⌠ یک چیزهایی را نمیشد گفت . .
نمیشد گفت : دلم تنگ شده ، با من حرف میزنی ؟
نمیشد گفت : غمگینم از زمین و زمانہ ، آرامم میکنی ؟
نمیشد گفت: سراغم را میگیری ؟ دلت تنگ میشود؟ بغلم میکنی ؟
امّا میشد سکوت کرد !
فاصله گرفت ، حرف نزد، ناامید شد و آرام آرام و برای همیشه از آدمها دل کند .
میشد از نهایت دلتنگی:
به بیحسیِ مطلق رسید و دیگر نخواست .
یک چیزهایی توضیح دادنی و بهخاطر سپردنی نیستند ؛ ذاتیاند و بعضیها آدمِ دوست داشتن
و رابطههاۍ عمیقِ احساسی نیستند و
همان بهتر که هیچکس به هزار امید و ترفند ،
قلعهی ارزشمندِ احساساتش را
روی آب نسازد 🖤🕸'🎶 ⌡
‹ نرگسصرافیـٰانطوفآن ›
ازش پرسیدم چقدر دوستـم داری؟
گفت به اندازھ شکوفہ هاے بهارے🌸!
و چه راست میگفت،
چون شکوفہ هاے بهارے مهمون 2 ماہ بودند🚶🏻♀.
Tigh.mp3
2.73M
من نمیخوام قوی باشم،
من فقط میخوام سرمو بذارم روی پاهاشو آسوده و عمیق بخوابم.
میان ِ وجودم ؛ دریاۍ است ابۍ تر از خلیـج .
کویــــری است برهوت تـــــر از لیــبی و لوت ؛
کوهستانیست مرتفــع تــر از هیمالیا و دماونـد
میانم جنگلی است سر سبز تر از گیلان ُ استوا
بخشی از من ؛ دخترڪۍ صبور و با وجــــنات ِ
معصومانست ، بخشۍ دیگر دژی پر از اخم بــا
شمشیر هاۍداد و دشنام ؛قسمت دیگر عواطفِ
بولورین وَ وَ وَ تو هستی ک برمیگزینی☁️ ✨.
- #رئوفا
-
⊱ ویران شده را حوصلهۍ منتِ معمار نباشد
ویرانهۍ ما را بگذارید ڪھ ویرانه بماند 🏗!
-
همیشه یکی هست
که شنیدنِ صداش مثلِ
گوش دادن به یه
آهنگ میتونه آرومت کنه :) 🍫🤎
❪📮☁️❫
.
.
اَزچِـشمهـٰایَشبَرایَتگُفتِہبۅدَم.؟
ۅَقتۍمَنرانِگـٰاهمۍڪَرد
آنقَدردِلتَنگِنِگـٰاهَشمۍشُدَم
#کِہحَتّـۍٰتـٰابِپِلڪزَدَنهـٰایَشراهَـمنَداشتَم!🥂
سریال میدیدم که یهو پسره برگشت به مادرش گفت :منو میبینی؟
من بیست سالمہ اما به اندازه چهل سال غصه خوردم؛ ورزش کردم، سریال دیدم، مهمونی رفتم
اما همیشہ قلبم غصه داشت🥀..
باور کن من اگہ پیر بشم هیچوقت دلم براۍ جوونیم تنگ نمیشه !^^
و چقدر حالش شبیھ حال همہی ما بود'🚶🏻♀'
-
نرسیدن خیلی بهتر از اینه که برسی و بفهمی اون چیزی که میخواستی نبوده! 🌱
بعضی وقتا لازمه نرسی و از دور به قشنگیش فکر کنی :) 🌼
#یک_عاشقانه_کوتاه 📃🌿
اِسما خیلی مهمن ، خیلی!
توی بیهوشی، وقتی عمل تموم شد و مریضو باید برگردونیم، بهش ریوِرس
میزنیم ...
یکم بعدش آروم آروم به هوش میاد و بیشترِ وقتا زیر لب هی با خودش یه اسمیو تکرار می کنه ..
میگن تاثیر داروهای بیهوشیه .
میگن هذیون بعد از عمله و هیچ اهمیتی نداره؛ اما یه بار یکی از مربیامون که حسابی پیرِ این رشته بود میگفت اگه به مریضاتون دقت کنین میبینین بیشتریاشون توی اوج بی قراری و درد و لرز بعد از عمل ، وقتی که هوش و حواسشون سر جاش نیست و هویت خودشونم هنوز یادشون نمیاد ، هی یه اسمو تکرار می کنن!
صاحب اون اسم عزیزترین شخص زندگیِ اون مریضه . حتی اگه ازش بپرسین ، میفهمین اون موقعی که بیهوشیش عمیق شده بوده هم توی رویا و توهمش ، صاحب اون اسمو کنار خودش میدیده و حسش میکرده و گاهی وقتا که سطح هوشیاریشون نسبتا بالا بره میپرسن فلانی که الان اینجا بود ، بالا سرم وایستاده بود کجا رفت پس؟!
استادمون راست میگفت . خیلیا وقتی به هوش میان اسم همسرشونو میگن ، اسم نامزدشونو ، یا اسم خواهر و برادر و مادر و پدر و رفیقشونو حتی . انگار بهشون قوت قلب میده ، انگار به خاطر اون اسمه دوباره برمیگردن به این دنیا . اما بعضیام اسمایی رو میگن که وصل میشه به یه احساس ناب و خالص ولی از دست رفته توی گذشته ، اسمی که هیچ ربطی به حالِ الانشون و آدمای زندگیشون نداره...
میدونی؟!
من یه نفر مطمئنم موقع برگشتن از بیهوشی که سهله ، روز محشر هم موقع رستاخیز و بلند شدن از قبر، باز اسم تورو میارم؛
حتی اگه اون روز اسم تو
بی ربط ترین اسمِ زندگیِ من باشه!♥️
#طاهره_اباذری_هریس