- چرا اینقد دیوونہی نوشتنی؟
+ فکر میکنم این یھ راهیه کہ باهاش همه چیز رو زندھ نگه دارے .
میدونی ، نجات دادن چیزاییه کہ در نھایت نابود میشن .
اگر بنویسم ، تا ابد زندھ میمونن :)'🖋
شعر یعنی وسطِ خاطره ناگاه قلم
گله دارد که چرا کاغذو دفتر
خیس است ..
خرم آن لحظه که مشتاق بهیاری برسد
آرزومند نگاری به نگاری برسد( :
لذت وصل نداند مگر آن سوختهای
که پس ازدوری بسیار به یاری برسد🌿'
میانہام خوب نیست
بعد از تو با شب
چشم دیدنش را ندارم
وقتی کہ با آمدنش تنھا
خاطراتت را
برایم تداعی میکند..!(:
بہ یک جایی از زندگی کہ رسیدی میفھمی اونی کہ زود میرنجہ زود میرھ ، زود هم بر میگردھ ،
اونی کہ دیر میرنجہ دیر میرھ ،
اما دیگہ برنمیگردھ!🕊↯
وقتۍ قلم را به دست میگرفت و مـے
نواخت، انگار تمام حسهای دنیا در او
و واژههایش جمعشده بود، نگاهش کِہ
میکردۍ ، دخترکے عاشق را مییافتۍ
کھ در خیالاتش غرق شدھ بود و رویا
پردازۍ میکرد نویسنده بود، نویسنده
واقعـے نویسندهاۍ کھ همہی جانش
نوشتہهایش بود 🐋 . .
36.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
- آخر بدمد صبح امید از
- شب من !⚡️ ◠◠
•
.
یك عده را باید نگہ داشت نباید رها کرد
بھ امــٰان خداء تا ببینـے قسمتت هستند
یا نه، کہ گاهے قسمت دست گذاشتہ زیر
چانہاش، که ببیند آدم چه میکند تا کجا
پیش میرود نمۍگذارد بـےهوا برود ، هر
چیز را نبـٰاید رها کرد؛ چون عشق🧡 ꧇)!
•
.
همیشہ دلمخواستہ بدانم لحظہهایِ تو
بی من، چہطور میگذرد وقتیکه نگاهت
مـےافتد بھ برگ ، بھ شاخه ، بھ پوستِ
درخت ! وقتی بویِ بوی پرتقال میپیچد
وقتی با صدایـے بر میگردی، و در پشت
سرت من نیستم . .♥️🚶🏻♂!
ء .
باید یھ کافه زد کھ نزدیک دریا باشہ
رنگ دیوارش آبی باشہ با صندلیهای
چوبیِدونفره آهنگ ملایم پخش بشہ
و فقط شیر کاکائو سرو بشھ ، وقتـے
آدمهـا واردش میشن کفشهاشونـ
اون خیس باشھ ازآب دریا😌🐳 !
ـــــ
در برابر بیمهرۍ آدمها هیچ نمیگویم
سکوت وسکوت و سکوت، انگار کہ لال
شده باشم؛ شاید هم کور و کر. دیگر نہ
انرژی توضیح دادن دارم و نھ حتـے
حوصلہاش را . (:
ـــــــ ـ
فداۍسرت اگر آنچہ میخواستے نشد
اگر چرخ دنیا با چرخ تو نمیچرخد تو
چایت را بِنوش ؛ بر روۍ ایوان خانهء
مادربزرگ بنشین و با او گپ بزن ، اگر
زندگـے میکردیم ونہ فقط نفس را بہ
بالا وپایین راه میدادیم زندگی زیباتر
بود😌🧡 >>>
•
.
هيچ چيز ، دوبار اتفاق نمیافتد و اتفاق نخواهد افتاد !
به همين دليل ..
ناشی به دنيا آمدهايم و خام خواهيم رفت !
هيچ روزۍ تكرار نمیشود ، دو شب شبیہ هم نيست !
دو بوسہ يكی نيستند نگاه ِقبلی مثل ِنگاه ِبعدی نيست !
ـ
•
.
•ایلهانبركیهجامیگهکه:
‹ طرفِدلتنگهمیشهمابودیم ›
وچقدرراستگفته . . '☁️🍓
ᨒᨒᨒᨒ#باوانᨒ
⌠ یک چیزهایی را نمیشد گفت . .
نمیشد گفت : دلم تنگ شده ، با من حرف میزنی ؟
نمیشد گفت : غمگینم از زمین و زمانہ ، آرامم میکنی ؟
نمیشد گفت: سراغم را میگیری ؟ دلت تنگ میشود؟ بغلم میکنی ؟
امّا میشد سکوت کرد !
فاصله گرفت ، حرف نزد، ناامید شد و آرام آرام و برای همیشه از آدمها دل کند .
میشد از نهایت دلتنگی:
به بیحسیِ مطلق رسید و دیگر نخواست .
یک چیزهایی توضیح دادنی و بهخاطر سپردنی نیستند ؛ ذاتیاند و بعضیها آدمِ دوست داشتن
و رابطههاۍ عمیقِ احساسی نیستند و
همان بهتر که هیچکس به هزار امید و ترفند ،
قلعهی ارزشمندِ احساساتش را
روی آب نسازد 🖤🕸'🎶 ⌡
‹ نرگسصرافیـٰانطوفآن ›
❲ تصدق دلت که حالا به جای من برای کس دیگری تند تند میزند !
تصدق آن چشمها که زُل میزند در چشمهایی که شبیه چشمهای من نیست !
تصدق آن لبها که دوستت دارم میگوید به من نه ، به دیگری !
تصدق آن دستها که عادت کرده به دستهایی که دستهای من نیست !
تصدق آن پاها که همقدم دیگری میشود !
تصدق شما و هرچه به شما تعلق دارد عزیزِ جان ...
فقط قول بده مثل من لبخند را از زندگیت دریغ نکنی ،
فقط قول بده مثل من زیاد دلتنگی نکنی ،
فقط قول بده بیتابی نکنی برای نبودنم ،
فقط قول بده به جای من هم مراقب خودت باشی !
جان تو و جان آن دستها و چشمها و لبها و پاها ،
جان تو و جانِ شریكِ تك تكِ رویاهایم :)💙'🗞🌱 ❳
↜