که پسر نتوانست برای بار دوم و... بار... هم موفق شود و نصفِ شب شد.! پدر که تا آن موقع حوصله کرده و چیزی نگفته بود از کوره در رفت و با عصبانیت از پسرش پرسید: قبلاً بار اول گوسفندان را دقیق می شمردی و آمارش را به من تحویل می دادی، اما الان تا نصفِ شب هم از عهده این کار بر نیامده‌ای؟! علت چیست؟! پسر گفت: قبلاً که با سواد نبودم و ضرب و تقسیم و توان نمی‌دانستم کله گوسفندان را می‌شمردم... اما الان با سواد شده‌ام، پای گوسفندان را می‌شمرم و تقسیم بر ۴ می‌کنم ولی نمی‌دانم چرا جور در نمی‌آید...!! 👈 نتیجه! گاهی انسان به علت داشتن "یک سری اطلاعات سطحی" فکر می‌کند که با این اطلاعات باید تمام سوالات را جواب دهد یا آنها را به گونه‌ای پیچیده و در هم کند!! اما دوستان عزیز همیشه به یاد داشته باشیم که؛ هر سوال جواب آسانی دارد و نیازی نیست آن را "عجیب و غریب‌تر" کنیم.! چون شما بارها "تجربه" کرده‌اید که جواب سوالات بعد از حل آنها چه‌قدر آسان بوده است..." * پس یادمان باشد؛ "علم و سواد" قدمی است رو به جلو، نه پیچیده کردن دانسته‌های قبلی!* ____ ✅ @aine_tasnim باماهمراه باشید و به دیگران معرفی کنید.